تله نرخ بهره
این اقدام مورد تشویق سرمایهگذاران و رسانههای محافظهکار و لیبرال قرار گرفته است، اما اگر نرخ تورم را در نظر بگیریم، نرخ واقعی بهره تقریبا صفر است. همه میخواهند رشد اقتصادی ادامه پیدا کند و بهنظر میرسد کاستن از نرخهای بهره روشی مطمئن برای رسیدن به این هدف است. اما مقامات بانک مرکزی آمریکا همچنان معتقدند وضعیت اقتصادی به اندازهای بد نیست که کاستن مکرر از نرخهای بهره ضروری باشد. با آنکه نرخ رشد اقتصاد آمریکا در حال کاهش است، اما وضعیت اقتصادی این کشور بسیار بهتر از دیگر اقتصادهای توسعه یافته است و نشانههای ضعف آنقدر فراگیر و نگرانکننده نیست که بانک مرکزی مجبور باشد در مسیر سیاستهای انبساطی قرار گیرد، اما سرمایهگذاران و دولت آمریکا از بانک مرکزی انتظار دارند هر چه در توان دارد برای مقابله با ضعف انجام دهد. آنها به این واقعیت توجه نمیکنند که کاستن از نرخهای بهره تنها در دورانهای رکود ضروری است و نیز ضعف کنونی در اقتصاد آمریکا عوامل دیگری هم دارد که تا آنها رفع نشود کاستن از نرخهای بهره موثر نخواهد بود.
البته پایین ماندن نرخ تورم سبب شده راه برای بانک مرکزی در مسیر کاستن از نرخهای بهره هموار باشد. این استدلال مطرح است که اگر نرخ تورم کاهش یابد شرایط اقتصادی نگرانکننده خواهد شد. کاهش قیمتها در شرایط طبیعی پدیدهای خوشحالکننده است. طی سدههای متوالی کاهش قیمتها در اثر نوآوریهای فناورانه و کاهش هزینه تولید و توزیع کالاها، مورد ستایش اقتصاددانها و مردم بوده، اما با توجه به اثرات افت قیمتها در دهه ۱۹۳۰ و اخیرا در ژاپن، بانکهای مرکزی و اقتصاددانها اکنون دیگر نگاه مثبتی به این پدیده ندارند. اوایل دهه ۱۹۹۰ پس از ترکیدن حباب مسکن و بورس در ژاپن، تقاضا به شدت کاهش یافت و قیمتها پایین آمد، زیرا مصرفکنندگان ژاپنی که دچار بدهی عظیم بودند مصرف را به تعویق میانداختند و منتظر میماندند تا قیمتها بیشتر کاهش یابد. در نتیجه نرخ رشد اقتصادی به شدت کاهش یافت. بانک مرکزی ژاپن به این امید که مصرفکنندگان بار دیگر به هزینه کردن روی آورند پول به اقتصاد این کشور تزریق کرد، اما این اقدام هیچ اثری نداشت. منتقدان معتقد بودند، ژاپن اقدامات یاد شده را خیلی تدریجی انجام داده، در نتیجه اقتصاد این کشور سالها دچار مشکل کاهش قیمت کالاها و نرخ پایین رشد بود.
به نظر میرسد از بحران مالی و رکود اقتصادی سال ۲۰۰۸ بسیاری از اقتصادهای غربی در همین دام گرفتار بودهاند. از آن زمان، بانکهای مرکزی به محض آشکار شدن هر نشانه از ضعف به سمت تسهیل دسترسی به منابع مالی حرکت کردهاند تا رشد اقتصادی حمایت شود، اما واقعیت این است که در یک دهه اخیر نرخ رشد اقتصاد آمریکا نصف نرخ رشد چند دهه قبل یعنی پس از جنگ جهانی دوم بوده، نرخ تورم بالا نرفته و موضوع نگرانکننده این است که با هر اقدام بانک مرکزی یعنی کاستن از نرخهای بهره، سرمایهگذاران نسبت به اثر این اقدام خوشبینتر شده و شاهد رشد شاخصهای مالی بودهایم، اما قیمت سهام بیش از حد ذاتی خود بالا رفته است.
در این محیط، کاستن از نرخهای بهره، سرعت رخ دادن رویدادی را بیشتر میکند که بانک مرکزی سعی میکند از آن جلوگیری کند. پول ارزان میتواند به شکلگیری حبابهای بزرگ در بازارها کمک کند و نرخ پایین بهره در عمل استقراض پرخطر را تشویق میکند. نتیجه این روند خطرناک، سقوط شاخصهای مالی است. این همان اتفاقی است که در دهه ۱۹۹۰ در ژاپن رخ داد. هرچه قیمت داراییهای مالی بیشتر شود وضعیت خطرناکتر خواهد شد و مقابله با وضعیت وخیم دشوارتر میشود. درسی که از بحران ژاپن میآموزیم این است که بانکهای مرکزی هر میزان پول که مایل باشند میتوانند چاپ کنند، اما نمیتواند مشخص کنند این پول به کجا برود. در مورد ژاپن، کاهش هزینه استقراض سبب نشد مردم به سمت گرفتن وام و مصرف بیشتر حرکت کنند، در نتیجه پول تزریق شده به اقتصاد هدر رفت.
امروز سیاستمداران چپ و راست هر یک به دلیل خاص خود، از کاهش نرخهای بهره استقبال میکنند درحالیکه ریسکهای سیاستهای انبساطی پولی را نادیده میگیرند. ترامپ برای آنکه وضعیت اقتصادی آمریکا در چند فصل آینده یعنی تا زمان برگزاری انتخابات ریاستجمهوری قابلقبول باقی بماند، بر بانک مرکزی فشار وارد کرده تا نرخهای بهره را به شدت کاهش دهد. او افزایش نرخهای بهره در سال گذشته را عامل ضعف کنونی در اقتصاد آمریکا اعلام کرده و از بانک مرکزی خواسته همانند اروپا، ژاپن و دیگر اقتصادهای توسعه یافته، نرخهای بهره را به زیر صفر کاهش دهد تا نرخ رشد اقتصاد به ۳ تا ۴ درصد برسد، اما درست شبیه مورد ژاپن، جمعیت در حال پیر شدن و کاهش بهرهوری سبب شده اقتصاد آمریکا ظرفیت لازم برای رشد سریع را از دست بدهد.
بنا به اعلام دفتر بودجه کنگره آمریکا، پتانسیل رشد اقتصادی این کشور نسبت به پتانسیل چند دهه قبل نصف شده و در شرایط عادی امکان آنکه نرخ رشد بالاتر از ۲ درصد باشد وجود ندارد. با توجه به اینکه نرخ رشد اقتصادی آمریکا اکنون کمی بالاتر از این رقم است تزریق پول به آن سبب سریعتر حرکت کردن موتور اقتصاد نمیشود. در حال حاضر دوره رشد اقتصاد آمریکا طولانیترین دوره است و طبیعی است که این دوره متوقف شود، اما سیاستمداران مایلند به هر شکل ممکن این دوره را طولانیتر کنند. آنها به تبعات اقدامات خود بیتوجه هستند. از سوی دیگر، لیبرالهایی نظیر برنی سندرز و الکساندریا کورتز برای تامین مالی برنامههای اجتماعی پرهزینه و بزرگ خود به تئوریهای غیرمتعارف پول ارزان متوسل شدهاند. آنها باید به این پرسش پاسخ دهند که پس از یک دهه سیاستهای حمایتی فراگیر، عملا چه کسی از این سیاستها بیشترین بهره را برده است؟ بدون تردید ثروتمندان، شرکتها و نهادهای انحصارگر بیشترین سود را کسب کردهاند نه مردم عادی. پول ارزان و آسان، با ایجاد رونق بیسابقه در بازارهای مالی در عمل بر نابرابریها افزوده است، زیرا ثروتمندان مالک بخش اعظم سهام شرکتها و اوراق قرضه هستند.
تحقیقات همچنین نشان میدهد نرخ پایین بهره به شرکتهای بزرگ کمک کرده سلطه خود را بر صنایع سرتاسر آمریکا عمیقتر و گستردهتر کنند. در این میان شرکتهای کوچک و استارتآپها تحت فشار آنها قرار گرفتهاند. در سالهای اخیر سیاستهای اقتصادی به درستی تدوین نشده به این معنا که برای افزایش ظرفیت رشد، اقداماتی نظیر بالا بردن میزان بهرهوری انجام نشده است. در عوض شاهد افزایش ریسک رکود اقتصادی هستیم و رونق بازارهای مالی عمدتا حاصل دسترسی آسان به منابع مالی است. اگر رونق حاصل استقراض باشد، رکودی که پس از آن رخ میدهد عمیقتر و طولانیتر است، زیرا پس از پایان رونق، بدهکارها باید سالهای طولانی منابع مالی خود را صرف بازپرداخت بدهیهایشان کنند. کاهش نرخهای بهره سبب رشد قیمت سهام و تشویق مردم به استقراض میشود در نتیجه زمینه برای سقوط بازارهای مالی تحتتاثیر بدهی و در نهایت کاهش نرخ رشد اقتصادی فراهم میشود.
ارسال نظر