دوران جدید منطقهگرایی
در واقع حاکمیت، پیوسته در حال انتقال از پایتختهای ملی به شهرها و مناطق است. منطقهگرایی نماد پویایی کنونی و آینده اروپاست و یک واقعیت کلیدی زندگی سیاسی جهان کنونی محسوب میشود. موفقیت منطقهگرایی در اروپا یک نمونه مهم برای کشورهای آسیای مرکزی است. این کشورها درباره فایدهمندی همکاریهای منطقهای تردید دارند و این در حالی است که از لحاظ اقتصادی، فرهنگی و ژئوپلیتیک دارای ویژگیهای مشترک متعدد هستند. با آنکه برخی کشورها نگران آن هستند که افزایش درهمتنیدگی منطقهای تهدیدی برای حاکمیت ملیشان باشد، اما منطقهگرایی و جهانی شدن میتواند بهعنوان نیروهای متعادل کننده عمل کرده و توسعه اقتصادی را به همراه بیاورد.
قبل از سال ۱۹۸۵ ایده یکپارچه شدن اروپا سبب نگرانی کشورهای اروپایی بود، مقامات منطقهای و محلی پرنفوذ نبودند و همکاریهای فراملی غیرضروری بهنظر میرسید. در ۳۰ سال اخیر همزمان با گسترش اتحادیه اروپا به جنوب و شرق اروپا وضعیت یاد شده تغییر کرده است. مشخص شده که یکپارچگی همچنین میتواند فواید بزرگی برای مناطق داخلی کشورهای عضو در بر داشته باشد. همزمان با شکلگیری ساختارهای جدید همکاری منطقهای دیگر لازم نیست مناطقی نظیر آسیایمرکزی چرخ را از نو اختراع کنند. کشورهای شمال اروپا، آمریکایجنوبی و... به موفقیتهایی در حوزه منطقهگرایی رسیدهاند، با شکستهایی مواجه شده و با چالشهای مختلف دست و پنجه نرم کردهاند که عموما شبیه چالشهای پیشروی کشورهای آسیای مرکزی هستند؛ بنابراین این کشورها میتوانند از تجربه این اتحادیهها بهعنوان الگوی همکاری استفاده کنند و در آینده با موانع کمتری مواجه شوند، البته هر منطقه و کشورهای آن ویژگیهای خاص خود را دارد، بنابراین الگوبرداری کامل از دیگر اتحادیههای اقتصادی درست نیست.
در آسیای مرکزی کشورها کمی دیر برای ایجاد اتحادیه اقتصادی اقدام کردهاند و این در حالی است که کشورهای مستقر در این منطقه تمامی پیششرطهای لازم را برای تأسیس یک نهاد منطقهای قدرتمند در اختیار دارند: ویژگیهای مشترک اقتصادی و فرهنگی، موقعیت جغرافیایی مستعد و با اهمیت، جایگاه ژئوپلیتیک، وابستگی متقابل از لحاظ منابع و... همگی جزء این پیششرطها هستند. تلاشها برای ایجاد همکاری منطقهای پایدار بین قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان، ترکمنستان و ازبکستان در نهایت با شکست مواجه شد. اگرچه برخی کشورهای یاد شده در اتحادیه اقتصادی اوراسیا و سازمان همکاری شانگهای حضور دارند، اما سازمان همکاری کشورهای آسیای مرکزی سال ۲۰۰۵ منحل شد. ناکامی منطقهگرایی در آسیای مرکزی یک معماست. اما میتوان گفت این امر دلایلی دارد و یک دلیل آن روسیه است.
روسیه که اکنون با چالشی به نام افزایش قدرت و نفوذ چین مواجه است. این کشور برای حفظ هژمونی خود در جمهوریهای شوروی سابق در آسیای مرکزی، از اتحادیه اقتصادی اوراسیا استفاده میکند و فعالانه به دنبال ایجاد سازمانهای بینالمللی با طراحی خاص بوده است و تلاش کرده همسایگان خود را به حضور در این سازمان وادار کند. از دید بسیاری از تحلیلگران این گونه تلاشها سبب شده هرگونه پیشرفت برای تاسیس نهاد منطقهای معنادار با موانعی مواجه شود. در واقع جمهوریهای آسیای مرکزی به جای تلاش برای اجرای پروژههای منطقهای مفید و پایدار، اغلب تلاش کردهاند نفوذ خود را افزایش دهند و در واقع نوعی رقابت به جای همکاری در بین آنها به وجود آمده است.
این رقابت یعنی تمایل به همکاری صرفا روی کاغذ، اما انجام اقداماتی مغایر با آن، میتواند مبانی همکاری واقعی را از میان ببرد. در بلندمدت اگر تغییری در نوع همکاریها ایجاد نشود از ظرفیتهای منطقه استفاده نخواهد شد و توسعه اقتصاد محدود باقی خواهد ماند. این کافی نیست که صرفا بدانیم منطقهگرایی و همکاری چند جانبه بهترین چارچوب برای همکاری و توسعه است. همکاری هنگامی موثر است که تمامی کشورهای حاضر در یک اتحادیه در عمل بپذیرند، طبق قواعد و بر مبنای منافع مشترک اقدام کنند و اثرات این همکاری احساس شود. شکلگیری اتحادیهها و نهادهای چندجانبه بین کشورها ضرورت دوران حاضر است، زیرا هر کشور از جهتی خاص نقاط قوت دارد و این نقاط قوت در ترکیب با هم فواید بسیار بزرگ بهوجود خواهند آورد.
ارسال نظر