یک جوک بیمزه!
اجازه دهید ابتدا ببینیم این تئوری چیست. توصیف هر یک از هواداران آن متفاوت است. این تئوری گاه درباره پول توصیف میشود، گاه در چارچوب برنامه سیاسی برای توجیه افزایش قابل ملاحظه هزینهها در حوزه اجتماعی مورد بحث قرار میگیرد و گاه از آن برای تدوین سیاستهای کلان اقتصادی استفاده میشود. تئوری مدرن پولی حتی بهعنوان یک تئوری اقتصادی، بهطور کامل توسعه نیافته؛ در نتیجه مواجهه با آن چالشبرانگیز و خستهکننده است. مبنای این تئوری صحیح است؛ دولتی که پول چاپ میکند، همواره میتواند صورتحسابهای خود را بپردازد. این نگاه اجازه میدهد سیاستگذاران نگرانی کمتری درباره کسری بودجه داشته باشند. اما در واقع علت اهمیت پیدا کردن تئوری مدرن پولی دقیقا همین فقدان نگرانی آن درباره میزان کسریهاست. در سالهای پس از رکود که از دسامبر سال ۲۰۰۷ آغاز شد، این جنبه تئوری مدرن پولی بسیار مورد توجه قرار گرفت و در مقابل، دیدگاه سیاستمداران جمهوریخواه که خواهان کاهش کسری بودجه در دوره نرخ بسیار بالای بیکاری بودند، نکوهش میشد.
امروزه پرسشهایی درباره دیدگاههای پرطرفدار در حوزه سیاستهای مالی همچنان مطرح است. اما تئوری مدرن پولی یعنی اینکه کسریها بسیار کمتر از حدی که منتقدان معتقدند اهمیت دارد و این برای بسیاری از اقتصاددانان جذاب است. از دید من این استدلال که دولتی که به پول خود قرض میکند در برابر بدهیهای عظیم آسیبپذیر نیست و ورشکسته نمیشود اشتباه است. از این استدلال برای اجرای برنامههای بزرگ هزینهساز از جمله تضمین شغل و خدمات درمانی همگانی استفاده میشود. برخی هواداران تئوری مدرن پولی معتقدند هیچ نیازی نیست، از طریق افزایش مالیاتها منابع مالی این برنامهها تامین شود و دولت میتواند بر کسری بودجه بیفزاید و این برنامهها را اجرا کند. استفان ووگر، اقتصاددان موسسه آمریکایی انترپرایز به این نکته اشاره میکند که سیاستهای کنونی که امروز سودمند و فردا زیانبار هستند عملا بر مبنای تئوری مدرن پولی در حال اجراست. برنامه کاهش مالیات اشخاص و شرکتها که از ابتدای سال ۲۰۱۷ اجرا شده، یکی از این برنامههاست. به باور من سیاستمدارانی نظیر خانم اوکازیو کورتز که هوادار تئوری مدرن پولی هستند. افرادی کوتهنظرند. هر دو حزب دموکرات و جمهوریخواه ادعا میکنند به کسری بودجه توجه دارند؛ اما هنگامی که در مسند قدرت قرار میگیرند طوری عمل میکنند که گویی صرفا مایلند برنامههای مورد نظرشان اجرا شود. ترامپ برنامه کاهش مالیاتها را اجرا کرد و اوباما برنامههایی پرهزینه شبیه آنچه بر کسری بودجه آمریکا افزود اجرا کرد. اگر اجازه دهیم، کسری بودجه بیشتر شود حال فرقی ندارد که کدام حزب چنین میکند شرایط بسیار دشوارتر خواهد شد.
دیدگاههای تئوری مدرن پولی درباره اقتصاد کلان نقاط ضعف متعدد دارد. این نظریه تایید میکند که دروندادهای تولید در هر اقتصاد محدود است. اگر طرفداران تئوری مدرن پولی را تحت فشار قرار دهید میپذیرند که رشد هزینهها در جایی سبب رشد شدید نرخ تورم میشود. اما آنها فورا اعلام میکنند که این خطر جدی نیست و برای اثبات نظر خود به سالها نرخ پایین بهره و سیاستهای انبساطی در اقتصادهای توسعه یافته اشاره میکنند که سبب رشد نرخ تورم نشده است. حال این پرسش مطرح میشود که اگر نرخ تورم به شدت رشد کند، تئوری مدرن پولی چه چیزی برای گفتن دارد؟ از دید تئوری مدرن پولی، بانک مرکزی مسوول تامین مالی دولت از طریق چاپ اسکناس است. نهادی که درباره مالیات و سیاست بودجه تصمیمگیری میکند، یعنی کنگره، مسوول تضمین ثبات قیمتها از طریق افزایش مالیات و تبدیل کسری بودجه به مازاد بودجه است. استفانی کلتون، هوادار برجسته تئوری مدرن پولی سال قبل خواستار آن شد که سیاست مالی بانک مرکزی، چرخه تجاری را مدیریت کند. اما بسیار دشوار است که تصور کنیم کنگره با تصویب قانون افزایش مالیاتها از داغ شدن بیش از حد اقتصاد جلوگیری کند. در واقع عکس این امر اتفاق میافتد. هنگامی که خانوادهها با افزایش قیمت کالاهای مصرفی مواجه میشوند، تمایل طبیعی یک نماینده منتخب، افزایش درآمد از طریق کاهش مالیاتهاست نه افزایش آن.
دقیقا همین سازوکار است که ضروری میکند یک نهاد مستقل و نه منتخب مردم، یعنی بانک مرکزی مسوولیت حفظ ثبات قیمتها را بر عهده داشته باشد. نهادی که هرگاه لازم شد اقدامی در جهت منافع اقتصاد انجام دهد که ممکن است در کوتاه مدت فشارهایی بر مردم وارد کند، اما در بلندمدت به نفع آنها خواهد بود. تئوری مدرن پولی به دلیل وعدههایی که میدهد جذاب است؛ اما اجرای این وعدهها زیانهای بزرگ به اقتصاد وارد میکند. در بسیاری از زمینهها این تئوری پاسخی برای وضعیتهای دشوار ندارد. برای مثال اگر نرخ رشد پایین و نرخ تورم بالا باشد، تئوری مدرن پولی افزایش مالیاتها را برای کنترل تورم تجویز میکند اما از پیش نرخ رشد پایین است و در صورت افزایش مالیاتها رکود رخ خواهد داد.
ارسال نظر