انسجام در مبانی نظری
این نقشه تمام واقعیتها را با اندازه واقعی و به جزئیات کامل دارد ولی فقط یک فرماندهای که هیچ درکی ندارد و با رانت به فرماندهی رسیده است از چنین نقشهای طرفداری میکند. فرماندهای که مراحل یادگیری و درک اصول نظامی را طی کرده باشد میداند بهترین نقشه صرفا چند خط و چند تپه بزرگتر را نشان میدهد تا سرباز بتواند با کمک نقشه از بین تپهها مسیری را بیابد که جانش را حفظ کند. این یک مثال تکراری بود که من در دروس مختلف دوره دکترای اقتصاد از استادها شنیدم. هدف از این مثال این است که به دانشجو نشان دهد کاربرد مدلسازی در اقتصاد چیست. شاید در سالیان دور افرادی بودند که فکر میکردند مدلی که کاملا منطبق بر واقعیت باشد میتواند در تصمیمگیریها کمک کند ولی این تفکر مدتها پیش از بین رفته است.
از ابتدای بازگشت من به ایران با انتقاداتی از این دست روبهرو شدم که مدلهای اقتصاد منطبق بر واقعیت نیست. نتایج علم اقتصاد در ایران کاربرد ندارد. کاربرد ریاضیات در اقتصاد بیش از حد و مضر است. متاسفانه هر روز که گذشت بیشتر با این واقعیت مواجه شدم که علم اقتصاد در ایران بسیار قدیمی است و در اکثر مواقع درکی از علم وجود ندارد. دلیل این مساله میتواند موارد زیادی باشد از جمله: ۱- تفکیک رشته ریاضی و تجربی و انسانی در دبیرستان و هدایت دانشآموزان بهتر به ریاضی و تجربی. ۲- تغییر شدید علم اقتصاد در دهه ۸۰ میلادی که منطبق بر انقلاب و انقلاب فرهنگی و جنگ در ایران بوده است و قطع شدن اتصال دانشگاههای ایران به دانشگاههای برتر دنیا در این زمان. ۳- بار منفی بررسی پول و پول در آوردن و همسان دانستن علم اقتصاد با پول که باعث شده است در ۴۰ سال اخیر برخی افراد به این دلیل سراغ رشته اقتصاد نروند و به فارغالتحصیلان این رشته با دید منفی نگاه کنند. ۴- ساده فرض کردن علم اقتصاد و معادل دانستن آن با پول درآوردن که باعث شده است هر کس با کمترین تجربه خرید و فروش سکه طلا یا خانه یا حتی کالاهای مصرفی، فکر کند میتواند در این مورد نظر دهد و چون برخی مواقع نظرش درست در میآید فکر کند متخصص است. ۵- نجابت اقتصاددانانی که علم روز اقتصاد را بلدند در کنار فرهنگ تعارف و احترام بزرگتر نیز که در ایران شدیدا با مشاهدات شخصی من در خارج از کشور متفاوت است. به دلیل رعایت احترام بزرگتر افرادی که باید در بحث علمی مواضع و منطق پشت این مواضع بزرگترها را مشخص کنند از این کار خودداری میکنند و با سکوت خود وضع فعلی را تشدید کردهاند. ۶- عدم تفکیک بین کیفیت اقتصاددانها و کیفیت تحقیقشان به دلیل سیستم ارتقا و پیشرفت شغلی وزارت علوم. در سیستم وزارت علوم ارزش دو کار بیکیفیت از ارزش یک کار باکیفیت بیشتر است، در صورتی که هر کسی میتواند کار علمی بیکیفیت تحویل دهد یا از میدان انقلاب بخرد. ولی کار باکیفیت را تعداد محدودی افرادی که استعداد کافی، پشتکار بسیار و آموزش متناسب داشتهاند میتوانند انجام دهند که آن هم هزینه بسیار از نظر زمان دارد. به عبارت دیگر وزارت علوم نقاشی پیکاسو را کمتر از دو نقاشی دانشجوی متوسط رشته هنر ارزش میگذارد. پس هیچ انگیزهای برای بهبود کیفیت کار علمی وجود ندارد که باعث شده است اقتصاددان داخل کشور به جز تعداد محدودی کار علمی با کیفیت چاپ شده نداشته باشند. در نتیجه تفکیک بین اقتصاددانان بسیار مشکل است، چرا که حتی یک اقتصاددان با کیفیت و آشنا به علم روز، انگیزه چاپ مقاله با کیفیت ندارد. پس صرف نداشتن مقاله معیاری برای تشخیص کیفیت نیست. این مساله باعث شده است هرکسی با یک مدرک اقتصاد که مشخص نیست چگونه و تحت چه شرایطی به دست آورده است ادعای اقتصاددان بودن کند. تشدید این مساله هم زمانی است که یکسری افراد بدون آشنایی دقیق با علم اقتصاد روز به دلیل داشتن مدرک عنوان اقتصاددان دارند و افرادی بدون مدرک اقتصاد میگویند من که از این اقتصاددان بهتر تحلیل میکنم پس علم اقتصاد ارزش خاصی ندارد. مثال بارز این مشکل را در رئیسجمهور فعلی میبینیم که بدون آشنایی جدی با علم اقتصاد به دلیل دیدن اقتصاددانهای بسیار که اکثرا فقط مدرک اقتصاد دارند به این نتیجه رسیدهاند که علم اقتصاد اشتباه است و کاسب بازار بهتر میتواند وی را در سیاستگذاری کمک کند.
سوالی که وجود دارد این است که چرا علم اقتصاد روی استفاده از مدل تاکید دارد؟ چرا مدلها اکثرا به زبان ریاضی بیان میشوند؟ دنی ردریک در وبلاگش یک نکته جالب بیان میکند: «ما از ریاضیات استفاده میکنیم نه به خاطر اینکه باهوش هستیم، بلکه به خاطر اینکه به اندازه مورد نیاز باهوش نیستیم، از ریاضیات استفاده میکنیم. ما فقط در این حد باهوش هستیم که بدانیم به اندازه مورد نیاز باهوش نیستیم. من به دانشجویانم تاکید میکنم که این درک هست که آنها را از افراد بسیار زیادی که با اعتماد به نفس زیاد در مورد مسائل اقتصادی نظر میدهند تفکیک میکند.» تاکید علم اقتصاد روی شناخت روابط علی و معلولی و درک مکانیزمها و رفتار افراد و بنگاهها است. صرف درک همبستگی بین چند متغیر برای پیشبینی بدون درک مکانیزم و روابط علی و معلولی ارزش زیادی ندارد. تفاوت همبستگی با رابطه علی و معلولی هرچند به نظر ساده است و مفهوم سادهای است ولی در هنگام تشخیص بسیار پیچیده است و نیاز به یک اقتصاددان باکیفیت است تا بتواند این تفکیک را قائل شود. این اقتصاددان نیز بدون داشتن مدل و مکانیزم اقتصادی نمیتواند چنین تفکیکی را اعمال کند. مساله کلیدی این است که داشتن مدل اقتصادی بدون اتکا به ریاضیات برای هر کسی ممکن نیست چون ظرفیت و توان ذهنی اکثر افراد محدودتر از میزان مورد نیاز است. اقتصاددان باکیفیت این محدودیتها را درک میکند و مثال فردی است که «نداند و بداند که نداند». در مقابل هستند افرادی که به قول دنی ردریک برندگان نوبل اقتصاد هستند و بدون داشتن مدل ریاضی هم میتوانند مدلی منسجم و بدون اشتباه داشته باشند. مشکل افرادی هستند که در سطح نوبل اقتصاد نیستند و فکر میکنند میتوانند بدون مدل ریاضی یک مدل ذهنی دقیق و بدون اشتباه داشته باشند که مثال فردی هستند که «نداند و نداند که نداند».
شاید به جای مقایسه وضعیت اقتصادی ایران با دیگر کشورها باید مقالات چاپ شده اقتصاددانان مقیم کشور ایران با اقتصاددان مقیم دیگر کشورها را مقایسه کرد. که این مقایسه دوم نشان میدهد بحثهای مکتبی و کاربرد ریاضیات و مدلسازی و سادهسازی در علم اقتصاد راه بیراههای است که باعث شده است رئیسجمهور فکر کند کاسب بازار بهتر از اقتصاددان باکیفیت آشنا به علم روز اقتصاد میتواند وی را در امر سیاستگذاری کمک کند. متاسفانه اثر این تفکر را تا سالیان سال تمام مردم ایران حس خواهند کرد و دلیل اصلی این تفکر از دید من عدم تفکیک اقتصاددانها از مدرکدارانی است که توان چاپ مقاله باکیفیت اقتصادی را ندارند. بحثهای مکتبی و کاربرد ریاضیات و مدلسازی در علم اقتصاد شاید در شرایط ایدهآل مفید باشد ولی در شرایط علمی کشور خواسته یا ناخواسته صرفا پوششی برای توجیه عدم توانایی مدرکداران در چاپ مقاله باکیفیت است، که نشان از عدم آشنایی آنها با علم اقتصاد و مفاهیم علم اقتصاد و نداشتن توان تحقیق و پژوهش و کمک به سیاستگذاری دارد.
ارسال نظر