بولینگ یک نفره
فرسایش سرمایه اجتماعی به وضعیتی اشاره میکند که در آن از موجودی «سرمایه اجتماعی متصلکننده »که افراد و گروههای ناآشنا را در سپهر جامعه به هم متصل و مرتبط میکند، کاسته شده و افراد درون حلقههای داخلیتر و خصوصیتر روابط یا گونه «سرمایه اجتماعی محدودکننده» فرو میغلتند. به زبانی دیگر وضعیتی که در آن از ضخامت اعتماد به عنوان یک عنصر مهم از سرمایه اجتماعی کاسته شده و جز پوسته ظاهری، چیزی از آن باقی نمانده است. حال چرا توجه به این تغییرات و فروکاستنها اهمیت دارد؟ دلیلش این است که رفتارهای مهم و غیر پولی جامعه مانند احترام به حقوق دیگران، رعایت اخلاق، کمک به هم نوع و وفاداری به پیمان و عهد، زمانی رواج و رونق دارند که اعتماد میان اعضای جامعه و سازمانهای عمومی از نوع مستحکم باشد و جامعه از موجودی کافی سرمایه اجتماعی متصلکننده، دست کم ۶۵درصد به بالا برخوردار باشد. چیرگی سرمایه اجتماعی محدود کننده بر سپهر اجتماعی سبب میشود تا امکان برقراری روابط فراگروهی میان افراد و سازمانها بهشدت کاسته شده و در این وضعیت بسیاری از سازمانهای اجتماعی مانند احزاب، شرکتها، سمنها، انجمنها و مانند اینها توانایی خود را برای کار و فعالیت و اثر گذاری از دست میدهند و تولید کالاهایی عمومی چون امنیت و دموکراسی به شدت کاهش مییابد. به جای اعتماد، رفاقت و یاری گری در میان ناآشنایان، سوءظن و ستیزههای کور حاکم میشود و به تعبیر شاعر بزرگ خراسانی، اخوان ثالث، سرها سخت در گریبان فرو میرود و کسی این بار حتی به اکراه هم دست از بغل برای محبت بیرون نمیآورد. این وضعیت حاکمیت سرمای سخت و سوزان بیاعتمادی و بیاعتنایی برای هر جامعهای هشداردهنده و خطرناک است؛ زیرا جامعه را نمیتوان فقط با پول و زور اداره کرد و سپهر اجتماعی قابل تقلیل به اقتصاد و سیاست نیست، حوزههایی وجود دارند که وابسته به فضیلتهای مدنی هستند. به عبارت دیگر بدون وجود جامعهای با موجودی کافی سرمایه اجتماعی، چرخهای اقتصاد و سیاست هم قفل شده و نخواهند چرخید.
برای نخستین بار توجه به اهمیت کاهش سرمایه اجتماعی برای کارکردهای مطلوب جامعه با انتشار کتاب «بولینگ یک نفره» رابرت پاتنام در سال ۲۰۰۱ اتفاق افتاد. ورزش بولینگ دچار تناقض عجیبی شده بود و از قضا سرکنگبین صفرا فزوده بود، از یکسو بر تعداد ورزشکاران بولینگ کار افزوده میشد و از سوی دیگر کسبوکار کلوبهای بولینگ در حال ورشکستگی بود. تحلیلهای اقتصادی راه به جایی نمیبرد و در نهایت مطالعات اجتماعی نشان داد که مساله از تغییر اجتماعی مهمی ناشی میشود و آن این است که در گذشته آمریکاییها در قالب گروههای دوستانه بولینگ بازی میکردند و پس از بازی سری هم به رستوران و کافه زده و خوراکی و نوشیدنی سفارش میدادند که در جمع مزه میدهد و البته سود را برای صنعت ورزش بولینگ به ارمغان میآورد؛ اما چند سالی است که رفاقتها از هم پاشیده و دیگر چندان از رفقای بولینگ باز خبری نیست. آمریکاییها تنهایی و تکی بولینگ بازی میکنند و پس از اتمام کارشان، سر به زیر انداخته و به خلوت و تنهایی خود پناه میبرند. کسادی رستورانها و کافههای باشگاههای بولینگ یعنی کاهش سودآوری این ورزش و ورشکستگی آن. برای پاتنام این اتفاق پرسش بزرگی را رقم زد. آیا در دیگر سپهرهای جامعه چنین تغییری اتفاق افتاده است؟ جایگزینی رفاقت، شراکت و کار داوطلبانه به فردگرایی و تکروی و خود محوری و پیامدهای مخرب آن برای اقتصاد، سیاست و فرهنگ؟ او حجم عظیمی از دادههای اجتماعی در حوزههای مختلف مانند عضویت و فعالیت در انجمن اولیا و مربیان، کلیساها و احزاب سیاسی را مورد بررسی قرار داد و آشکار ساخت که رفتار آمریکاییها بهشدت تغییر کرده است. او نشان داد که چگونه مردم آمریکا به شدت از یکدیگر دور شده و چگونه ساختارهای اجتماعی از هم پاشیده میشوند. کار بزرگ پاتنام زنگ هشدار را برای بسیاری در آمریکا و پس از آن در بسیاری از نقاط دنیا به صدا درآورد و توجهات را به صدماتی جلب کرد که به سلامت جسمانی و مدنی از ناحیه کاهش سرمایه اجتماعی وارد میآید. برای پاتنام به عنوان یک نئو توکویلی حفظ و پایداری آنچه الکسی دو توکویل، جامعه شناس مشهور فرانسوی در ۱۸۳۶ به عنوان راز پیشرفت و کامیابی آمریکای جوان کشف کرده بود، یعنی «زندگی انجمنی»، اهمیت زیادی داشت و با انتشار کتاب «بولینگ یک نفره» موفق شد صدای خود را به گوش سیاست مداران، دانشگاهیان و حتی مردم عادی برساند و هشدارها را آگاهان دریافتند.
متاسفانه ما برخلاف رابرت پاتنام از ذخیره غنی دادههای اجتماعی در حوزههای مختلف برخوردار نیستیم تا بتوانیم تحولات جامعه ایران را در گذر سالها و دههها رصد کنیم. آنچه داریم مجموعه پراکندهای از دادههاست که در گوشههایی و به سبب فرصتها یا خوش فکریهایی زمانی تولید شده و پس از آن به سبب ترس یا کجسلیقگی، سالها متوقف مانده است. برای مثال شاید بتوان کار علی اسدی را در ۱۳۵۳ با عنوان گزارش گرایشهای فرهنگی و نگرشهای اجتماعی در ایران به عنوان نخستین تلاش برای شناخت دقیق و عینی وضعیت و تحولات اجتماعی جامعه ایران یاد کرد. نکته عجیب و تامل برانگیز این است که این گزارش با وجود دادههای مهم که به نوعی هشدار در باب مسائل جامعه ایران بود، خوانده و دیده نشد و صداهایش ناشنیده ماند (اشاره به کتابی که اخیرا عبدی و گودرزی با بهرهگیری از دادههای علی اسدی منتشر کردهاند و اشاره به همین مساله بیتوجهی سیاستگذاران و برنامهریزان وقت به دادههای گزارش مذکور دارند).
در هر حال جای خوشوقتی دارد که «گزارش ملی سرمایه اجتماعی» در سال ۱۳۹۴ از سوی وزارت کشور و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی پس از وقفهای حدودا 13 ساله از زمان انتشار نخستین گزارش با این موضوع، تهیه و انتشار یافته است. برای آنکه نگاه واقعبینانه به وضعیت داشته باشیم، میتوان دادههای این گزارش را مرور کرد. دادههای گزارش مذکور نشان میدهند سرمایه اجتماعی وضعیت چندان مطلوبی در جامعه ندارد. کمتر از 10 درصد پاسخگویان در سطوح خرد و کلان، به میزان سرمایه اجتماعی (بالا) پاسخ مثبت دادهاند و بیش از 90 درصد مجموع پاسخدهندهها در این دو سطح، به میزان کم و متوسط به سرمایه اجتماعی رای دادهاند. حتی در سرمایه اجتماعی سطح میانی نیز که میزان سرمایه اجتماعی (بالا)، از دو سطح خرد و کلان بیشتر است تنها 12 درصد مجموع سرمایه (اجتماعی) را در برگرفته است. مجموعه این سه سطح سرمایه که با هم سرمایه اجتماعی کشوری را نشان میدهند، بیانگر این مطلب است که میزان بالای سرمایه اجتماعی تنها شامل 6درصد مجموع سرمایه میشود و 93درصد مجموع سرمایه اجتماعی به درصدهای کم و متوسط تعلق دارد.
یکی از دلایل اضمحلال و تلاش سرمایه اجتماعی در ایران را میتوان در فرسایش اعتماد عمومی و اعتمادهای تعمیم یافته و سازمانی جستوجو کرد. 60 درصد میزان اعتماد عمومی کشور به اعتماد سطح کم تعلق دارد و تنها 9درصد جمعیت مورد مطالعه، اعتماد عمومی بالایی را در جامعه نشان دادهاند. اگرچه غلظت اعتماد سازمانی و اعتماد تعمیم یافته، میزانهای متوسط را در برمیگیرد، اما میتوان انتظار داشت این اعتمادها نیز بیشتر جنبه صوری و نه اعتقادی داشته باشد به این خاطر که این اعتماد نسبی تبلوری در اعتماد عمومی نشان نداده است. البته تمامی این دادهها با مقداری احتمال و خطا همراه هستند. با این حال آنها این ارزش را دارند که به عنوان نشانههای هشدار مورد توجه سیاستگذاران و برنامهریزان قرار گیرند و سیاستها و برنامههایی برای غنیسازی اجتماع و برقراری پیوندهای از دست رفته میان مردم صورت گیرد. بیگمان افزودن بر فضاهای عمومی و هزینه کردن برای آنها و اعتماد مقامات به مردم از گامهای ضروری هستند که باید در این جهت برداشت.
ارسال نظر