ارج سکته نکرد، از سرطان مرد
فاطمه دانشور
نایب رئیس کمیسیون صنعت اتاق تهران
سطحینگری و پوپولیسم در کشورمان بهگونهای است که هیچ حوزه و مقولهای نیست که از این آفت ویرانگر در امان باشد. این پدیده شوم که باید آن را میراث بدشگون هشت سال فریب و دروغ در اقتصاد ایران دانست به این راحتی و زودی دست از سر ما برنمیدارد و مدتها باید عواقب آن را تحمل کنیم. نمونهای روشن از چنین رویکردی را میتوان در ماجرای تعطیلی کارخانه ارج به وضوح مشاهده کرد. رسانههای منتقد دولت در اقدامی هماهنگ و همزمان به یاد کارخانه ارج افتادند و تعطیلی این کارخانه قدیمی را مانند بمبی قوی در فضای افکار عمومی منفجر کردند؛ بمبی که البته بیشتر شبیه بمبهای صوتی بود تا بمبهای مخرب و واقعی.
فاطمه دانشور
نایب رئیس کمیسیون صنعت اتاق تهران
سطحینگری و پوپولیسم در کشورمان بهگونهای است که هیچ حوزه و مقولهای نیست که از این آفت ویرانگر در امان باشد. این پدیده شوم که باید آن را میراث بدشگون هشت سال فریب و دروغ در اقتصاد ایران دانست به این راحتی و زودی دست از سر ما برنمیدارد و مدتها باید عواقب آن را تحمل کنیم. نمونهای روشن از چنین رویکردی را میتوان در ماجرای تعطیلی کارخانه ارج به وضوح مشاهده کرد. رسانههای منتقد دولت در اقدامی هماهنگ و همزمان به یاد کارخانه ارج افتادند و تعطیلی این کارخانه قدیمی را مانند بمبی قوی در فضای افکار عمومی منفجر کردند؛ بمبی که البته بیشتر شبیه بمبهای صوتی بود تا بمبهای مخرب و واقعی. سخن بر سر این نیست که ارج واقعا تعطیل نشده است یا نباید به فکر برندهای ایرانی و تولیدکنندگان داخلی بود، سخن حتی این هم نیست که چرا رسانههای منتقد دولت تعطیلی ارج را خبر دادند. چراکه ارج واقعا تعطیل شده است، برندها و تولیدکنندگان ایرانی واقعا به توجه و حمایت نیاز دارند و انتشار و انتقاد و حتی افشای حقایق نه تنها حق رسانهها بلکه وظیفه آنها است.
سخن اصلی اما این است که ما در چه فضا و مختصاتی بر مرگ برندهای ایرانی شیون میکنیم؟ آیا این مرگ یک سکته ناگهانی بوده یا مرگی تدریجی و در اثر ابتلا به بیماریای مزمن و پیچیده؟ این بیماری واقعا لاعلاج بوده یا در درمان تعلل و قصوری شده است؟ بیمار در ابتلا به بیماری تقصیری داشته یا نه؟ این بیماری مسری و واگیردار است یا نه؟ و... بدون طرح این پرسشها و یافتن پاسخهایی روشن برای آنها، شیون برای تعطیلی ارج از همان جنس اتهام «مردهپرستی» است که برخی ما را به آن مینوازند! واقعیت این است که آنچه بر سر ارج آمد، محصول و معلول رویکرد اشتباهی بود که از ابتدای اجرای بند ج اصل 44 قانون اساسی در میان مسوولان شکل گرفت و متاسفانه هنوز هم ادامه دارد. کارشناسان اقتصادی در همان زمان بارها نسبت به پیامدهای ناگوار اشتباه در اجرای سیاستهای خصوصیسازی هشدار داده بودند و از آنجا که خصوصیسازی درحقیقت نوعی بازتوزیع ثروت در جامعه است، تاکید داشتند که اشتباه در این بازتوزیع عواقب بسیار تلخ و حتی خطرناکی به دنبال دارد. با وجود این هشدارها اما دقیقا همان اشتباهاتی که نباید، رخ داد و نتیجتا در تمام این مدت شاهد تحقق همان پیشبینیها بودهایم، در این میان، ارج یکی از نمونهها و مشتی از خروار است.
امروز نادرستی نگاه عدهای که وجود لایههای میانی به نام «شبهدولتی» را برای اجرای مرحله به مرحله خصوصیسازی و انتقال گام به گام به بخش خصوصی واقعی لازم میدانستند، کاملا آشکار شده است. طی تمام این سالها و در موارد متعددی که ارج تنها یکی از آنها است، حضور و نقش مخرب پدیدههایی به نام بنگاههای خصولتی، بازتوزیع ثروت را در قالب اجرای سیاست خصوصیسازی به بیراهه کشانده است. سرنوشت ارج در واقع همان زمانی رقم زده شد که به جای سپردن آن به بخش خصوصی کارشناس و کاربلد به قبضه شبهدولتیهایی افتاد که ارزش داراییهای فیزیکی کارخانه و به ویژه زمین چند هکتاری آن در 5 کیلومتری تهران برایشان بسیار مهمتر از نیروی انسانی و برند ارج بود. مرگ ارج یک سکته ناگهانی نبود بلکه نتیجه ریشه دواندن سرطانی بدخیم بود که سالها نه تنها ارج بلکه تمام پیکره اقتصاد ایران را آلوده کرده است. به همین خاطر هم معتقدم عزاداری به سبک منتقدان دولت برای تعطیلی ارج نه تنها عوامفریبی است بلکه ابزاری است برای پنهان کردن این غده سرطانی، چرا که ریشه ابتلا به این سرطان در دوران مسوولیت خودشان یا همفکرانشان شکل گرفته است.
ارسال نظر