دوگانههای ذهنی؛ تولید در برابر بازرگانی
دوگانهسازیهای ساختگی در اقتصاد کم نیستند: دانشبنیانها دربرابر غیردانشبنیانها، صادرکنندگان در مقابل واردکنندگان، شرکتهای اقتصاد دیجیتال دربرابر شرکتهای سنتی، فروش محصول نهایی دربرابر خامفروشی؛ در همه این موارد، اولی ستایش و دومی نکوهش میشود. این یادداشت به نادرستبودن دوگانه تولیدی-بازرگانی میپردازد. سایر دوگانهها در یادداشتهای بعدی مورد بررسی قرار خواهند گرفت. آیا واقعا شرکتهای تولیدی برای اقتصاد مفیدتر از بازرگانیها هستند؟ پاسخ قاطعانه منفی است. موضوع را میتوان از ابعاد مختلف مساله بررسی کرد، در این یادداشت اما موضوع صرفا از یک منظر تشریح میشود؛ «احتمالا حتی یک واحد تولیدی بدون کمک واحدهای بازرگانی امکان ادامه فعالیت ندارد.» معمولا از نظر تعدادی، اقلام مواد اولیه هر کارخانه انگشتشمار است. کارخانهها این مواد اولیه را البته به میزان زیادی خریداری میکنند؛ مثلا برای یک کارخانه تولید ماکارونی، اگر آب را درنظر نگیریم، آرد تقریبا تنها مادهاولیه است. واردات مواد اولیه برای یک شرکت تولیدی بزرگ و حتی متوسط، منطقی و قابلتوجیه است؛ چراکه تعداد اقلام مواد اولیه کم و حجم خرید بالا است. از سوی دیگر، کارخانه تولید ماکارونی بههزاران قطعه صنعتی مختلف برای سرپا نگهداشتن فرآیند تولید خود نیاز دارد.
تعداد این اقلام بسیار زیاد، ولی مصرف آنها بسیار کم است. این کارخانه از اغلب این اقلام هیچ موجودی اضافی ندارد و بسته به نیاز، آنها را خریداری میکند. الکتروموتوری که برای به حرکت درآوردن نوار نقاله در این کارخانه استفاده میشود، ممکن است همین امروز نیاز بهجایگزینی داشتهباشد. این الکتروموتور ممکن است تا سالها بدون مشکل کار کند. برای یک شرکت تولیدی عملی نیست که تکتک قطعات مصرفی بیشمار خطتولید خود را مستقیما وارد کند. جایگزینی این اقلام از طریق واردات مستقیم، هفتهها به طول خواهد انجامید. هر مدیر تولیدی میداند که بدون خرید فوری از یک شرکت بازرگانی که این اقلام را موجود دارد، کارخانه تقریبا همیشه تعطیل خواهد بود، چراکه تقریبا همیشه قطعهای نیازمند تعویض است. از سوی دیگر، امکان انبارکردن یکسری از قطعات خطتولید نیز ممکن نیست، چراکه این یعنی عملا انبارکردن یک خطتولید اضافی که سرمایه بسیار زیادی لازم دارد؛ سرمایهای که عملا منجر به تولید هیچ چیز جدیدی نمیشود، ضمنا انبارکردن یکسری از تجهیزات نیز کفایت نمیکند، زیرا هیچ تضمینی وجود ندارد که یک قطعه دوبار پشتسر هم با مشکل مواجه نشود و در نهایت، واردکردن تکتک این چندهزار قطعه صنعتی برای هر کارخانه، یعنی هر کارخانه باید به اندازه دهها شرکت بازرگانی، در خودش ظرفیت بازرگانی و خرید خارجی ایجاد کند.
صدها کارشناس بازرگانی لازم است تا از چندهزار شرکت خارجی، برای تکتک قطعات خطتولید، مورد به مورد، خرید، ثبتسفارش، حمل و ترخیص را انجام دهند. فرض کنید در کل کشور ۱۰۰شرکت تولیدی از یک الکتروموتور خاص در خطتولید خود استفاده میکنند. به دو روش میتوان الکتروموتور این شرکتها را تامین کرد. اول اینکه خود این شرکتها مستقیما با شرکت تولیدکننده خارجی ارتباط بگیرند و هرکدام سالانه «یک دستگاه» از این الکتروموتورها خریداری کنند، یا اینکه یک شرکت بازرگانی هر ۶ ماه ۵۰ دستگاه از این الکتروموتورها را وارد کند و سپس هربار که یک واحد تولیدی نیاز داشت، یک دستگاه به آنها بفروشد. حالت اول عملا تولید را ناممکن، بهرهوری را نابود و قابلیت رقابت با ضعیفترین واحدهای تولیدی توسعهنیافتهترین کشورها را از صنایع کشور خواهد گرفت. هیچ کارخانهای در دنیای امروز با این نوع کارکردن دوام نخواهد داشت. شرکتهای بازرگانی مثل همه خدمات دیگر در جامعه به دلیل نیازهای واقعی ایجاد شدهاند. محدودیت برای حتی یک واحد بازرگانی، صدها واحد تولیدی را به چالش خواهد کشید و محدودیت واردات برای حتی یک قطعه صنعتی، تولید صدها محصول در کشور را با اختلال مواجه خواهد کرد.