خودکفایی، یادگار دوران جنگ سرد
خودکفایی یادگار دوران جنگسرد و رقابتهای نفسگیر دو قطب بزرگ برخاسته از جنگجهانی دوم است. در شرایط جنگ سرد پیشبینی میشد هر لحظه ممکن است جنگ رخ دهد و بهتر است هر کشوری در زمینه تولید موادغذایی وابسته به دیگران نباشد و امنیت غذایی داشته باشد. این سیاست با سپریشدن دوره جنگسرد و جاری شدن مقررات سازمان تجارت جهانی و افزایش رقابت عرضهکنندگان محصولات کشاورزی کمرنگ شده است.
با فشارهایی که به کشورهایی مثل کرهجنوبی و ژاپن آمد آنها حتی از خودکفایی در تولید برنج عقبنشینی کردهاند. کشورهای بزرگ اتحادیه اروپا نیز زیر فشار سازمانهای بینالمللی، حمایت از تولید شکر بهجای واردات آن را سالهاست کنار گذاشتهاند. در حالحاضر سیاست نگهداری ذخایر استراتژیک برای کالاهای اساسی مثل گندم و برنج و برخی دیگر از محصولات کشاورزی وجود دارد. برخی کشورها حتی نگهداری تا ۶ ماه از نیاز کشورشان به این محصولات را ادامه میدهند. در واقع سیاستهای خودکفایی درکشورها بسته به نگاه نظام سیاسی به جهان و شدت تخاصمها متفاوت است.
در ایران این رویکرد از دید بسیاری از سیاستمداران موجب قدرت کشور است، اما در واقع ایدهای خطرناک بر اساس فهمی غلط از ماهیت اقتصاد است. آنچه اقتصاد به آن نیاز دارد تابآوری است و نه خودکفایی؛ تابآوری، همانطور که در سیاستهای کلی اقتصاد مقاومتی اشارهشده حاصل توازن میان درونزایی و برونگرایی است. خودکفایی حتی اگر به فرضمحال ممکن باشد؛ موجب کاهش کارآیی و تابآوری است و اقتصاد و کشور را مستعد آسیبهای بسیار جدی میکند. بنابراین استفهاماتی از این قبیل که خودکفایی خوب است یا بد یا اثرات مثبت آن چیست و اثرات منفی آن کدام است سادهسازی مساله است. در اقتصاد امروز جهان کشورها و شرکتها در یک رقابت نفسگیر با همتایان خود به اینجا رسیدهاند که اگر در تولید کالایی در بلندمدت مزیت رقابتی ندارند، بهتر است به تامین آن از جایی که آن کالا را ارزانتر تولید میکند مراجعه کنند. این درباره همهچیز صادق است. رشد عنصر شریف رقابت در دنیای امروز راه را بر انحصار کامل یک کالا از سوی یک کشور یا یک بنگاه بسته است، بنابراین اگر ایران میتواند گندم و شکر ارزان از کشوری و شرکتی تهیه کند و بهجای آن اوره و فسفات صادرکند، بهتر است این کار را انجام دهد. اما این اتفاق هنگامی رخ میدهد که مناسبات سیاست خارجی ایران با جهان یعنی همه جهان عادی باشد و تخاصم و بدبینی به نظم جهانی و ستیز با بخشی از جهان جایش را به مناسبات عادی و صلحآمیز بدهد. در این صورت است که خودکفایی در همه محصولات کشاورزی با وجود هدردادن منابع آب تجدیدناپذیر ایران در بلندمدت با وضعیت مبهمی روبهرو میشود.
همانطور که گفته شد سیاست خودکفایی در تولید محصولات کشاورزی با هر قیمت و با هر راهبرد در نیمقرن اخیر برای نظام سیاسی ایران یک مساله حیثیتی شده است و بازتاب این راهبرد را میتوانیم در بخشهای گوناگون تولید زراعی ایران ببینیم. سیاستمداران ایران باور دارند خودکفایی در تولید شکر با به زیرکشت بردن دهها هزار هکتار از اراضی مرغوب خوزستان با وجودی که منابع آب استان را با ولع خاصی میبلعد، باید انجام شود. درحالی که با حساب و کتاب واقعی میتوان به این نتیجه رسید که شاید واردات شکر برای صیانت از آب وخاک خوزستان مفیدتر بوده است. البته باید همهچیز آزاد باشد تا بتوان مقایسه واقعی انجام داد. در آذربایجان تولید چغندر قند و احیانا سایر محصولات زراعی دریاچه ارومیه را با مشکل مواجه کرده است. این یک راهبرد سراسری است و در خوزستان و سوسنگرد نیز منابع کمیاب آب به کشت برنج اختصاص داده میشود. دولتها در ایران به دلیل اینکه به پول بادآورده صادرات نفت اعتیاد داشتند، بقیه ابعاد اقتصاد کلان را نادیده گرفته و با توجه به سیاست کسب رضایت شهروندان با هر قیمت هرگز نیندیشیدند باید از منابع با ارزش مثل آب و خاک صیانت کرد. از سوی دیگر، سالهایی بوده است که صادرات محصولات آببر مقرونبهصرفه شده و دولتها راهی برای متقاعد کردن شهروندان برای کشت محصولات دیگر نیافتهاند. دولتها در ایران این مشکل را دارند که با مردم و گروههای گوناگون حرف نمیزنند و تهدیدهای بلندمدت را نمیبینند یا نمیخواهند به مردم بگویند، زیرا احساس ناامنی سیاسی میکنند. متاسفانه تاکنون این ذهنیت که منابعی مثل آب و خاک و سایر منابع طبیعی تجدیدپذیر نیستند در ذهنیت مدیران ایران جایی نداشته است؛ اما کماکان امید به راهیابی این نگرش در ذهن مدیران جدید هست. در این شرایط شاید تنهاترین راه نجات منابع طبیعی این است که راهبردها و دیدگاه حاکمیت بهطور کلی به دنیا تغییر کند. تا روزی که نظام سیاسی ایران به این نتیجه قطعی نرسد که میتوان با همه دنیا کنار آمد و با تجارت بازار کالاهای اساسی مثل گندم و برنج را تامین کرد، راه به جایی نمیبریم.
پس از آن باید راه را برای کشاورزی مدرن باز کرد و از خرده دهقانی و کشاورزیسنتی عبور کرد. اقتصاد کشاورزی بهویژه زراعت در ایران گرفتاریهای ساختاری دارد. خرد و پراکنده بودن اراضی زراعی و خرده دهقانی که با سیاستهای روستاییپسند همراه شد و نیز آموزشندیدن کشاورزان و از آن مهمتر تصور باطل اینکه آب و خاک همیشه هستند، زراعت در ایران را ناکارآمد کرده است. در این وضعیت و در حالی که میلیونها دهقان خردهپا با زمینهای کمتر از ۵ هکتار آن هم در قطعات پراکنده داریم و با توجه به اینکه ایران اصولا کشوری کمآب بوده و هست، خودکفایی در محصولات کشاورزی به منابع آب و خاک آسیب جدی زده و با این وضعیت پدیده خودکفایی را مفید نمیدانم، بنابراین در صورتیکه بتوان با تجمیع اراضی از حالت کنونی بیرون آمده و بتوان با میزان مشخصی از آب تولید بیشتری داشت و در یک جمله اگر قیمت تمامشده تولید زراعی در ایران با لحاظ کردن ارزش واقعی آب و خاک و برچیده شدن یارانههای کود و سم و بذر از قیمت وارداتی کمتر شود، در آن صورت شاید بتوان گفت که خودکفایی کار بدی نیست. در این میان برای ورود به کشاورزی مدرن و خروج از خردهدهقانی و کشاورزی سنتی نیاز داریم تا بازار محصولات کشاورزی از بندهای دولتساخته رها شوند و محصولی کشت شود که در شرایط بازار بهفروش میرسد.