کتاب بیوگرافی استیو جابز
یک کامپیوتر تمام و کمال
نویسنده: والتر ایساکسون
بخش سی و چهارم
این دستگاه بدنه فلزی باریکی داشت همراه با یک کیبورد، یک منبع تغذیه و یکسری کابل. ظاهر این دستگاه طوری بود که انگار آدمهای حرفهای آن را تولید کردهاند. در مقابل اپل یک مانند سازندگانش نامرتب و شلخته بود.
مترجم:ندا لهردی
نویسنده: والتر ایساکسون
بخش سی و چهارم
این دستگاه بدنه فلزی باریکی داشت همراه با یک کیبورد، یک منبع تغذیه و یکسری کابل. ظاهر این دستگاه طوری بود که انگار آدمهای حرفهای آن را تولید کردهاند. در مقابل اپل یک مانند سازندگانش نامرتب و شلخته بود. فصل ششم
اپل ۲ (Apple II)
پیدایش یک عصر جدید
مجموعهای منسجم و هماهنگ
جابز همان طور که در سالن برگزاری فستیوال کامپیوتر شخصی راه میرفت به این نتیجه رسید که ترل مدیر بایتشاپ درست گفته بود که کامپیوترهای شخصی باید در یک مجموعه کامل عرضه شوند. او تصمیم گرفت که اپل بعدی باید کیس خوبی داشته باشد، مجهز به کیبورد باشد و از منبع تغذیه گرفته تا نرمافزار مجموعه کاملی باشد. او به خاطر میآورد: «تصورم این بود که اولین کامپیوتر کامل را بسازم. هدف ما دیگر یک مشت خوره کامپیوتر نبود که دوست داشتند کامپیوترهای خودشان را سرهم کنند و میدانستند که چطور ترانسفورمرها و کیبوردها را بخرند. به ازای هر کدام از آنها هزار نفر بودند که به دنبال دستگاهی بودند که آماده کار باشد.»در تعطیلات روز کار سال ۱۹۷۶ ووزنیاک در اتاقشان در هتل با نمونه اولیه دستگاه جدید که اپل دو نام گرفت، ور میرفت. جابز امیدوار بود که این دستگاه آنها را به مرحله جدیدی ببرد. آنها این نمونه اولیه را فقط یکبار در اواخر شب رونمایی کردند که آن را روی یک تلویزیون رنگی پروجشکن در یکی از اتاقهای کنفرانس تست کنند. ووزنیاک با حالت ساده و صادقانهای نزدیک شد تا شیوه ایجاد رنگ توسط تراشههای دستگاه را توضیح بدهد و میخواست ببیند که آیا این دستگاه با تلویزیونی که با استفاده از پروژکتور تصاویر را روی پردهای شبیه سینما نمایش میدهد، کار میکند. او یادش میآید: «حدس میزدم یک پروژکتور ممکن است مداربندی رنگ متفاوتی داشته باشد که روش رنگ من را از بین ببرد. به این ترتیب اپل دو را به این پروژکتور وصل کرد و دستگاه کاملا خوب کار میکرد.»همان طور که ووزنیاک با کیبوردش تایپ میکرد خطهای رنگی و در حال حرکت روی پرده در سرتاسر اتاق ظاهر میشدند. تنها غریبهای که این اولین مدل کامپیوتر اپل دو را دید، تکنسین هتل بود. او گفت که همه دستگاههایی را که در این فستیوال رونمایی شدند دیده و این دستگاه چیزی است که آن را خواهد خرید.
برای تولید اپل دو به صورت یک مجموعه کامل و هماهنگ سرمایه قابل توجهی لازم بود، به همین دلیل آنها به فروش حقوق این محصول به یک شرکت بزرگتر فکر کردند. جابز پیش آلکورن رفت و فرصتی خواست تا این موضوع را با مدیریت آتاری در میان بگذارد. او جلسهای را با «جو کینان» مدیر آتاری ترتیب داد؛ آدمی که خیلی محتاط تر از آلکورن و بوشنل بود. آلکورن به خاطر میآورد: «استیو رفت که با او صحبت کند، اما جو نتوانست او را تحمل کند. او وضعیت نظافت و بهداشت استیو را درک نمیکرد.» جابز پا برهنه بود و پایش را روی میز او گذاشته بود. کینان فریاد زده بود: «نه تنها نمیخواهیم این چیزی که میگویی را بخریم، بلکه پاهایت را از روی میز من بردار!» آلکورن در حالی که فکر میکند، به خاطر میآورد: «اوه، خب این امکان وجود داشت که این اتفاق بیفتد.»در ماه سپتامبر «چاک پدل» از شرکت کامپیوتر کومودور (Commodore Computer Company) خانه جابز را پیدا کرد تا بتواند این محصول را از نزدیک ببیند. ووزنیاک یادش میآید: «در گاراژ خانه استیو را باز کردیم تا نور خورشید بیاید داخل که او با کت و شلوار و یک کلاه کابویی آمد داخل.» پدل از اپل دو خوشش آمده بود و چند هفته پیش هم برنامهای ترتیب داده بود تا مدیران ارشدش نمایش ارائه این محصول را در دفتر مرکزی شرکت کومودور ببینند. جابز وقتی به آنجا رفته بود، گفته بود: «شما احتمالا با چند صد هزار دلار از ما خرید میکنید.» ووزنیاک از این پیشنهاد مسخره مبهوت و شوکه شد، اما جابز اصرار داشت. یکی از کارمندان کومودور چند روز بعد تماس گرفته بود و به آنها گفته بود که مدیرانش به این نتیجه رسیدهاند که اگر خودشان این دستگاه را بسازند، ارزانتر خواهد بود. جابز ناراحت و نگران نبود. او درباره کومودور تحقیق کرده بود و فهمیده بوده که ریاست آنها کثیف بود. ووزنیاک هم به خاطر این پولی که از دستشان رفت افسوس نخورد، اما وقتی این شرکت کامپیوتر Commodore PET را ۹ ماه بعد روانه بازار کرد احساسات مهندسیاش جریحهدار شد. «این ناراحتم کرد. آنها یک محصول واقعا بد را در زمان خیلی کمی ساخته بودند. میتوانستند اپل را بخرند.» دلبری رقابتی کومودور باعث شد اختلاف و ناسازگاری نهفته میان جابز و وززنیاک رو شود. جری ووزنیاک داشت از مقام مهندسان در برابر کارفرمایان و بازاریابان ناچیز تعریف میکرد و فکر میکرد که بیشتر پول باید به جیب پسرش برود: «آیا آنها واقعا در کاری که در آن با اپل همکاری میکردند و چیزی که بیرون دادند با اپل برابر هستند؟» او وقتی خانه ووزنیاک را پیدا کرد، با شخص جابز به عنوان متهم برخورد کرد و به جابز گفت: «تو لایق توهین نیستی. تو هیچ چیزی تولید نکردهای.» جابز شروع کرد به گریه کردن که اصلا عجیب نبود. او هرگز نتوانسته و نخواهد توانست که احساساتش را کنترل کند. جابز به استیو ووزنیاک گفت که میخواهد به این شراکت پایان بدهد: «اگر سهم ما پنجاه- پنجاه نیست، تو میتوانی همه چیز را برداری.» با این حال ووزنیاک بهتر از پدرش همزیستی را که آنها با هم داشتند، درک میکرد. اگر به خاطر جابز نبود، او احتمالا هنوز داشت طرحهای بوردهایش را در پشت جلسات کلوب هومبور مجانی میان مردم پخش میکرد. این جابز بود که مانند کاری که با جعبه آبی کرد، طرحهای سادهاش را به تجارتی رو به پیشرفت تبدیل کرد. ووزنیاک موافقت کرد که آنها باید شریک باقی بمانند.
این ملاقات هوشمندانهای بود. برای موفقیت اپل دو فقط طراح مداری عالی ووزنیاک کافی نبود. لازم بود این کامپیوتر به صورت یک محصول مصرفی کاملا هماهنگ بسته بندی شود و این کار جابز بود.
ارسال نظر