ربا چگونه نفرت آفرید؟

در سده‌های میانه، شهرهایی که تحت سلطه کلیسای کاتولیک بودند، به مراتب بیشتر از شهرهای دیگر شاهد خشونت علیه یهودیان بودند، اما پس از اصلاحات پروتستانی در قرن شانزدهم، این الگو به طور کامل وارونه شد و مناطق پروتستان‌نشین به کانون‌های اصلی یهودی‌ستیزی تبدیل شدند. این تغییر ناگهانی و پایدار، پرسش اصلی را مطرح می‌کند: چرا یک تحول دینی که ظاهرا بر مسائل الهیاتی متمرکز بود، چنین تاثیر عمیقی بر روابط اقتصادی و اجتماعی میان دو گروه قومی-مذهبی گذاشت؟

 ربا و مزیت نسبی یهودیان

برای درک این چرخش، باید به ساختار اقتصادی جامعه قرون وسطایی بازگردیم. در اروپای کاتولیک پیش از اصلاحات، کلیسا از قرن سیزدهم به بعد، ربا (گرفتن بهره از وام) را برای مسیحیان به شدت ممنوع کرده بود. این ممنوعیت، که ریشه در تفسیرهای خاص از کتاب مقدس داشت، عملا مسیحیان را از ورود به حرفه وام‌دهی با بهره باز می‌داشت. در همین زمان، یهودیان به دلایل متعدد از این ممنوعیت مستثنی بودند؛ اولا، احکام تورات، ربا را تنها در روابط میان یهودیان ممنوع کرده بود و آن را در روابط با غیر یهودیان مجاز می‌دانست؛ ثانیا، یهودیان به دلیل محدودیت‌های گسترده‌ای که بر مالکیت زمین، عضویت در اصناف و بسیاری از مشاغل دیگر داشتند، به سمت حرفه‌های مالی و تجاری سوق داده شده بودند. به این عوامل باید سطح بسیار بالای سواد در میان مردان یهودی را نیز افزود؛ درحالی‌که در قرن چهاردهم تنها پنج تا ده درصد مسیحیان عادی قادر به خواندن و نوشتن بودند، تقریبا همه مردان یهودی به دلیل الزام دینی به مطالعه تورات، باسواد بودند. این ترکیب منحصربه‌فرد، یهودیان را به متخصصان طبیعی پول و اعتبار در جامعه‌ای تبدیل کرد که به شدت به وام نیاز داشت. در نتیجه، در بسیاری از شهرهای آلمانی، یهودیان و مسیحیان به شکلی مکمل و سودمند با یکدیگر همکاری می‌کردند. شهرهای تجاری بزرگ، به ویژه آنهایی که عضو اتحادیه‌ هانزا بودند یا در مسیرهای اصلی تجارت قرار داشتند، به شدت به سرمایه در گردش نیاز داشتند. بازرگانان مسیحی، کشتی‌سازان، صنعتگران و حتی اشراف محلی برای گسترش تجارت، خرید مواد اولیه یا پرداخت مالیات به وام نیازمند بودند، اما هیچ مسیحی نمی‌توانست به طور قانونی این وام را تامین کند. یهودیان این خلأ را پر می‌کردند. در مقابل، شهرها به یهودیان اجازه اقامت، حفاظت نسبی و معافیت از برخی محدودیت‌ها می‌دادند. این رابطه، هرچند نابرابر و شکننده بود، اما در عمل برای هر دو طرف سودآور به شمار می‌رفت. در چنین شهرهایی، یهودیان نه تنها به عنوان وام‌دهنده، بلکه گاهی به عنوان پزشک، مترجم و مشاور نیز فعالیت می‌کردند و در مجموع، حضورشان به رونق اقتصادی کمک می‌کرد.

با این حال، همین رابطه سودمند، بذر آینده‌ای تلخ را نیز در خود داشت. در شهرهایی که تجارت چندان رونقی نداشت و اقتصاد بیشتر بر پایه کشاورزی و تولیدات محلی بود، نیاز به وام‌های بزرگ و بلندمدت کمتر احساس می‌شد. در این مناطق، یهودیان اغلب به وام‌دهی خُرد و با بهره بالا به دهقانان و صنعتگران فقیر روی می‌آوردند که این خود زمینه‌ساز نارضایتی و خشم عمومی می‌شد. همچنین، در دوره‌هایی که بحران‌های بزرگ مانند طاعون سیاه (۱۳۴۸ تا ۱۳۵۱ میلادی) رخ می‌داد، شایعات مسموم کردن چاه‌ها توسط یهودیان به سرعت فراگیر می‌شد و منجر به کشتارهای گسترده می‌گردید. جالب اینجاست که در سده‌های چهاردهم و پانزدهم، شهرهای کاتولیک، به ویژه آنهایی که اسقف‌نشین بودند یا صومعه‌های بزرگ داشتند، بیش از سایر نقاط شاهد چنین خشونت‌هایی بودند. دلیل آن تا حدی به رقابت میان کلیسا و یهودیان بر سر نفوذ مالی و تا حدی به تبلیغات شدید ضد ربا توسط کشیشان کاتولیک بازمی‌گشت.

ظهور اصلاحات پروتستانی در سال ۱۵۱۷ همه چیز را دگرگون کرد. مارتین لوتر در ابتدا امیدوار بود که یهودیان با دیدن «مسیحیت خالص» به دین جدید بگروند، اما وقتی این اتفاق نیفتاد، لحن او به شدت تند شد. مهم‌تر از تغییر نگرش لوتر، تحولات ساختاری بود که اصلاحات به همراه آورد. پروتستان‌ها، به ویژه در شاخه لوترى و به‌خصوص کالوینی، ممنوعیت ربا را به کلی کنار گذاشتند یا به شدت تعدیل کردند. آنها استدلال می‌کردند که بهره معقول، نه تنها گناه نیست، بلکه بخشی از تجارت مشروع است. همزمان، تاکید شدید پروتستان‌ها بر خواندن مستقیم کتاب مقدس به زبان محلی، منجر به تاسیس صدها مدرسه و افزایش چشم‌گیر سطح سواد در مناطق پروتستان شد. در کمتر از یک قرن، فاصله سواد میان مسیحیان پروتستان و یهودیان به شدت کاهش یافت. این دو تغییر، یعنی مجاز شدن مسیحیان به وام‌دهی و افزایش سطح سواد، به طور مستقیم مزیت نسبی یهودیان در حوزه مالی را از بین برد. دیگر نیازی نبود که بازرگانان مسیحی برای تامین اعتبار به یهودیان مراجعه کنند؛ حالا خودشان می‌توانستند وام بدهند و وام بگیرند. در شهرهایی که پیش‌تر یهودیان نقش کلیدی در تامین مالی تجارت داشتند، ناگهان این گروه به رقیب مستقیم تبدیل شدند. در عین حال، چون یهودیان همچنان از بسیاری از اصناف و مالکیت زمین محروم بودند، راه دیگری جز ادامه همان حرفه‌های قدیمی نداشتند، حرفه‌هایی که حالا دیگر انحصاری نبودند و با رقابت شدید مسیحیان مواجه بودند.

نتیجه این رقابت جدید، موج تازه‌ای از یهودی‌ستیزی بود که دقیقا در همان شهرهایی شدت گرفت که پیش‌تر بیشترین سود را از حضور یهودیان می‌بردند یعنی شهرهای تجاری بزرگ و ثروتمند پروتستان‌نشین. در این مناطق، احتمال وقوع کشتار یهودیان پس از اصلاحات به طور معناداری افزایش یافت. درحالی‌که در قرن‌های چهاردهم و پانزدهم، شهرهای پروتستان آینده معمولا آرام‌تر بودند، از اوایل قرن شانزدهم به بعد، این شهرها به طور متوسط هر قرن چندین بار شاهد خشونت علیه یهودیان شدند. در برخی موارد، شوراهای شهری که خود زمانی از یهودیان دعوت به اقامت کرده بودند، حالا آنها را اخراج می‌کردند تا جای خودی‌ها را باز کنند. این الگوی جدید تنها به خشونت فیزیکی محدود نشد. با اختراع چاپ در قرن پانزدهم و گسترش سریع آن پس از اصلاحات، ادبیات ضد یهودی نیز به سرعت رشد کرد. در شهرهایی که چاپخانه داشتند، به ویژه در مناطق پروتستان، درصد کتاب‌هایی که محتوای ضد یهودی داشتند پس از دهه ۱۵۴۰ به طور قابل‌توجهی افزایش یافت. این کتاب‌ها دیگر صرفا متون الهیاتی نبودند، بلکه اغلب به مسائل اقتصادی می‌پرداختند و یهودیان را به عنوان رقبای ناعادلانه و طفیلی معرفی می‌کردند.

 جالب‌تر اینکه، در شهرهایی که پیش از اصلاحات هیچ یهودی وام‌دهنده‌ای نداشتند، تغییر مذهب به پروتستانتیسم تاثیر چندانی بر روابط با یهودیان نداشت. در این مناطق، چون از ابتدا رقابت اقتصادی وجود نداشت، تغییر در قوانین ربا و سواد نیز تنش خاصی ایجاد نکرد. این مشاهده، نقش کلیدی عامل اقتصادی را تایید می‌کند: یهودی‌ستیزی جدید، اساسا واکنش به از دست رفتن مکمل بودن اقتصادی و تبدیل شدن یهودیان به رقیب مستقیم بود. این الگو تا قرن نوزدهم و حتی بیستم ادامه یافت. در اواخر قرن نوزدهم، در مناطقی از پروس که کاملا پروتستان بودند، درصد یهودیان ساکن به طور معناداری کمتر از مناطق کاتولیک بود. در انتخابات مختلف دهه ۱۸۹۰، احزاب صراحتا یهودی‌ستیز در شهرستان‌های پروتستان‌نشین آرای بسیار بیشتری کسب می‌کردند. حتی در دوره جمهوری وایمار و اوج‌گیری نازیسم، مناطقی که در قرن شانزدهم پروتستان شده بودند، به طور متوسط نامه‌های تهدیدآمیز ضد یهودی بیشتری دریافت می‌کردند و در انتخابات ۱۹۳۳ به حزب نازی رای بالاتری دادند. به عبارت دیگر، نقشه جغرافیایی یهودی‌ستیزی در آلمان قرن بیستم، تا حد زیادی با نقشه مذهبی قرن شانزدهم همپوشانی داشت.

این یافته‌ها نشان می‌دهد که نفرت قومی و مذهبی، هرچند اغلب با زبان الهیات یا فرهنگ توجیه می‌شود، اما ریشه‌های عمیق اقتصادی دارد. وقتی دو گروه از نظر اقتصادی مکمل یکدیگرند، حتی تفاوت‌های عمیق دینی و فرهنگی می‌تواند به همزیستی منجر شود؛ اما همین که منافع اقتصادی‌شان در تضاد قرار گیرد، همان تفاوت‌ها به سرعت به بهانه‌ای برای خشونت تبدیل می‌شوند. در مورد آلمان، اصلاحات پروتستانی با حذف موانع ورود مسیحیان به حرفه وام‌دهی و کاهش شکاف سواد، ناگهان یهودیان را از شریک اقتصادی به رقیب مستقیم تبدیل کرد و این رقابت، زمینه‌ساز یکی از طولانی‌ترین و ویرانگرترین فصل‌های یهودی‌ستیزی در تاریخ اروپا شد. 

 استراتژی شناسایی

استراتژی شناسایی این پژوهش بر پایه یک شبه‌آزمایش طبیعی بسیار ساده و شفاف بنا شده است؛ اصلاحات پروتستانی در سال ۱۵۱۷ مانند یک شوک ناگهانی و تقریبا تصادفی عمل کرد که در برخی شهرهای آلمان قوانین مربوط به ربا و آموزش را دگرگون ساخت، اما در شهرهای دیگر (کاتولیک) تقریبا هیچ تغییری ایجاد نکرد. شهرها به دو گروه تقسیم شدند: شهرهایی که تا حدود سال ۱۵۴۶ پروتستان شدند (گروه درمان) و شهرهایی که کاتولیک ماندند (گروه کنترل). سپس با روش تفاوت در تفاوت‌ها بررسی شد که آیا پس از اصلاحات، میزان خشونت علیه یهودیان (کشتار، اخراج و انتشار کتاب‌های ضد یهودی) در شهرهای پروتستان نسبت به شهرهای کاتولیک بیشتر شده است یا نه.

مهم‌تر اینکه، پیش از سال ۱۵۱۷ هیچ تفاوت معناداری میان این دو گروه وجود نداشت؛ یعنی روندهای قبلی کاملا موازی بودند و این اطمینان می‌دهد که تفاوت‌های بعدی واقعا ناشی از اصلاحات است و برای ایجاد اطمینان از اینکه افزایش خشونت واقعا به خاطر رقابت اقتصادی جدید بوده، یک لایه ساده اما بسیار قدرتمند دیگر اضافه شد؛ فقط در شهرهایی که پیش از اصلاحات یهودیان به طور مستند وام‌دهنده بودند (یعنی واقعا نقش اقتصادی مهمی داشتند)، پروتستان شدن باید اثر قوی داشته باشد؛ اما در شهرهایی که اصلا یهودی وام‌دهنده نداشتند، پروتستان شدن نباید تاثیری بر یهودی‌ستیزی بگذارد. نتیجه دقیقا همین بود: در شهرهای بدون سابقه وام‌دهی یهودی، هیچ تغییری دیده نشد، اما در شهرهایی که یهودیان نقش مالی کلیدی داشتند، احتمال یهودی‌ستیزی پس از اصلاحات گاهی ۵۰ تا ۹۰ درصد افزایش یافت. این مقایسه سه‌گانه (شهر پروتستان پس از اصلاحات با وجود وام‌دهی یهودی) تقریبا به طور قطعی نشان می‌دهد که کانال اصلی، از دست رفتن مکمل بودن اقتصادی و تبدیل یهودیان به رقیب مستقیم بوده است.

در نهایت، برای رفع هرگونه نگرانی درون‌زایی درباره اینکه شاید شهرهای تجاری‌تر به دلایل دیگری هم پروتستان شده باشند یا هم یهودی‌ستیزتر بوده باشند، از یک متغیر ابزاری بسیار ساده و قوی استفاده شده است. این متغیر، میزان اهمیت تجاری شهر پیش از سال ۱۵۰۰ (تعداد ذکر شدن نام آن شهر در کتاب تجاری آلمان) است. شهرهای تجاری‌تر به طور طبیعی یهودیان وام‌دهنده بیشتری جذب کرده بودند، اما این ویژگی تجاری ربطی به تمایل آینده به پروتستانتیسم یا یهودی‌ستیزی نداشت. با این ابزار، اثر علّی حتی قوی‌تر به دست آمد. به زبان خیلی ساده، استراتژی شناسایی این پژوهش مثل یک آزمایش طبیعی است: یک تغییر قانونی ناگهانی (اصلاحات) فقط در مناطقی که رقابت اقتصادی واقعی ایجاد کرد، یهودی‌ستیزی را به شدت افزایش داد و این اثر تا قرن‌ها بعد هم باقی ماند.

منبع:

Religion, Division of Labor, and Conflict: Anti-Semitism in Germany over ۶۰۰ Years, By Sascha O. Becker and Luigi Pascal, ۲۰۱۹, AER

* پژوهشگر توسعه