انسانها بر چه اساسی تصمیم میگیرند؟
درآمدی بر اقتصاد رفتاری
انـســـانی بــا ایــن خصوصیت بارز، در راس هرم اقتصاد قرار گرفته و به تبع آن اقتصاد را نیز متناسب با برآیند نسبیتهای انسانهای تشکیلدهنده آن، به دامنهای میان نسبیت و مطلقبودن میکشاند. با این توضیح، میتوان وقوع غالب پدیدههای اقتصادی را ناشی از برآیند خصوصیات افراد آن جامعه دانست یا دقیقتر آنکه بگوییم نتیجه مطلوب سیاستها در گرو خصوصیات جامعه هدف است. به همین خاطر نمیتوان با احتمالی بالا انتظار داشت که این برآیند، همیشه مایل به فرض عقلایی بودن (Rationality) چنین انسانی باشد؛ چه آنکه شواهد تجربی گویای آن است که معمولا جهت برآیندها منتهی به پنج اصل پایهای زیر میشود که تنها یکی از آنها عقلانیت بوده و میتواند در کنار چهار سوگیری بیانشده در این مقاله، سهم چندانی در تصمیمگیری افراد نداشته باشد.
تقلید و پیروی از رفتار جمعی
میتوانیم به این اصل وزن بیشتری داده و عنوان کنیم عمدتا ما جایی میرویم که جمع برود. از دیدگاه هنجاری در پی اثبات درستی یا نادرستی این گزارهها نیستیم؛ لکن از دیدگاه ارزشی باید عنوان کرد از جمله فاکتورهای اساسی در این مورد، تقلید است. انسانها با تقلید از یکدیگر، آموزش میبینند. اصولا روش آموزش نیز همین تقلید است. در تقلید غالبا تفکر و تامل کمتر صورت میگیرد و این میتواند پاشنهآشیل بنیادیترین فرض اقتصاد یعنی عقلایی بودن شود.
علاوه بر اینها باید عنوان کرد که تقلید کردن، به افراد تضمین و بیمه میدهد؛ زیرا انسان به دنبال ایجاد آرامش در پس هر تصمیمی است. به عبارت دقیقتر هر تصمیمی در قبل و بعد آن با هدف آرامش ذهن ساخته و گرفته میشود. به همین علت با تقلید هر رفتاری که جمعی از مردم دیگر پشت آن باشند، به طور ضمنی به این آرامش خاطر میرسد؛ زیرا در نظر فرد اگر قرار است ضرری هم به او برسد، دیگران نیز در آن ضرر مشترک هستند، در حالی که اگر تنها خودش این تصمیم را میگرفت، زیر بار تحمل ضرر بزرگ آن نمیرفت. این موضوع، هم از خاصیت همدردی و درد مشترک و هم از خصوصیت ذاتی انسان که در پی قوت قلب گرفتن و مورد تایید دیگران قرار گرفتن در پی هر عملی است برداشت میشود.
از سوی دیگر افراد نهتنها به خود که تعهدات بسیاری، چه به لحاظ عاطفی و چه به لحاظ اجتماعی و قراردادی به بسیاری از افراد دیگر دارند که این نیز سبب میشود فرد چندان مایل نباشد خلاف جهت جمعی که به آنها تعهد دارد حرکت کند. این مساله در جوامع سنتی و توسعهنیافته و درحال توسعه رایجتر است (جرد دایموند، ۱۹۹۷). علت دیگر پیروی نهایی از جمع را نیز باید اینگونه عنوان کرد که افراد بهطور ذهنی اینگونه تصور میکنند که در جمع، چند عقل وجود دارد؛ ولی در فرد تنها یک عقل؛ بنابراین پیروی از جمع را به پیروی از یک عقل ترجیح میدهند.
تجربه و عادت
از جمله عناصر پایهای دیگر در تصمیمگیری افراد، تجربه به مثابه اعتماد به مشاهدات خود است. گاهی این تجربه از دایره فردی فراتر رفته و بهطور مشترک میان مردم یک شهر، یک گروه، یک کشور و حتی مردم همه جوامع وجود دارد. بهعنوان موردی بهخصوص، بیاعتمادی به نهادها میتواند بارزترین تجربه افراد در یک کشور است؛ چه آنکه اعتماد مردم به نهادها، اولین و آخرین توان اجرایی آن نهاد برای سیاستهای اقتصادی و سیاسی در مواقع بحران است و اگر این اعتماد بهواسطه عملکرد آن نهاد در طی سالها کمرنگ شده و به موضوعی تبدیل شود که همگان بر آن اتفاق نظر دارند و به تجربه مشترک افراد بدل شود، در بحرانها افراد به این نهادها به حکم تجربه اعتماد نکرده و با سیاستهایی که آن نهاد آن را صادر کرده باشد همراهی نخواهند کرد.
در این حالت هر فرد میتواند بیشتر در پی تعقیب منفعت شخصی و نهایتا افراد نزدیک به خود باشد (رالز، ۲۰۰۵). به عبارتی دیگر، فرد به تقلید و پیروی از جمع و براساس تجربهای جمعی، به نهادها اعتمادی نمیکند و رفتاری فردگرایانه را دنباله میکند. گرچه وابستگی متقابل، به تعبیر هیوم (۱۷۴۸) انسانها را به افراد دور از خود نیز محتاج و وابسته کرده است، وابستگی متقابل لزوما متضمن درنظر گرفتن منفعت دیگران نمیشود، چه آنکه وابستگی متقابل میان برده و ارباب نیز وجود دارد؛ اما تجربه نشان داده که در بحرانها ارباب و برده به نزدیکترین دایره روابط انسانی خود که خانواده باشد وفادار خواهند بود. بنابراین تجربههای شخصی، ملی و جهانی میتواند عنصری باشد که انسانها را در مواقع تصمیمگیری دچار سوگیری کرده و حتی کارکرد نهادهای مختلف اقتصاد را مختل کند.
هیجان
اگر بتوان سهعنصر فوق را کنترل کرده یا فرض کرد که افراد ماهیتا بسیار کم دچار آن دسته از سوگیریها میشوند، استرس، هیجان و اضطراب در تصمیمگیری را بهسختی میتوان مدیریت کرد؛ چه آنکه بهکرات میبینیم آرامترین و منطقیترین افراد نیز در مواقعی که در یک هیجان آنی قرار گرفته و نیاز به اتخاذ تصمیم دارند، عقلایی عمل نکرده یا دستکم به طور کامل عقلایی عمل نمیکنند و بر اثر هیجان غالبشده بر آنها، تصمیمی اشتباه یا ناقص میگیرند.
عقل
بهعنوان عنصر پایهای دخیل در تصمیمگیری افراد باید عنوان کرد این عنصر به صورت فردی نمود بیشتری دارد تا زمانی که تصمیمی به شکل جمعی اتخاذ میشود؛ زیرا در تصمیم جمعی به دلایل عنوانشده در مورد یک تا چهار، عوامل ناخودآگاه تاثیر بیشتری نسبت به عوامل خودآگاه و کنترلپذیر دارند. در این حالت افراد بهطور ناخواسته جذب نااطمینانیها و ترسهای خود میشوند و برای کسب آرامش خاطر، آن هم در زمان حاضر، با عجله تصمیمی را که درست نباشد اتخاذ میکنند. با این همه باید عنوان کرد که هر پنج عامل را میتوان با ضریب احتمال بالایی رفع و تقویت کرد که از جمله روشهای آن آموزش، به شکل مستقیم و غیرمستقیم به افراد است.
هدف از ذکر و توضیح عناصر فوق این است که این موضوع در سیاستگذاریها به گونهای لحاظ شود که سیاستگذار تا حد ممکن براساس همه پیشفرضهای ذهنی و زمینهای مردم، سیاست مناسب را انتخاب کند و صرفا به فرض عقلایی بودن انسانها اکتفا نکند. باید یادآور شد که اقتصاد رفتاری را نباید در مقابل اقتصاد جریان اصلی قرار داد، بلکه این علم با آزمایشات و نظریات خود به دنبال آن است که با شناسایی سوگیریهای رایج در رفتار انسان به عنوان اصلیترین عامل اقتصادی، به تکامل نظریات اقتصادی کمک کرده و آنها را با محیط واقعی منطبقتر کند.