از تعداد کم برندگان زن تا حسادتهای جایزه نوبل
حاشیههای نوبل علم اقتصاد
نوبل اقتصاد و بانک مرکزی سوئد
به اعتقاد دیتون، سال۱۹۶۸ صد سالگی بانک مرکزی سوند، سوریگز ریکس بانک بود و رئیس کل وقت آن، پیر آسبرینک، توصیهای را از مشاورش که اقتصاددانی با نام آسار لیندبک بود،گرفت که در علم اقتصاد و به یاد آلفرد نوبل این بانک جایزهای را بنا نهد. جایزه توسط حکومت سوئد تصویب شد و مانند دیگر جوایز به جز صلح، توسط نهاد نوبل اداره میشود. با آنکه جوایز اقتصاد در میان جوایز اولیه نوبل نیست، اما به همان شیوه و در همان زمانی که دیگر جوایز معرفی میشوند، اعلام میشود و توسط پادشاه سوئد در مراسم ویژه در استکهلم به برنده اعطا میشود.
اولین جایزه اقتصاد به رگنار فریش از نروژ و یان تین برگرن از هلند در سال۱۹۶۹ و سال بعد به پل ساموئلسون از ایالات متحده اعطا شد. فریش و تین برگن با استفاده از روشهای آماری و دادهها برای اینکه تغییرات اقتصادی درک شوند در بهکارگیری از اقتصادسنجی پیشگام بودند. ساموئلسون که یک نسل جوانتر از فریش و تین برگن بود، در نیمه دوم قرن بیستم چهره بحثبرانگیزی بود. کتاب «بنیانهای تحلیل اقتصادی» او برای اقتصاد مدرن پایههای ریاضی را بنا نهاده بود و خود او هم، زمان طولانی را تقریبا در تمام نواحی موضوع مورد بحث مشارکت اصلی داشت.
این برنده نوبل اقتصاد با اشاره به این نکته که در سالهای پس از ۱۹۰۱ زمانی که اولین جوایز نوبل اعطا میشد کمیته انتخابی، انبانی از غولهای علوم قرن نوزدهم را داشت تا از میان آنها افرادی را انتخاب کند که پرستیژ و شهرت این افراد کمک کرد تا جایزه جدید پرستیژ و شهرتی را بهدست آورد، ادامه میدهد: در همان زمان و در سالهای زیادی پس از آن ارزش نقدی جایزه آنقدر بزرگ بود تا توجه جهانی را جلب کند. نوبل در ابتدا میخواست نه فقط ارزش برندهها را به رسمیت بشناسد، بلکه میخواست از کار آنها بدون آنکه نیازی برای تامین مالی داشته باشند، حمایت کند. اقتصاد هم انبانی از غولها داشت و پرستیژ برندگان اولیه که به دنبال آنها سیمون کوزنتس، جان هیکس و کنت آرو قرار گرفت هیچ شک و تردیدی نسبت به تمایز جایزه باقی نگذاشت.
اعضای کمیتهای که برندگان را انتخاب میکردند، زمان زیادی از کار خود را برای انتخاب نامزدها و ارزیابی کار آنها و نیز خواندن و بحث کردن درباره آنها و در نهایت به نوشتن طولانی و ارزیابیهای جزئیشده کار برندگان صرف میکردند تا در زمان اعلام نام برندگان منتشر شود. این کار دقیق که بر دوش اقتصاددانان اسکاندیناوی بار سنگینی میگذارد، حتما برای نگهداری پرستیژ جوایز لازم است. همچنین این موضوع حقیقت دارد که تصمیمات با توجه به سبکهای جاری در حرفه اقتصاد بینقص نیست. با همه این احوال، کمیته متشکل از اعضای حرفهای است و مانند همه ما در معرض عناوین داغ و غالبا اقناعی هستند.
نقش بازار آزاد در ایجاد نوبل اقتصاد
دیتون در ادامه داستان جالبی را از فون هایک و تاثیر نوبل اقتصادی او مینویسد. او مینویسد: اقتصاد نسبت به فیزیک، شیمی و پزشکی خیلی نزدیکتر به سیاست و امور مردمی است و به همین خاطر جوایز اقتصاد به برندگان، پلتفرم عمومی را میدهد که فقط گاهی اوقات برای دیگر برندگان باز است. مشهورترین نمونه آن فردریک فون هایک در سال۱۹۷۴ است. او در دهه۱۹۳۹ با کینز در نبرد بود و قاطعانه باخت -حداقل طبق آنچه در کمبریج انگلستان به ما یاد داده میشد- و از نگاهها هم ناپدید شد. اگر حول و حوش سال۱۹۷۰ از من سوال میشد، جواب میدادم که او به احتمال زیاد مرده است. جایزه نوبل او در سال۱۹۷۴ او را دوباره احیا کرد لااقل از لحاظ روشنفکری نه ادبی و او را دوباره مشهور کرد و نفوذ آثارش با کمک خیلی افراد از جمله مهمترین آن مارگارت تاچر، دوباره تجدید شد. کینز در سال۱۹۴۶ درگذشت. به همین خاطر او نمیتوانست از جنبه داستان خودش پاسخ آن را بدهد. همچنین او نتوانست در علم اقتصاد جایزه بگیرد با آنکه در سالهای ۱۹۲۲، ۱۹۲۳ و ۱۹۲۴ به خاطر انتشار پیامدهای اقتصادی صلح، نامزد جایزه صلح شده بود.
به اعتقاد وی، سیاست جایزه اقتصاد برای مدتهای طولانی محل بحث است. یک بحث این است که ایجاد جایزه تلاشی از سوی آسبرینک و لیندبک برای تحت فشار قرار دادن حکومت سوئد بوده تا سیاست دوستانه بازار را اتخاذ کند. این فشار در عصری بود که سیاستهای کینزی در بسیاری از کشورها محل چالش شده بود و فضیلتهای بازار دوباره مورد ارزیابی قرار گرفته بود. در یک دورنما و در واژهشناسی امروزه این پایان کینزین یا نظم نیودیل و شروع نظم نئولیبرال بود. اقتصاددانان به واقع برای فضیلتهای بازار بیش از دیگران تاکید میکردند و پرستیژ جایزه در سوئد به اندازه کافی آنقدر بزرگ است که چیزی از این نوع قابل تامل باشد. به احتمال زیاد اسم هایک میتوانست بهعنوان پیروزی این استراتژی، در نظر گرفته شود؛ اما او جایزه را با گونار میردال شریک شده بود و سیاست این دو نمیتوانست به هم نزدیک باشد. در سالهای بعد، جوایز هم به سمت راست رفت هم سمت چپ و به سختی میتوان یک الگوی متقارن را مشخص کرد.
مانند میردال و هایک، سر آرتور لوییس و تئودور شولتز که در سال۱۹۷۹ جوایز را بردند دیدگاههای متفاوتی نسبت به توسعه اقتصادی داشتند و به یقین در شریک شدن یک جایزه با طرف مخالف مقداری ناراحتی وجود دارد. در سالهای اخیر هم –یعنی در سال۲۰۱۳ – وقتی ایگونه فاما، لارس پیتر هانس و رابرت شیلر بهطور مشترک برای کارشان در فاینانس، نام برده شدند، عدم توافق میان آنها بهویژه فاما و شیلر مشهور بود و این موضوع در استکهلم و در سخنرانیهای عمومی که باید بهعنوان شرط دریافت جایزه ایراد شود، معلوم بود. یوجین فاما به بازار معتقد است و اینکه بازارها در فرآیند اطلاعات خوب هستند؛ درحالیکه شیلر نسبت به اخلاق سرمایهگذاران و بازارها بدبینتر است. این استاد دانشگاه با اشاره به این نکته که جوایزی مانند اینها برای مشارکت در حوزه داده میشود و فیالواقع از دیدگاههای عدم هماهنگ میتوان خیلی آموخت که هرکدام از آنها بصیرتی را میآورند که یک کشف واقعی است.
اقتصاددانان غالبا روشهای مختلفی را در تفکر نسبت به پدیدههای مشابه دارند و بهترین اقتصاددانان افراد با مهارتی هستند که بدانند کدامیک از این تفکر در کدام متن قابل استفاده است، ادامه میدهد: دانشمندانی هم هستند که خیلی «سخت» با این جوایز موافق نیستند؛ زیرا فکر میکنند جوایز باید (باید به کسانی داده شود که) کشف حقیقت را شناسانده باشند. رابرت زولیک، رئیس سابق بانک جهانی که غالبا علیه اقتصاددانان خودش بحث میکرد، اظهارنظری را بهطور مکرر مطرح میکرد که میگفت منتسب به یک راوی که در واقع یک فیزیکدان برجسته است، هست و آن اینکه «در علم فیزیک جایزه نوبل را به خاطر صحیح بودن (دادهها) اعطا میکنند؛ درحالیکه در اقتصاد کسانی برنده جایزه میشوند که کار خیلی درخشانی کردهاند.» در همین راستا معروف است که رابرت سولو گفته برای اینکه در اقتصاد پیشرو باشید، یک بحث خیلی درخشان را ارائه دهید که مطلوب یک نتیجهگیری آزاردهنده باشد.
تعداد کم برندگان زن نوبل
اما مساله جنسیت در جایزه هم به نوبل رسوخ کرده است. دیتون معتقد است که نبود برندگان زن، نه فقط در اقتصاد، مدتها محل نگرانی بوده است. شاید بدترین آن درباره نجومشناس خانم «دیم جوسیلین بل برنل» باشد که کشف تپ اخترهای او در زمانی که دانشجوی دانشگاه کمبریج بود، نادیده انگاشته شد و جایزه او از سوی سوپروایزرش پنهان نگه داشته شد و جایزه را بدون او دریافت کرد. اولین زنی که جایزه اقتصاد را برد، النئو اوستروم بود که کارش عمدتا در علوم سیاسی بود. دومین زن استردوفلو جوانترین اقتصاددانی که بهطور مشترک در سال۲۰۱۹ برنده شد. جون رابینسون باید جایزه را به خاطر کار ارزشمندش درخصوص رقابت ناقص، از جمله مونوپسونی (انحصار خریدار) واژهای که خودش ابداع کرد؛ ایدهای که تا به امروز بهطور فزایندهای نافذ است، میبرد. اما احتمالا به خاطر حمایت طولانیمدت و شفاهی وی از مائو و نیز انقلاب فرهنگی او، نظر کمیته با او مساعد نبود.
کینز یکی از اقتصاددانان برجستهای بود که از جایزه مستثنی شد؛ چون درگذشته بود. لیندبک که برای سالها رئیس کمیته بود، اسامی جاکوب وینر، مایکل کالئیکی، فرانک نایت و روی هارود را که به ترتیب در سالهای ۱۹۷۰، ۱۹۷۰، ۱۹۷۲ و ۱۹۷۸ فوت کرده بودند، بهعنوان اقتصاددنانی که اگر زنده میماندند برنده نوبل میشدند، فهرست کرده بود. نفر دیگر آموس تاورسکی فقید، روانشناسی بود که در سال۲۰۰۲ جایزه را با دانیل کاهنمن که زنده بود، شریک شد.
حسادتها به جوایز نوبل
این استاد دانشگاه در پایان مطلب خود که البته سه بخش دارد و ما بخش اول آن را نوشتیم، اینچنین مینویسد: پاداش جایزه آنقدر بزرگ است که بر زندگی افراد تاثیر بگذارد. جورج استیگر میگوید که انگیزه انتخاب، عنوان تحقیقی فرد را به روشی کمتر از ایدهآل منحرف میکند. همچنین شواهدی وجود دارد که گردابی که پاداش بهوجود میآورد، تولید علمی برندگان را برای چندین سال بعد از آن از بین میبرد. با این حال به نظر میرسد که جایزه شادی میآورد البته نه فقط برای پاداشگیرنده. زمانی که دانیل کاهنمن همکار دانشگاهی من در پرینستون جایزه را در سال۲۰۰۲ برد، گفت: تاثیر به یاد ماندنی او از جشنهای بعدی، دریای بیآلایش اطراف وی بود.
تجربه خود من هم مثل همین بود: بهعنوان یک تجربه، سعی کنید به یک راننده تاکسی بگویید که شما جایزه نوبل را بردهاید با آنکه احتمالا ایده خوبی است که این تجربه را در ماه اکتبر انجام دهید؛ ماهی که اسامی اعلام میشوند. در این خصوص حسادت هم وجود دارد؛ دو اقتصاددان از زمان دانشجویی با هم درگیر هستند و زمانی که یکی از آنها برنده میشود، نفر دیگر گلایه میکند که رقیبش جایزه «او» را برده است. زمانی که رابرت لوکاس، جایزه را در سال۱۹۹۵ برد، زن سابقش به برگه طلاقشان یک ماده دیگر اضافه کرد تا نفقه خود را دریافت کند؛ لوکاس یک سرمشق واضح در آلبرت اینیشتین که در سال ۱۹۱۹ جایزه نوبل را همراه با یکی دیگر برده بود، داشت.