از تورم به ابرتورم در آلمان سال۱۹۲۳ - بخش یازدهم
ظهور باندهای مافیایی
اعضای شیبر، خودروها را با سرعت میراندند و سیگارهای گرانقیمت دود میکردند و در «پایگاههای معروف »غذا میخوردند و اطراف خود را با زنانی از اطراف و اکناف دنیا پر میکردند. آنها معمولا مردان جوانی بودند که هیچ نگرانی از بابت نادیده گرفتن قواعد سنتی و عرفی در جامعه پیش از آلمان تورمی نداشتند. هافنر به خاطر میآورد: «این جوانهای سریعالذهن خوب عمل میکردند. آنها یکشبه آزاد، ثروتمند و مستقل شدند. وضعیتی بود که در آن اینرسی ذهنی و اتکا به تجربه گذشته با گرسنگی و مرگ تنبیه میشد؛ اما ارزیابی سریع از وضعیتهای تازه و سرعت واکنش با ثروتهای وسیع و ناگهانی پاداش داده میشد. مدیر بیستویکساله بانک همراه با دانشآموز سال آخر دبیرستان که زندگانیاش را از دستمزدهای بازار بورس دوستان قدیمیاش تامین میکرد، روی صحنه ظاهر میشدند. او کراواتهای اسکاروایلد را بسته بود و جشنهای شامپاین را سازماندهی و پدر شرمنده خودش را هم حمایت میکرد.
در دسامبر سال۱۹۲۲، ولت بوهنه مقاله طنزی با عنوان« در دفاع از شیبر»منتشر کرد. در یک بخش از این مقاله آمده بود: « ما نژاد تازهای از مردان هستیم که جایگزین داوطلبان استخوانی و افراد با سنتهای منسوخشده، شدهایم. آنهایی که دو پا در زندگی واقعی و اعصابی قوی دارند. بچههای افرادی که راهشان را در دنیا باز میکنند. ما انقلابیون واقعی هستیم. جانیان کوتاهمدت.» تصویر شیبر غالبا با نمونههای «سودجویان یهودی» مرتبط میشد. ازآنجاکه بسیاری از مردم بی ارزش شدن مارک را به آسانی نمیتوانستند توضیح منطقی بدهند، نیروهای سیاه را متهم میکردند.
در این مسیر، تورم نارضایتی نژادپرستی را که تقربا با جنگ و انقلاب تقویت میشد، تشدید میکرد. یک گزارش درباره حس مردمی در باواریا در بهار۱۹۲۰ نتیجه میگیرد، «نفرت از سوی وسیعترین محافل در حال شدت گرفتن علیه یهودیها است یهودیانی که اکثر تجارت را در دست گرفتهاند و منطبق بر دیدگاه غالب، خودشان را به بهای همنوعان بشری اشان با پلیدترین وجه ثروتمندتر میکنند. در قطارها و ترامواها و تمامی اوقات مردم یهودیان را نفرین میکنند.» این یک خاک ایدهآل برای عوامفریبی افسارگسیخته هیتلر بود.
مقامات حکومتی کاهش عمومی اخلاق مردم را با نگرانی دنبال میکردند. بهویژه برلین که نمونهای از انحطاط و گناه شده بود. در تابستان سال۱۹۲۳، کلاوس مان که در آن موقع هنوز یک جوان ۱۷ساله خجالتی بود، همراه با خواهر بزرگترش، اریکا، از پایتخت برلین دیدن کرد و کاملا مجذوب آن شد. او به خاطر میآورد که «شهر رقتانگیز و جذاب به نظر میآمد: خاکستری و کهنه، بیاخلاق اما لرزان همراه با نشاط عصبی، درخشان و با لامپهای فسفری و گیجکننده و پر از تنش و وعده.» او علیالخصوص از زنان هرزهای که خیابانهایی مانند تاتونزینتس استارس و اورانین برگراستراس بالا و پایین میرفتند، یاد کرده است. مان همچنین نوشت: «دخترانی در میان آنها بودند که سنشان نمیتوانست بیشتر از شانزده یا هفده سال باشد. دیگران صورت چروکیدهشان را با آرایش پوشانده بودند.
موجودات رقتانگیزی که هرچند دیدن فرآیند زرق و برقشان لذتبخش بود. برخی از آنها شبیه (آدمیان) وحشی بودند که چکمههای سبز با چرم براق به پا داشتند. زنان زیادی از خانوادههای پولدار آنقدر ناامید شده بودند که مجبور شدند به فحشا روی بیاورند. ایلجا اهرنبرگ، نویسنده روسی که بین سالهای ۱۹۲۱ و ۱۹۲۳ در برلین زندگی میکردند، صحنهای از یک روز عصر را که در آپارتمان دوستش بود به خاطر میآورد. بعد از آنکه مقداری شراب گازدار صرف شد، «دو دختر ظاهر شدند و شروع به رقصیدن کردند... مادر آنها به میهمانان خارجی متوقعانه نگاه میکرد. شاید آنها دخترانش را به اندازه کافی جذاب ببینند که پول خرجشان کنند و البته دلار. این مادر محترم با نگاهش میگفت: «و شما این را زندگی مینامید. این پایان دنیا است.»
در آن زمان آنچه به نام «عشق آزاد»مشهور بود داشت ابعاد تازهای به خود میگرفت. زنان جوان پیش از ازدواج با توجه به اینکه تورم سیستم جهیزیه را مختل کرده بود، انگیزه کمی برای باکره ماندن داشتند. همچنانکه مارک سقوط میکرد، بسیاری تصمیم بر این گرفتند که دیگر به باکره بودن توجهی نکنند. کورت ریس نویسنده که بهعنوان گزارشگر ورزشی کار میکرد و بعدا منتقد فیلم و تئاتر برای روزنامه «۱۲- اوهور - بلات » در دهه۱۹۲۰ در برلین شد به خاطر میآورد که « مردم در هرجا شدیدا به دنبال عشق هستند و آن را بدون دوباره فکر کردن میچسبند.
درواقع حتی عشق هم یک مشخصه تورمی پیدا کرده بود... عشق غیر رمانتیک مد شده بود: بدون مراقبت، بدون سختی، بی بندوباری سبکوارانه. نوعا، امور عشقی در پی یک مرحله سریعالسیر بود بدون پیچیدگی. در آن سالها جوانی که عشق میورزید، یاد گرفته بود که از عشق دوری کند و بدبینی را بپذیرد.» بیان این حس تازه یافتشده را میتوان در آواز مشهور آن زمان که با «چرا باید گریه کنم که یک رابطه پایان پذیرفته /زمانی که در گوشه دیگر، کس دیگری ایستاده؟» شروع میشد، پیدا کرد.