سقوط یک پول
ابرتورم و تورم در آلمان سال ۱۹۲۳- بخش چهارم
ابرتورم بر رونق اقتصادی آلمان پس از جنگ مهر پایان گذاشت. در اوت سال۱۹۲۲ صنایعی که از سقوط ارزش مارک مزیت رقابتی بهدست آورده بودند، محو شدند و لذا کاهش صادرات شروع شد. کشورهای دوست از رکود دوران پس از جنگ فاصله گرفته بودند و بسیاری از کالاهایی را که پیش از این از آلمان وارد میکردند حالا خود تولید میکردند. علاوه بر این در اواخر سال۱۹۲۲، تراکنشهای پولی بهطور فزایندهای به طلا صورت میگرفت تا با مارک. در نتیجه، تورم دیگر در خدمت منافع تجاری نبود. اجماعی هم که تورم را قبول داشت که مختصرا هماهنگیهای اجتماعی و سیاسی را تضمین میکرد، بهطور کامل نابود شده بود.
استراتژی مقاومت منفعلانه دولت کونو در مقابل اشغال فرانسه در ژانویه ۱۹۲۳ نسیم مرگباری را بر پول آلمان نواخت. تا ۵فوریه نرخ برابری به ۴۲۲۵۰مارک در برابر یکدلار رسید، طی سه هفته مارک سهچهارم ارزش خود را از دست داد. کلمپرر در اوایل فوریه نوشت: «موضوع پول بهشدت تاریک و غیرقابل نفوذ شده است. قیمتها دیوانهکننده است (یک پوند مارگارین ۴۰۰۰مارک و دلار میان ۴۰هزار تا ۵۰هزار مارک است).» یک اقدام فوری که در اواسط ماه فوریه توسط رایش بانک صورتگرفت تا پول ملی را سرپا نگه دارد فقط برای دو هفته موفق شد که مارک را حول و حوش ۲۱هزار مارک در برابر یکدلار تثبیت کند. اما زمانی که فقدان ارز خارجی حکومت را وادار کرد تا دست از این اقدام بردارد، سدها فروریختند.در ۱۸آوریل نرخ برابری به ۲۵هزار مارک در برابر یک دلار رسید، تا اواخر ماه مه این برابری به ۵۴هزار و ۳۰۰مارک افزایش یافت و یکماه بعد به ۱۱۴هزار و ۲۵۰مارک. قیمتها به تناسب منفجر میشدند. کلمپرر در دفتر خاطراتش ثبت کرده بود: «ما هر آنچه را که هنوز خیلی ارزان بود انبار کردیم، قهوه ۴۸هزار مارک بود. امروز تقریبا ۶۰هزار مارک میارزد. این افزایش قیمت برای همه چیز مصداق دارد.»
سقوط آزاد ادامه داشت. تا پایان ماه ژوئیه۱۹۲۳، نرخ برابری به یکمیلیون مارک در برابر یک دلار رسید و ادوراد هام، وزیر کشور هم که تمام تلاش خود را به کار برد تا مانع سقوط مارک شود، شکست خورد. «آخرین بقایای اعتماد» به مارک در بازارهای ارز از بین رفت و مارک به یک پول «تقریبا غیر قابل فروش» تبدیل شد که حتی کارکرد داخلی اش را به مثابه یک «معیار ارزشی و یک مخزن ثروت» از دست داد. این دقیقا همان چیزی بود که آلمانیهای معمولی داشتند تجربهاش میکردند. اوهه در اول ماه اوت نوشت: «اکنون ارزش یکدلار معادل ۱.۲میلیون مارک است؛ یعنی تقریبا هیچ. امروز من اولین اسکناس ۵میلیون مارکی را دیدم. یک پوند سیبزمینی تازه ۶هزار مارک میارزد. یک پارچه کت و شلواری با کیفیت خوب متری ۳میلیون مارک میارزد. انگار توفان وزیده است. هر کسی از مارک گریزان است .»قیمتها دیگر روزانه بالا نمیرفت، بلکه ساعت به ساعت بالا میرفت.
کلمپرر در مجلهاش یک حکایت نقل میکند. همسرش، اوا، در برگشت از تعطیلات از پروس شرقی در ایستگاه راهآهن که منتظر قطار بود، دستور یک قهوه میدهد. او مینویسد: «قیمتی که رو تابلو زده بودند ۶هزار مارک بود؛ اما درحالیکه او قهوه را مینوشید، قیمت را از روی تابلو برداشتند. زمانی که او رفت قیمت را بپردازد پیشخدمت تقاضای ۱۲هزار مارک کرد. او ا اعتراض کرد و به تابلو اشاره کرد که قیمت را ۶هزار مارک زده بود. پیشخدمت گفت: آه، پس شما در زمان قیمت قدیم اینجا بودید؟ پس ۶هزار مارک را بپردازید.»
زمانی که استراسمان پست را در ۱۳اوت۱۹۲۳ تحویل گرفت، یک دلار ارزشی معادل ۳.۷میلیون مارک را داشت. دستگاههای چاپ روز و شب کار میکردند تا اسکناسهایی با ارزش اسمی بالاتر تولید کنند. علاوه بر دستگاه چاپ پول در ضرابخانه مرکزی برلین صدها دستگاه چاپ دیگر برای پر کردن تقاضای پول کاغذی کار میکردند.» وسیسچه تزایتونگ «در میانه کاهش شدید ارزش پول و ناترازی میان درآمدها و مخارج با تمام جدیت پرسید که آیا اخذ مالیات اصلا مفهومی دارد یا آنکه بهتر نیست به رایش بانک توصیهای بشود مبنی بر آنکه دفاتر مالیاتی را کناربگذارد و به راحتی نیازهای خودش را با چاپ پول بیشتر بپوشاند.»
تورم و ابرتورم بخشهای مختلف جامعه را در اندازههای متفاوت مورد ضربه قرار داد. این پدیده پیامدهای خطرناکی برای افراد مستمریبگیر بهویژه پیرها که از بهره پولی که در درازمدت پسانداز کرده بودند، زندگی میکردند داشت. آنها تقریبا همه چیزشان را، پساندازشان، سیاستهای بیمه عمرشان و سرمایه بازنشستگیشان را از دست دادند. همچنین در میان آنهایی که سختترین ضربه را خوردند افراد تحصیلکرده طبقه متوسط رو به بالا قرار داشتند که از روی وطندوستی اوراق قرضه آلمان را در دوران جنگ خریداری کرده بودند و حالا میدیدند که آن سرمایه دارد تبخیر میشود. اما همچنانکه تورم سر به فلک میکشید و پرداختهای دولتی هم به عقب میافتاد و تعدیل ارزش رو به کاهش پول آلمان هم کفایت نمیکرد، وضعیت افراد بازنشسته و دریافتکنندگان خدمات اجتماعی از جمله بیکاران، مجروحان جنگی و وابستگان آنهایی که معلول شده بودند، شدیدا ناامیدکننده میشد.
همین وضعیت برای کارکنان شهری و کارمندان یقهسفیدی که حقوق ثابت ماهانه داشتند، صدق میکرد. یارانه تورم هم مشمول عطف بما سبق میشد؛ چون ارزش مارک حتی از آن هم کمتر میشد؛ بهطوریکه جبران افزایش وحشتناک قیمتها را هم نمیکرد. ارنست ترولتش، فیلسوف مذهبی در ماه مارس۱۹۲۲ در یکی از «نامههای تماشاگر» مشهورش نوشت «کاهش استاندارد زندگی تمام طبقه متوسط و کارکنان دولتی به غایت دردناک است.» او نوشت: «مردم تمامی درآمد خودشان را صرف مسکن، گرمایش و غذا میکنند. آنها با هر آنچه دارند میسازند و لباسشان را تا زمانی که پاره شود، میپوشند.... دیگر هیچچیز لوکسی مانند هنر، علم و هر نوع سفر برای این حلقههای اجتماعی وجود ندارد.»