یادداشت-قسمت اول
تغییر و تداوم نهادی
در واقع، هر کشور تازه استقلالیافته آمریکای جنوبی نیز یک قانون اساسی را تصویب کرد، در بسیاری از موارد چند دهه بعد و اغلب از قانون آمریکایی الگوبرداری شده بود (بیلیاس، ۲۰۰۹). اما همه آنها با قوانین اساسی جدید جایگزین شدهاند که در بیشتر موارد از نظر قصد یا شکل بسیار متفاوت از قانون اساسی اصلی است. در واقع، تغییر نهادی به همان اندازه تداوم نهادی بخشی از تجربه ما است. اگرچه ایالات متحده نمونهای از تداوم نهادی است، اما شباهت کمی بین نحوه عملکرد سیاست در ایالات متحده در پایان قرن هجدهم و نحوه سازماندهی امروز آن وجود دارد و حتی قوانین بسیار متفاوت به نظر میرسند. بنابراین چگونه و چرا نهادهای ایالات متحده پابرجا بودهاند؟ مهمتر از آن، چه چیزی تعیین میکند که نهادها تداوم یابندیا تغییر کنند؟
این تا حدی یک سوال تجربی است. تداوم قانون اساسی ایالات متحده ویژگیهای بسیاری دارد. در اصل، از جمله موارد دیگر، تصریح میکرد که بردهداری قانونی است و بردهها هیچ حقی ندارند و قطعا هیچ حق رأیی ندارند. خوشبختانه، از آن زمان این مقررات کنار گذاشته شده است، حتی اگر همه ما فکر کنیم که قانون اساسی تاثیر پایداری بر سیاست ما داشته است. قانون اساسی تا حدودی بهدلیل پیروزی اتحادیه در جنگ داخلی در سال۱۸۶۵ تداوم یافته است که اساسا برخی از مفاد آن را تغییر داد (اما در عین حال وحدت کشور را در برابر جنوب تجزیهطلب نیز تایید کرد). با وجود اجماع گسترده درباره تداوم قانون اساسی ایالات متحده، این مقررات از آن زمان کنار گذاشته شده است. بنابراین حتی در این مثال متعارف دوام نهادی، تداوم و تغییر در هم تنیده شده است.
در واقع، داستان تداوم نهادهای آمریکایی حتی پیچیدهتر از آن است. جنگ داخلی عمدتا بر سر مساله بردهداری انجام شد و حتی قبل از شکست ارتشهای کنفدراسیون، در ۲۲سپتامبر۱۸۶۲، رئیسجمهور آبراهام لینکلن اعلامیه رهایی را صادر و اعلام کرد که بردهداری پایان خواهد یافت. پس از پیروزی، اصلاحیههای سیزدهم، چهاردهم و پانزدهم بردگان را آزاد کردند، به همه آزادگان شهروندی و حمایت یکسان اعطا کردند و انکار رای بر اساس «نژاد، رنگ، یا شرایط قبلی بندگی» را غیرقانونی کردند. تغییر در نهادها همانطور که میتوان تصور کرد در حال اتفاق بود. اگرچه این اصلاحات و استقرار نیروهای شمالی در جنوب آغازگر دوره بازسازی بود که طی آن سیاهپوستان پیشرفتهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی مهمی داشتند؛ اما این کوتاهمدت بود.
رستگاری جایگزین بازسازی شد که در آن نیروهای ارتجاعی قصد داشتند جنوب را «رستگار» کنند. این به معنای تحمیل مجدد بسیاری از شیوههای اقتصادی دوران بردهداری بود که سیاهپوستان را مجبور به روابط کاری با دستمزد کم، مهارت پایین و اجباری در مزارع بزرگ کرد (وینر، ۱۹۷۸). رستگاری به جیم کرو تبدیل شد که در آن شکل شدید تبعیض اجتماعی و اقتصادی با انقیاد اقتصادی سیستماتیک و سلب حق رای سیاسی کامل سیاهان همراه بود، بهرغم اصلاحیه پانزدهم (وودوارد، ۱۹۵۵؛ رایت، ۲۰۱۳).
ویژگیهای تداوم و تغییر آمریکا موضوع یک ادبیات تاریخی حجیم است، همانطور که بسیاری از سوالات دیگر درباره تداوم نهادی. با وجود این، یک چارچوب مفهومی برای جهتگیری خود مفید است. اگرچه هیچ اپیزود تاریخی دیگری مانند تاریخ پر پیچ و خم بردهداری در جنوب ایالات متحده، ویژگیهای دقیقی ندارد، اما میتوانیم دلایل اقتصادی و سیاسی را درک کنیم که چرا گروههای خاصی میخواستند روابط کار اجباری را بر سیاهپوستان جنوبی تحمیل کنند و چرا و چگونه موفق شدند (و چرا و چگونه، در نهایت، پروژه آنها با تغییرات گسترده دوران حقوق مدنی شکست خورد).
هدف این مقاله ارائه ابزارهای مفهومی برای روشن شدن برخی از عوامل زیربنای تداوم نهادی و تغییر نهادی است. هدف ما ارائه یک چارچوب ساده است که میتواند به روشن شدن کانالهای تداوم و تغییر در نهادها در طیف وسیعی از اپیزودهای تاریخی کمک کند. چارچوب ما یک مدل ساده و پویا-تئوری بازی است، با جامعه متشکل از تعدادی گروه از افراد که ترجیحاتی نسبت به سیاست و ترتیبات نهادی دارند (که تعیین میکند، برای مثال، چه نوع روابط اقتصادی ممکن است). افراد بهطور بالقوه آیندهنگر هستند و ممکن است نه تنها به نتایج فعلی بلکه به آینده نیز اهمیت دهند. نهادها (که بیشتر با نهادهای سیاسی مطابقت دارند، اگرچه ممکن است دارای عناصر اجتماعی نیز باشند) توزیع قدرت سیاسی در جامعه را تعیین میکنند. این ترجیح غیرمستقیم دیگری را نسبت به نهادها ایجاد میکند. این تمایل برای تاثیرگذاری بر نهادهای آینده البته بهدلیل اینکه نخبگان جنوبی در اواسط قرن نوزدهم مایل بودند از بقیه ایالات متحده جدا شوند و زمانی که این امکانپذیر نبود، به جنگی بزرگ بپردازند تا بتوانند نظری درباره نهادهای آینده داشته باشند، مرتبط است (پاتر، ۱۹۷۶؛ وینگست، ۱۹۹۸).
با استفاده از این چارچوب، ابتدا سادهترین نوع تداوم نهادی را برجسته میکنیم که آن را «سکون نهادی» مینامیم. این یک تعادل نهادی تغییر ناپذیر است: همان ترتیب نهادی که ما با آن شروع می کنیم، بارها و بارها تکرار میشود. دلایل متعددی برای رکود نهادی وجود دارد؛ اما مهمترین آنها این است که قدرت، قدرت میآورد. یعنی گروههایی که از نهادهای فعلی سود میبرند از قدرت خود برای حفظ آنها استفاده میکنند و در این فرآیند قدرت خود را بر نهادهای آینده بازتولید می کنند. درباره جنوب ایالات متحده، این پویاییها قطعا مهم بودند. صاحبان مزارع بزرگ گروهی بودند که بیشترین قدرت را در دوره قبل از جنگ داشتند و این گروه هم نسبتا منسجم بودند و هم متقاعد شده بودند که نهادهای سیاسی و اقتصادی تحت بردگی به نفع آنها هستند. تسلط آنها بر قدرت و انسجام به اندازه کافی قدرتمند بود که حتی پس از بازسازی، آنها توانستند بسیاری از قدرت سیاسی خود را حفظ کنند (وینر، ۱۹۷۸).
ادامه دارد...