تاثیر متفکر اسلامی بر علم اقتصاد (قسمت دوم)
ابنخلدون رقیب آدام اسمیت؟
نقش دولت
دولت در طرح ابنخلدون بابت تضمین امنیت حقوق مالکیت نقش اساسی دارد؛ او بر این باور است که این نقش دولت باعث میشود افراد به سهولت تصمیمات بازار را دنبال کنند. حمایت از سرمایهداران چه از طریق روابط حقیقی یا حقوقی ضروری است تا به آنها مجوز انجام تجارت داده شود: تعرض به اموال مردم، انگیزه کسب و به دست آوردن مال را از بین میبرد... هنگامی که حمله به [مال] گسترده و عمومی شود و بر همه ابزارهای امرار معاش تاثیر بگذارد، عدم فعالیت تجاری نیز عمومیت مییابد.
پر واضح است که توجه به حقوق مالکیت برای یک دولت با عملکرد مناسب ضروری است. علاوه بر این، ابنخلدون در تحلیل مخارج دولت، خود را پیش از کینزی نشان داده است. در این بحث او استدلال میکند که حاکم باید همیشه مراقب مخارج عمومی باشد، چرا که بسیاری از رعایای او به این مخارج و شیوه هزینهکرد آنها وابسته هستند. ابنخلدون بر این باور است هنگامی که مردم به دلیل کمبود سرمایه هزینهها را کاهش میدهند، تجارت و سود تجاری کاهش مییابد. درآمدهای حاصل از مالیات زمین کاهش مییابد، چون مالیات و مالیات زمین به فعالیت فرهنگی[در زمانه ابنخلدون بیشتر مفاهیم و اعمال دینی را شامل میشود]، معاملات تجاری، رونق تجارت و تقاضای مردم برای سود و منفعت بستگی دارد.
به باور ابنخلدون سلسله حاکم از این وضعیت آسیب میبیند، چرا که در آن شرایط در نتیجه کاهش درآمدهای مالیات زمین، دارایی حاکم کاهش مییابد. وانگهی او دودمان حاکم را بزرگترین بازار، مادر و پایگاه همه تجارت، جوهر دخل و خرج میداند. ابنخلدون گردش پول را میان حاکم و رعیت توضیح میدهد و این پول را در حال بده و بستان به شکل کم و زیاد میان حاکم و رعیت در نوسان میداند. حال اگر حاکم پول را برای خود نگه دارد رعیت در این میان گم میشود. این استدلال یادآور نظریه تقاضای کل کینز و ضریب مخارج دولت است. دولت این قدرت را دارد که اقتصاد را از طریق سیاست مالی خود تحریک یا آرام کند و این مساله یعنی سالم ماندن اقتصاد برای رعایا و حاکمان بسیار مهم است.
مالیاتستانی
کتاب مقدمه ابنخلدون حاوی تحلیل پیچیدهای از تاثیر مالیات بر اقتصاد است. برای توضیح این مطلب، ابنخلدون رویکردی جامعه شناختی در پیش گرفت و دلایل سطوح مختلف مالیات را توضیح داد. از آنجا که یک دولت از دل زندگی بادیهنشینی بیرون میجهد در آغاز بسیار ابتدایی است و قوانین و اصول دینی برای اداره امور بر آن حکم میراند. در آن هنگام این قوانین دینی است که از اخذ مالیاتهای سنگین جلوگیری میکند. با توسعه تمدن جوامع پیشرفت میکند و در نتیجه تقاضا برای صنایع بیشتر میشود. وانگهی با گذشت زمان، تمدن نیز پیچیدهتر میشود. رهبران و حکمرانان در پی آن به بالابردن بار مالیات بر دوش رعایای خود میپردازند.
ابن خلدون در این باره معتقد است که در نهایت تمدن از وجود خود مالیات میگیرد و در نتیجه دولت فرو میپاشد. این تحلیل ابنخلدون مقدمه بحث آرتور لافر در سال ۱۹۸۱ است. لافر استدلال میکند که افزایش مالیات «تقاضا و عرضه عوامل تولیدی را کاهش میدهد». او بر این باور است که تغییر در مالیات بر نیروی کار، بر مقدار نیروی کار عرضه شده و تقاضا تاثیر میگذارد، که به نوبه خود بر مقدار سرمایه به کار گرفته شده و نرخ سرمایه تاثیر میگذارد. بنابراین افزایش مالیات بر نیروی کار پیامدهای زیر را دارد:
۱- درآمد بیشتری از مالیات به ازای هر کارگر شاغل جمعآوری خواهد شد.
۲- کارگران کمتری به کار گرفته میشوند و در نتیجه درآمد را کاهش میدهند.
۳- سرمایه کمتری به کار گرفته میشود و در نتیجه درآمد را کاهش میدهد.
در نتیجه، تا زمانی که درآمد به حداکثر برسد، افزایش مالیات منجر به کاهش تدریجی افزایش در کل درآمدها میشود؛ از آن نقطه به بعد، افزایش بیشتر در سطوح مالیات تنها به کاهش درآمد کل کمک میکند، زیرا تولید کمتری انجام میشود. از این تحلیل، منحنی لافر را داریم. همانطور که پژوهشگران این موضع را مطرح کردهاند که «تفکیک آثار مالیات و جایگاه حکومت در طول عمر آنها غیر ممکن است».
همانطور که ابنخلدون بیان میکند: «سلطان / فرمانروا و اطرافیانش فقط در دوره میانی یک سلسله حکومتی ثروتمند هستند». وانگهی پس از آن دوره، یعنی دوره میانی با توسعه تمدن تقاضا برای تجملات بیشتر میشود و در پی این تقاضا حکومت مالیات را افزایش میدهد و این افزایش نرخ مالیات موجبات سنگینی بار به دوش رعایا را فراهم میکند. در این وضع دستگاه حکمران با افزایش مالیات موجبات کاهش درآمد را سبب میشود و در نتیجه این وضع فشار اقتصادی پدید میآید و در اثر این فشار یک دستگاه حکومتی فرو میپاشد. در حالی که عاقلانه است که چنین استدلال شود که ابنخلدون«نمیگوید کاهش اخذ مالیات زوال یک حکومت را به تعویق میاندازد؛ چرا که او به این باور است که برداشتهای زیاد، نتیجه توسعه تمدن و میل به تجملات در کنار حفظ و حمایت ارتش است»؛ این تحلیل چیزی فراتر از یک تحلیل جامعه شناختی ساده است.
در جاهای دیگر کتاب مقدمه، ابنخلدون علیه آسیبی که کالاهای لوکس به مردم و سلسلهها وارد میکند، استدلال و بحث میکند. او در این بخش، سقوط را از نظر اقتصادی توضیح داد، زیرا افزایش مالیات، اقتصاد را فلج میکند. به همین دلیل است که لافر نخستین توضیحدهنده این پدیده را ابن خلدون میداند.
جمعیت
عامل تعین جمعیت، تولید است. یک شهر پرجمعیت نسبت به یک شهر کم جمعیت میتواند مازاد تولید بیشتری به وجود بیاورد، همانطور که قبلا از طریق تقسیم کار و تخصص در این باره بحث شد. بنابراین هر چه جمعیت بیشتر باشد، محیط مجللتر خواهد بود، زیرا مازاد آن را میتوان با کالاهای تجملی مبادله کرد. به عنوان مثال این مساله منجر به افزایش مهاجرت از روستا به شهر میشود. این افزایش جمعیت در شهر یک قلمرو خالص از تجمل و رشد جمعیت را موجب میشود. با این حال با توجه به محدودیتهای فیزیکی و محیطی برای توسعه شهرها مشکلاتی آغاز به کار میکنند. معضل آلودگی شهری به وجود میآید؛ علاوه بر این سبک زندگی شهری که تحرک را کم میکند امکان بروز بیماری از جمله هجوم عفونت به بدن را بیشتر میکند. در نتیجه، «بروز بیماری در شهرهای کوچک و بزرگ زیاد است».
علاوه بر این، رشد جمعیت تقاضا برای غذا و سایر محصولات کشاورزی را افزایش میدهد و بهطور همزمان عرضه نیروی کار کشاورزی روستایی را کاهش میدهد. «اگر چیزی ذخیره نشود، مردم باید منتظر قحطی باشند. قیمت غلات افزایش مییابد. افراد بیبضاعت قادر به خرید نیستند و نابود میشوند. اگر چند سال چیزی ذخیره نشود، گرسنگی عمومیت مییابد». هنگامی که حال و هوای شهر دگرگون و دمدمی میشود به گونهای که اگر هوا برای کشاورزی مناسب نباشد تولید محصول کاهش مییابد و این امکان به وجود میآید که قحطی شهر را فرا بگیرد. بنابراین یک چرخه جمعیتی تعین بخش مسیر اقتصادی یک شهر است. این نظریه چرخه جمعیت تا حدودی شبیه به نظریه مالتوس و محدودیتهای او در رشد جمعیت جهان است.
نتیجهگیری
ابنخلدون فضائل و ضرورت تقسیم کار را قبل از اسمیت و اصل ارزش کار را قبل از ریکاردو کشف کرد. او قبل از مالتوس تئوری جمعیت را بسط داد و بر نقش دولت در اقتصاد قبل از کینز اصرار داشت. اقتصاددانانی که مکانیسمهایی را که او قبلا پیدا کرده بود، دوباره کشف کردند، بیش از آن هستند که نامشان ذکر شود». برخلاف بسیاری از معاصران خود، ابنخلدون توجه زیادی به آموزههای دینی نداشت. او در حالی که به درستی اسلام اعتقاد داشت، تنها به چند جمله در کار خود به حمد و ثنای خدا میپردازد.
کار او در درجه اول سکولار، تحلیل اقتصادی و واقعی و استدلال منصفانه و دقیق است. در نتیجه کار او برای رقابت با هر یک از «پدران علم اقتصاد» کلاسیک است. با این حال، اگرچه ممکن است گفته شود نوشتههای او پیچیدهتر از معاصران و بسیاری از جانشینانش است، توصیف او به عنوان پدر علم نادرست است. با وجود مکانیسمهایی برای انتقال نوشتههای نویسندگان اسلامی در سراسر اروپا، تعداد بسیار کمی از این ایدهها به نوشتههای اقتصادی بعدی راه یافتند؛ این مساله به زیان توسعه تفکر اقتصادی است. همانطور که در آثار کلاسیک یونان و متون رومی از تفاسیر و شرحیات اقتصادی میتوان ردی یافت در آثار متفکران اسلامی نیز نشانی از معیارهای کمی و کیفی در توضیح اقتصاد وجود دارد. با توجه به این موضوع به درستی میتوان گفت که ابنخلدون یکی از اقتصاددانان بزرگ دوران پیش از اسمیت است.