توسعه سیاسی چیست؟

 پیش از ورود به موضوع این یادداشت، قصد داریم که مطالب دو یادداشت قبلی را مرور کنیم. در یادداشت اول تعریف فوکویاما از نظم سیاسی را بیان کردیم. فوکویاما برای برقراری یک نظم سیاسی، حضور سه نهاد را الزامی می‌داند: دولت، حاکمیت قانون و پاسخگویی. دولت در تعریف فوکویاما، نهادی متمرکز است که مبتنی بر سلسله‌مراتب در یک محدوده سرزمینی مشخص از انحصار به‌کارگیری مشروع زور برخوردار است. مضاف بر این، دولت فوکویاما، دولتی است که برخورد غیرشخصی با شهروندان دارد. به عبارتی دیگر، دولت در ادبیات فوکویاما به دنبال پیگیری منافع شخصی حاکمان نیست، بلکه پیگیر منافع عمومی جامعه است. به‌طور دقیق، «آنها درصدد برخورد غیرشخصی‌تر با شهروندان هستند، قوانین را اعمال می‌کنند، کارمند استخدام می‌کنند و بدون طرفداری از یک گروه خاص سیاست‌هایی را پیش می‌گیرند.»

پس از تعریف دولت در ادبیات فوکویاما به تعریف نهاد حاکمیت قانون می‌رسیم. حاکمیت قانون در تعریف فوکویاما معنای فراخ‌تر دارد. فوکویاما حاکمیت قانون را مجموعه قواعد رفتاری در نظر می‌گیرد که پیرو یک اجماع گسترده به دنبال محدود کردن قدرت تمام بازیگران سیاسی ازجمله سلاطین، رئیس‌جمهوران و نخست‌وزیران است. قصد فوکویاما از این تعریف فراخ آن است که بتواند مساله حاکمیت قانون را در جهان غیرغربی مانند جهان اسلام و هند باستان نیز پیگیری کند. در نهایت به تعریف نهاد پاسخ‌گویی در ادبیات فوکویاما می‌رسیم. فوکویاما نهاد پاسخ‌گویی را این‌گونه تعریف می‌کند: حاکمان به چه اندازه در قبال پیگیری منافع کل جامعه یا همان خیر عمومی ارسطویی به جای پیگیری منافع شخصی خودشان احساس مسوولیت می‌کنند؛ امری که در جهان امروزی بیشتر با همان پاسخگویی رویه‌ای یا همان دموکراسی با برگزاری انتخابات منظم در جهت نظارت بر عملکرد حاکمان از سوی شهروندان صورت می‌گیرد.

به عبارتی دیگر، پاسخگویی به زعم فوکویاما میزان حساسیت حاکمان به منافع و مطالبات جامعه است به جای حساسیت آنها به منافع و مطالبات خودشان. حال فوکویاما پس از تعریف این سه نهاد بیان می‌کند که یک نظم سیاسی ماحصل قرارگیری این سه نهاد در کنار یکدیگر است. به زعم او، زمانی که این سه نهاد در کنار یکدیگر قرار می‌گیرند، معجزه سیاست مدرن رخ می‌دهد. معجزه‌ای که پیرو آن «نظمی سیاسی ایجاد می‌کنیم که هم قوی و کارآمد باشد و هم دایره عملکرد آن را قانون و انتخابات دموکراتیک محدود سازد.»

پس از تعریف نظم سیاسی از منظر فوکویاما به تعریف توسعه سیاسی در ادبیات او می‌پردازیم. کاری که ما در یادداشت دوم انجام داده‌ بودیم. فوکویاما توسعه سیاسی را این‌گونه تعریف می‌کند: «تغییر درازمدت نهادهای سیاسی که متفاوت از تغییر مقامات و سیاست‌هاست.» به زعم فوکویاما، بزرگ‌ترین پرسشی که پیش روی ما قرار دارد، این است که چگونه می‌توان یک کشور مانند سومالی را به یک کشور مانند دانمارک تبدیل کرد؟ او این پرسش را عمیق‌تر می‌سازد و بیان می‌کند که پرسش اصلی شاید این باشد که چگونه دانمارک، دانمارک شده‌است؟ از این نظر، او فهم توسعه سیاسی را در پاسخی می‌بیند که به این دو پرسش داده‌می‌شود.

فوکویاما در ادامه یک تعریف از چگونگی رخ دادن توسعه سیاسی می‌دهد. تعریفی که در واقع هانتینگتون ارائه کرده‌است. اینکه «نهادهای سیاسی از طریق پیچیده‌تر شدن، انطباق‌پذیری، استقلال عمل و انسجام یافتن توسعه می‌یابند.» لکن، هانتینگتون معتقد است که نظام‌های سیاسی همان‌طور که می‌توانند توسعه یابند، می‌توانند دچار زوال نیز بشوند. مساله زوال سیاسی و یافتن علت آن درست همان‌جایی بود که یادداشت دوم ما در آنجا به پایان رسید. به عبارتی دیگر، مساله زوال سیاسی درست همان‌جایی نیز محسوب می‌شود که یادداشت سوم ما قرار است آغاز شود.

شاید این مساله را یکی از آن مسائل ویژه‌ای دانست که فوکویاما مطرح می‌کند و در چند سال گذشته بر آن تاکید کرده ‌است. همان‌طور که بالاتر نیز اشاره کردیم، فوکویاما تفاوت مهم دولت مدرن با دولت پیشامدرن را در نوع برخورد آنها با شهروندان می‌بیند. اینکه نهاد دولت ملک حاکم، خویشاوندان و دوستان او نیست. در نتیجه، نظم سیاسی مدرن موجب می‌شود تا دولت مدرن در برخورد با شهروندان غیرشخصی برخورد کند و به دنبال منافع عمومی جامعه باشد، نه به دنبال منافع محدود حاکم، خویشاوندان و دوستانش. لکن، فوکویاما انذار می‌دهد که هیچ تضمینی وجود ندارد تا یک نظم سیاسی مبتنی بر سه نهاد گفته‌شده از این مسیر عدول نکند. او در این خصوص مدام نظم سیاسی ایالات‌متحده‌آمریکا را مثال می‌زند.

کشوری که به زعم فوکویاما دیرتر از سایر کشور‌های توسعه‌یافته به سمت دولت مدرن گرایش پیدا می‌کند و حتی با وجود این همچنان، به میزان نظم‌های سیاسی مدرن اروپای غربی دستگاه بوروکراسی منسجمی ندارد و دست احزاب و دادگاه‌ها در آنجا همچنان بسیار باز است. در نتیجه، اکنون در نظم سیاسی آمریکایی نوعی زوال مشاهده می‌شود. زوالی که نشان آن را فوکویاما در کاهش برخورد غیرشخصی دولت با شهروندان می‌بیند. زوالی که فوکویاما از آن به‌عنوان «ویژه‌پروری جدید» یاد می‌کند.

فوکویاما درخصوص ریشه زوال سیاسی دو دلیل عمده را خاطرنشان می‌کند. به زعم او اولین دلیل زوال سیاسی یک نظم مدرن به مساله انعطاف‌ناپذیری بازمی‌گردد. به‌عبارتی دیگر، همان‌گونه که خود بیان می‌کند «نهادها برای برآورده کردن برخی نیازهای مشخص جوامع نظیر جنگیدن، حل‌وفصل مجادلات اقتصادی و تنظیم رفتار اجتماعی به وجود می‌آیند. اما، در مقام الگوهای تکرارشونده می‌توانند انعطاف‌ناپذیر شده و قدرت تطبیق خود را با تغییر شرایطی که در ابتدا باعث ظهور آنها شده ‌بود از دست بدهند.» در نتیجه، به زعم فوکویاما یکی از دلایل اصلی زوال سیاسی نوعی از محافظه‌کاری است.

محافظه‌کاری که فوکویاما آن را سرمایه‌گذاری احساسی روی نهادهای مستقرشده تعریف می‌کند.پیرو همین مساله است که در ادبیات فوکویاما اگر کسی بخواهد سلطنت را در بریتانیا ملغی کند یا قانون اساسی را در آمریکا تغییر بدهد، با مناقشه‌های بزرگی روبه‌رو خواهد شد. در نتیجه، نهادهای سیاسی از توان تطبیق دادن خود با شرایط جدید عاجز خواهند شد. عدم تطبیق نهادها با شرایط جدید موجب ناکارآمدی نظم سیاسی موجود در برابر مسائل تازه خلق‌شده می‌شود و زوال سیاسی آغاز می‌شود.

دلیل دومی که فوکویاما بیان می‌کند، همان مقوله‌ای است که درخصوص ایالات‌متحده‌آمریکا بیان کردیم. فوکویاما در این‌خصوص این‌گونه بیان می‌کند: «جامعه‌پذیری طبیعی بشر بر انتخاب خویشاوند و نوع‌دوستی دادوستدی، یعنی ترجیح دادن خانواده و دوستان بر سایرین مبتنی است.» در نتیجه، با آنکه بنا بوده ‌است که نظم‌های سیاسی مدرن پیگیر منافع عمومی و برخورد غیرشخصی با شهروندان باشد، از مسیر خود عدول می‌کند و نخبگان برآمده از دل نظم سیاسی مدرن در جهت بهره‌مندی بیشتر از تلاش‌های خود و همچنین، حفظ موقعیت خود تلاش می‌کنند تا شبکه‌های خانوادگی و رفاقتی خود را حفظ کنند.

پیرو این مساله است که درصورت موفق شدن این شبکه‌های خانوادگی و رفاقتی گفته ‌می‌شود که دولت توسط نخبگان قبضه شده ‌است. حال باید اشاره کرد که دولت قبضه‌شده توسط نخبگان با بحران مشروعیت روبه‌رو می‌شود و کارکرد نهاد سوم نظم سیاسی مدرن یعنی پاسخ‌گویی به‌شدت کاهش می‌یابد. در این راستا فوکویاما بیان می‌کند که این مساله قبضه‌شدن دولت توسط نخبگان امری است که در شرایط صلح و رونق بیشتر روی می‌دهد و اگر این شرایط صلح و رونق توسط یک بحران اقتصادی یا بحران سیاسی خارجی تهدید شود، امکان دارد که زمینه‌ساز یک دردسر بزرگ‌تر شود.

 فوکویاما با نگاهی تاریخی بیان می‌‌کند که عمده دلیل زوال نظم‌‌های سیاسی بزرگ در تاریخ جهان به همین مساله کاهش سطح برخورد غیرشخصی با شهروندان باز می‌‌گردد. به عنوان مثال او بیان می‌‌کند که امپراتوری قدرتمند هان در چین زمانی فروپاشید که نخبگان این امپراتوری را به قبضه درآوردند یا رژیم کهن مستقر در فرانسه زمانی فروپاشید که پس از تلاش این کشور برای برقراری یک دستگاه اداری مدرن و متمرکز، به علت فساد پادشاه و نیاز پایان‌‌ناپذیرش به پول، اقدام به فروش پست‌‌های دولتی به افراد ثروتمند کرد. اقدامی که به ونالیتی معروف شد. مساله‌‌ای که فوکویاما اکنون نیز انذار آن را می‌‌دهد. مساله‌‌ای که در واقع اشاره به قبضه ظاهری نهادهای دولتی توسط نخبگان قدرتمند دارد. همان چیزی که فوکویاما از آن به عنوان ویژه‌‌پروری مجدد نام می‌‌برد.

در مجموع باید بیان کرد که فوکویاما یک نظم مطلوب سیاسی یا همان نظم قوی و کارآمد محدودشده به قانون و نظارت انتخاباتی را ماحصل قرارگیری سه نهاد دولت، حاکمیت قانون و پاسخگویی می‌‌داند. سه نهادی که در کنار هم در واقع نظم لیبرال دموکراسی را می‌‌سازند. لکن، باید همواره توجه داشت که با برقراری این سه نظم، تاریخ به پایان نرسیده‌‌است! بلکه، این نظم باید بتواند خود را در برابر موقعیت‌‌های جدید منعطف و تطبیق‌‌پذیر نشان دهد. همچنین باید از قبضه شدن نهادها توسط دوستان و خویشاوندان نخبگان جلوگیری به عمل‌‌ آید. وگرنه این نظم لیبرال دموکرات نیز مصون از زوال نیست. مقوله‌‌ای‌‌ که اگر جدی گرفته ‌‌نشود، مادر فرزند ناخلفی به‌‌نام جریان‌‌های پوپولیستی خواهد شد. خواه پوپولیسم راست باشد و خواه چپ.