عواقب منزوی بودن
آنچه رخ داد، ایجاد تحرک در جوامع و حکومتها برای پیشی گرفتن از سایر رقبا بود. برخی از مناطق که به لحاظ ساختار اقتصادی، سیاسی و کشاورزی در مرتبه پایینتری قرار داشتند، تلاش کردند تا با ارتباط با جوامع مترقیتر و یادگیری از آنها، در وضعیت فعلی خود بهبود حاصل کنند. ازاینرو بر اثر ایجاد روابط بین ملتها، دانش، تکنولوژی و فنون آن دوران از منطقه هلال حاصلخیز به سایر نقاط اروپا تکثیر یافت. ارتباط بین جوامع نقش بسیار مهمی در رشد و شکوفایی منطقه اوراسیا داشت و باعث شد این منطقه بهطور معناداری از سایر نقاط کره زمین، بر مدار قدرت و ثروت قرار بگیرد. در طول زمان، اتصال و ارتباط سرزمینهایی مانند اروپا و هند و چین با هلال حاصلخیز باعث شد دانش، ساختارهای سازمانی و کشورداری و حتی ابداعات از هلال حاصل خیز به سمت اروپا به هند و چین گسیل پیدا کنند.
ولی شرایط در سایر نقاط کره زمین متفاوت از اقلیم اوراسیا بود. شمال آفریقا و منطقه شاخ آفریقا به واسطه همجواری و معاشرت با اقلیم هلال حاصلخیز، توانست از علوم و دستاوردهای منطقه هلال حاصلخیز بهرهمند شود. اما حکایت منطقه جنوب صحرای آفریقا، روایتی متفاوت داشت. صحرای بزرگ آفریقا، بزرگترین بیابان گرم جهان است، این بیابان عظیم همچون مانع بزرگی شمال آفریقا و جنوب آفریقا را از هم جدا کرده است و این حائل طبیعی باعث شد برای قرنهای طولانی، کشورهای جنوب صحرایی آفریقا، در انزوا باقی بمانند. دور بودن این منطقه از دیار هلال حاصلخیز عاملی شد تا بخش زیرین صحرای آفریقا از امکان تعامل و سپس دریافت علوم و فنون از منطقه اوراسیا محروم شود. بنابراین ما هیچگاه در جنوب صحرای آفریقا، شاهد بروز تمدنهای عظیم نبودیم.
همزمان (۳هزار سال قبل از میلاد) با تمدنهای غنی (مانند ایران، روم، مصر، بینالنهرین و...) در منطقه اوراسیا، در نیمکره غربی و در قاره آمریکا، هیچگونه تمدن قابل اعتنایی شکل نگرفت و قرنها بعد و با تاخیر فراوان حدود ۲ تا ۳هزار بعد از ظهور تمدنهای اوراسیایی، تمدنهای بهوجودآمده در قاره آمریکا (آزتکها، مایاها، اینکاها) هرگز همسنگ با منطقه اوراسیا نبودند. علت این رخداد را میتوان به عدم ارتباط این قاره با سایر نقاط مترقی در آن زمان و در منزوی بودن قاره آمریکا جستوجو کرد. این قاره با دو اقیانوس فاصله جدی با سرزمین اوراسیا داشت. از سوی دیگر وجود مناطق خشک تگزاس، بیابانهای شمال مکزیک، تنگه پاناما و... همگی موانع طبیعی و زیست محیطی بودند که مانع از یکپارچه شدن خود قاره آمریکا شد و دلیلی بود بر عدم امکان برقراری ارتباط با سایر نقاط کره زمین و در انزوا قرار گرفتن این منطقه.
در انتها به قاره اقیانوسیه میرسیم که تا قبل از سال۱۷۸۸ و همزمان با ورود بریتانیاییها، هرگز جهان پیرامون خود ارتباط جدی نداشتند.
کشورهای استرالیا، نیوزیلند، گینه نو در میان آبهای اقیانوس قرنهای متوالی از تماس با سایر نقاط کرهزمین محروم بودند.
هیچگونه دانش و تکنولوژی از سایر سرزمینهای پیشرفته به این نقاط منتقل نشد، هیچگاه تجارت و تبادل کالا در این منطقه رخ نداد. ازاینرو قاره اقیانوسیه منزویترین خطه و در این حال بدویترین مردمان را در خود جای داده بود.
آنچه به اختصار تشریح شد، رابطه بین قدرت دولتها و پیوند آنها با سایر نقاط دنیاست. مناطقی همچون جنوب صحرای آفریقا، قاره آمریکا (تا قبل از کشف آن توسط کلمپ) و قاره اقیانوسیه (تا قبل از ورود انگلیسیها) بهدلیل منزوی بودن نتوانستند، به لحاظ تکنولوژی و ساختارهای سیاسی و اقتصادی در وضعیت مطلوب قرار بگیرند. به همین علت آنها نه تنها هرگز نتوانستند سایر نقاط جهان را تحت تسلط خود قرار دهند، بلکه برعکس در مقابل با نفوذ کشورهای صاحب قدرت نیز ناتوان ماندند. در دنیای مدرن امروز نیز کشورهایی که حصار بلندی به اطراف خود کشیدهاند و ارتباط چندانی با دنیای پیرامون خود ندارند، غالبا به کشورهایی ضعیف و درمانده تبدیل شدهاند. از سوی دیگر بسیاری از کشورهای مانند اروپای شرقی و مناطقی از آسیا و حتی آفریقا مدتها است از پیله تنیدهشده به اطراف خود خارج شدهاند و بر اثر ارتباط با سایر کشورهای پیشرفته، مسیر بهبود و پیشرفت را طی کردهاند.
سخن آخر اینکه، تاریخ به ما اثبات میکند که هر میزان تماس، تعامل و پیوند شما با دنیای خارج محدودتر باشد، به همان میزان از توان و قدرت اقتصادی شما کاسته میشود.
یالوم میگوید: درست است که اگر شما دوستی (ارتباط با دیگران) ندارید، پس کسی را از دست نمیدهید؛ اما حتما مواردی هست که شما از آن بهرهمند نخواهید شد.