«رو به گذشته» و «رو به آینده»
هنگامی که دادگاهها در این خصوص تصمیمگیری میکنند که آیا اجازه پذیرش دلیلی را در یک پرونده بدهند یا خیر نیز همین بدهبستان وجود دارد. یک مامور پلیس مشاهده میکند که شخصی با یک چاقوی قصابی شخص دیگری را جلوی در خانهای دنبال میکند. مامور به آن شخص تیراندازی میکند و او را میکشد. این توصیفی است که مامور پلیس از حادثه ارائه میکند. مشکل اینجاست که در محل حادثه هیچ چاقویی پیدا نمیشود. مامور پلیس در رابطه با این موضوع، چند جلسه با یک روانشناس صحبت میکند. در همین اثنا ورثه شخص کشتهشده نیز علیه مامور پلیس طرح دعوی میکنند. شاکیان در دادگاه درخواست میکنند یادداشتهایی که روانشناس در جریان صحبت با مامور پلیس برداشته است، مشاهده شود. آیا دادگاه باید با این درخواست موافقت کند؟ از نگاه رو به گذشته اکنون که چنین یادداشتهایی وجود دارند و هر دو طرف دارند درباره آنها صحبت میکنند، پاسخ این پرسش روشن است. قطعا باید شاکی حق داشته باشد که آنها را ببیند. ممکن است اطلاعات مهمی در آنها موجود باشد. چه بسا مامور پلیس در آن جلسات بهطور خصوصی اقرار کرده باشد که داستان چاقو را از خود سرهم کرده است. شاید در آن جلسات پذیرفته باشد که آن مرد را برای این کشته که نسبت به او کینهای داشته است. قطعا هیات منصفه باید این چیزها را بدانند و اگر مامور پلیس، چیزی به ضرر خودش نگفته باشد، چه ایرادی دارد که این مطلب مشخص شود؟ ممکن است انجام این کار در رابطه با پلیسی که فکر میکرده دارد، بهطور محرمانه با روانشناس خود صحبت میکند کمی غیر منصفانه بهنظر برسد؛ اما این موضوع کجا و اهمیت روشن شدن حقیقت نهفته در پس یک قتل کجا؟ قطعا دومی مهمتر است. اینطور نیست؟
در اینجا لازم است اشاره کنیم که استدلال فوق از این نقطه شروع شد که یادداشتهای مزبور وجود دارند. اما در دیدگاه رو به آینده، استدلال از اینجا شروع نمیشود، بلکه ابتدا این پرسش مطرح میشود که اگر در این پرونده، شاکی برنده شود، در پروندههای بعدی انگیزههای طرفین به چه صورت شکل خواهند گرفت؟ اگر این استدلال پذیرفته شود، دفعه بعد مامور پلیس یا به نزد روانشناس نخواهد رفت یا به سادگی نزد او صحبت نخواهد کرد؛ چراکه یک روانشناس خوب در ابتدای جلسه به او یادآوری میکند که هر چیزی که بگوید ممکن است در دادگاه مورد استفاده قرار گیرد. میتوان گفت که مصادره کردن یادداشتهای روانشناس، فریبی است که فقط یکبار کار میکند. بدهبستانی که در اینجا وجود دارد فقط این نیست که اطلاعات خوبی را که در اینجا وجود دارد، بهدست آوریم و از طرف دیگر باعث شویم که جلسات مفیدی که در آینده ممکن است با روانشناسان برگزار شود از دست بروند، بلکه در آینده چنین اطلاعاتی حتی وجود نخواهند داشت که به دادگاه ارسال شوند. البته این لزوما به این معنا نیست که مکالمات افراد با روانشناسان باید محرمانه یا مصون از تعرض باشد. تصمیم نهایی در این رابطه بستگی به جزئیات دارد. مثلا اینکه صحبت کردن با روانشناسان تا چه حد برای مردم مهم است و در این رابطه، محرمانه بودن صحبتهای شخص و روانشناس او تا چه حد اهمیت دارد. در پروندهای که موضوع مامور پلیس و چاقوی قصابی مطرح میشد، دیوان عالی درباره هر دو پرسش یادشده به نفع مامور پلیس رأی داد و اظهار کرد که یادداشتهای روانشناس قابلیت استناد ندارند.
این نوع از استدلال در تمام مواردی که بحث از اطلاعات از هر نوع به میان میآید، مطرح است. در این رابطه معمولا بین دو دسته از قواعد تعارض وجود دارد: قواعدی که با فرض وجود اطلاعات، بهترین راه توزیع آن اطلاعات را مشخص میکنند (نگاه رو به گذشته) و قواعدی که باعث میشوند اطلاعات بهوجود آیند (نگاه رو به آینده). اطلاعاتی که نزد روانشناس تولید میشوند، یکی از نمونههای این موضوع هستند. اطلاعاتی که نزد وکیل تولید میشوند، نمونه دیگر آن هستند. این موضوع که اطلاعات بین وکیل و موکل مصون از تعرض هستند، دقیقا به همین دلیلی است که مورد اشاره قرار گرفت. وقتی که وکیلی چیز مهمی را راجع به یک پرونده میداند، ممکن است دادگاه دوست داشته باشد که آن مطلب را بشنود. اما اگر این بار یک وکیل را مجبور کنیم که در این مورد، اطلاعات خود را افشا کند، باعث خواهیم شد که دفعه بعد احتمال کمتری وجود داشته باشد که موکل اطلاعات خود را به وکیل بدهد. دقیقا به همین دلیل است که شما نمیتوانید بر اساس اطلاعاتی که در هنگام مذاکره با طرف مقابل برای حل و فصل پرونده بهدست آوردهاید، موضوعی را در دادگاه مطرح کنید. ممکن است که ما خیلی دوست داشته باشیم که آن اطلاعات را داشته باشیم (ما خیلی دوست داریم که هر نوع اطلاعاتی داشته باشیم) اما اثر رو به آینده مجاز دانستن چنین کاری این است که در دفعات بعدی، هنگامی که برای حلوفصل پرونده مذاکره میشود، مطالب صادقانهای بیان نخواهد شد. ولی ما خواهان آن هستیم که مذاکرات مربوط به حلوفصل پروندهها صادقانه باشند.
بیایید بحث ادله را کنار گذاریم و به موضوع مالکیت فکری بپردازیم. اگر من یک داروی مفید را کشف کنم، ممکن است معقول به نظر برسد که به شما هم اجازه دهم آن را کپی کنید. کپی کردن شما باعث نمیشود که من یا دیگران آن اطلاعات را نداشته باشیم و چرا باید اولین شخصی که مواد شیمیایی را به نحو خاصی ترکیب کرده است حق داشته باشد مانع از آن شود که دیگران همان کار را انجام دهند؟ چنین تحلیلی، تحلیل رو به گذشته است. این تحلیل در صورتی قابل قبول است که دارو وجود داشته باشد، دو نفر درخصوص آن اختلاف داشته باشند و ما تمام اینها را بهعنوان مفروضات پذیرفته باشیم؛ اما تحلیل رو به آینده به این نکته توجه میکند که اگر شما بتوانید آزادانه داروها را کپی کنید، در آینده ممکن است هیچ دارویی اصلا به وجود نیاید؛ چراکه افراد انگیزهای برای ایجاد آنها نخواهند داشت. این یک بدهبستان ظریف است و قوانین حق اختراع، راهحل نظام حقوقی برای این موضوع هستند. این قوانین به مخترع دارو حق محدودی برای تولید و فروش انحصاری آن اعطا میکنند. همین مطلب را میتوان در رابطه با کپیرایت کتابها و موسیقی بیان کرد. وقتی که کتابها و قطعات موسیقی وجود داشته باشند (دیدگاه رو به گذشته) ممکن است دلایل زیادی برای توزیع آنها وجود داشته باشد اما اگر این کار انجام شود، احتمال اینکه آنها در دفعات بعدی به وجود بیایند کمتر خواهد شد(دیدگاه رو به آینده).