جان مک‌میلان

ترجمه و تنظیم: مهدی نصرتی

تاریخچه فوتبال، مدلی برای توسعه یک بازار است. فوتبال با تمام مشتقات آن- فوتبال، راگبی، فوتبال آمریکایی- ریشه در بازی‌های محلی دارد که در انگلستان از قرون وسطی انجام می‌شد. فوتبال محلی قوانین کمی‌‌‌‌داشت. قوانین آن نیز به صورت خودجوش ایجاد شده بود: قوانین بنا به عرف پدیده آمده بود و از روستایی به روستای دیگر متفاوت بود. هر شخصی می‌توانست بازی کند. تماشاچی‌ها در صورت تمایل می‌توانستند وارد بازی شوند، داور وجود نداشت، فقط نوعی از کنترل اجتماعی وجود داشت که توسط خود بازیگران انجام می‌شد.

مهارت چندانی نیاز نبود، فقط زور! هدف این بود که توپ، یعنی یک پیشابدان پرشده خوک، با هر وسیله‌ای به انتهای زمین حریف برسد. در شروع مسابقه توپ توسط قوی‌ترین بازیکنان قاپیده می‌شد. بقیه بازیکنان فورا آنها را احاطه می‌کردند و یک توده سخت شکل می‌گرفت. یک تماشاچی در سال ۱۸۲۹ مسابقه میان دو منطقه ال‌سنت و سنت‌پیتر را چنین گزارش کرده است: «تلاش برای به دست آوردن توپ با خشونت انجام می‌شود و انبوه جمعیت بدون کمترین توجه به نتایج ترسناک کار خود مشغول تقلا کردن هستند. بازیکنان اغلب به زمین می‌افتند و به فشار، غش کردن و پاهایی که در اثر ازدحام جمعیت دچار خونریزی شده تن می‌دهند.»

برای صدها سال، فوتبال محلی به صورت تدریجی توسعه پیدا کرد. سپس ناگهان به فوتبال و راگبی تغییر شکل پیدا کرد. این تغییرات همچون قرون گذشته از سطح محلی ایجاد نشد بلکه از بالا به پایین بود. سازمان‌های ملی به نام‌های انجمن فوتبال در سال ۱۸۶۳ و اتحادیه راگبی در ۱۸۷۱ شکل گرفت تا قوانین را تدوین کنند. آغاز فوتبال و راگبی زمانی بود که یک طراحی رسمی‌‌‌‌بر مبنای شکل سنتی بازی صورت گرفت.

اکنون بر مهارت بازیکنان و نه فقط زور آنها تاکید می‌شد. فوتبال محلی همچنان محبوب ولی تاحدی بی‌اعتبار و مخصوص روستاییان و بچه ‌مدرسه‌ای‌های انگلیسی بود. فوتبال در شکل نو و ساختاریافته خود در سرتاسر جهان گسترش یافت. تبدیل به بازی زیبایی شد و امروزه بزرگ‌ترین ورزش در جهان است. راگبی تبدیل به بازی سرعت و استراتژی شد. فرآیندهای تکاملی خودجوش به اضافه قانون‌گذاری‌های هدفمند، راگبی را تبدیل به بازی شطرنج مانندی کرد. این، قوانین صریح و قابل اجرا بود که فوتبال محلی را از مشتقات موفق آن متفاوت ساخت.

یک بازار نوعی، همانند فوتبال متولد می‌شود و بزرگ می‌شود و به صورت خودجوش و به‌وسیله مشارکت‌کنندگان در آن رشد می‌کند. یک بازار می‌تواند با ساختار رسمی‌‌‌‌کم یا بدون آن عمل کند ولی تنها تا نقطه مشخصی. برای رسیدن به درجه‌ای از پیچیدگی لازم است که تنظیم‌کنندگان آن مشخص شوند و به یک مدیریت مرکزی قدرت اعمال قوانین داده شود.

تنها، وقتی که قوانین غیررسمی‌‌‌‌با برخی قوانین رسمی‌‌‌‌تکمیل شود، یک بازار می‌تواند به قابلیت‌های کامل دست یابد که در آن معاملات به صورت بهینه انجام می‌شود و روابط پیچیده امکان‌پذیر می‌گردد. بازار مطلقا آزاد مانند فوتبال محلی است: یک جاروجنجال آزاد برای همه. اما یک بازار واقعی مانند فوتبال آمریکایی، نزاعی نظم داده شده است.

قوی‌ترین موتور ضدفقر

بازارها به عقاید متضاد دامن می‌زنند. برخی مردم به آنها عنوان منبع استعمار و فقر می‌نگرند و دیگران آنها را به عنوان چشمه آزادی و کامیابی می‌ستایند. عقیده تعصب‌آمیزی وجود دارد که بازارها ذاتا مضر هستند بنابراین باید توسط دولت ابطال شوند و عقیده تعصب‌آمیز دیگر این است که بازارها بدون شک سودمند هستند، بنابراین ما می‌توانیم همه‌چیز را به عهده بازار آزاد بگذاریم.

بنا به نظر اچ.ال.منکن «برای هر مساله‌ای راه‌حلی وجود دارد؛ راه‌حلی که ساده، مستقیم و غلط است.» هر دوی راه‌حل‌های ساده و مستقیم مرتبا برای همه انواع بیماری‌های اجتماعی پیشنهاد شده‌اند. «بازار را متوقف کنید» و «همه چیز را به بازار واگذار کنید» راه‌حل‌هایی هستند که آن قدر تکرار شده‌اند که دیگر به نظر غلط نمی‌آیند».

«برای من یک اقتصاددان یک‌دست پیدا کنید»؛ این جمله‌ای است که کرارا از رییس‌جمهور هربرت هوور نقل شده ‌است هنگامی ‌‌‌‌که ناامیدانه با این عبارت مشاوران اقتصادی مواجه می‌شد که: «در یک دست...؛ در دست دیگر... ». اما از آن‌جایی که پاسخ صادقانه به سوالات بزرگ در اقتصاد به ندرت خالی از تردید است، من‌باب عذرخواهی باید عرض کنیم که اکثر اقتصاددانان دو‌دست هستند!

بازارها بسیار مهم‌تر از آن هستند که به ایدئولوگ‌ها واگذار شوند. در واقع بازارها موثرترین ابزاری هستند که ما برای بهبود رفاه مردم در اختیار داریم. برای کشورهای فقیر، بازارها مطمئن‌ها راه خروج از فقر را نشان می‌دهند. برای کشورهای غنی، آنها بخشی از آنچه هستند که برای تداوم استانداردهای زندگی مورد نیاز است.

بازارها، قویترین موتور ضدفقر هستند؛ البته تنها در جاهایی که خوب کار می‌کنند. بنابه‌اعلام بانک جهانی، بیش از یک میلیارد آفریقایی و آسیایی با درآمد روزانه یک دلار یا کمتر به زندگی ادامه می‌دهند که این تعداد بیش از مردمی‌‌‌‌است که در غرب ثروتمند زندگی می‌کنند. بنابراین به نظر می‌رسد که در بسیاری نقاط، بازارها آنچنان خوب کار نمی‌کنند.

برخی اوقات دولت‌های کشورهای فقیر، بیش از حد مداخله می‌کنند که منجر به خفه کردن بازارها و بدتر شدن وضعیت فقر می‌شود. اما این تمام داستان نیست. اگر دولت‌ها مداخلات غیر بهینه خود را هم متوقف می‌کردند، این کشورها همچنان فقیر می‌ماندند. در کلکته،‌ قاهره یا تیجانا می‌توانید بازارهایی را ببینید که در هر جایی عمل می‌کنند. شما نمی‌توانید از دستفروشان سمجی که می‌خواهند چیزی را به شما بفروشند، فرار کنید. مساله در کشورهای در حال توسعه این نیست که بازارها غایب هستند، بلکه مساله این است که آنها بد کار می‌کنند.