اجاره‌نشین‌ها نیز حساسیت اجتماعی دارند

آندرو اوسوالد؛ مخالف مالکیت خانه

ریچارد گرین به دو نکته‌ خوب اشاره کرد.

اولین نکته‌ او این است که منفعت ناشی از سیاست تشویق خانه‌داری آنقدر هست که قابل توجه باشد. بله، تحقیقاتی هست که یافته‌هایشان به نحو معقولی برخی منافع اندک مدنی و چیزهایی از این جنس را برای مالکیت بر برخی دارایی‌ها تایید می‌کند. جای تعجب ندارد اگر مردمی که صاحب خانه‌اند اندکی نسبت به جزئیات اوضاع همسایه‌ها و محل سکونتشان حساس‌تر باشند. شواهد بسیاری از این تحقیقات مربوط به آمریکا است. گویا باید تاکید کنم که محیط اجاره‌نشین‌ها نیز محیطی مدنی، امن و مرتب است. من اکنون در بخشی از شهر بن در آلمان زندگی می‌کنم، در آپارتمانی استیجاری و در محیطی پر از آپارتمان‌ها و خانه‌های استیجاری و احساسم نسبت به محیط بسیار شبیه احساسم نسبت به بخش‌های گران‌قیمت صاحب مالک حومه لندن است. من و همسرم اخیرا برای ناهار خدمت یکی از معروف‌ترین استادان بن بودیم و او تعریف کرد که ده سالی است در خانه‌ای شبیه به ما مستاجر و نه مالک است. هر کس همچنان فکر می‌کند که محیط‌های استیجاری شلوغ و بی‌نظم است بهتر است سری به زوریخ بزند.

دومین نکته‌ آقای گرین این است که تعیین جهت علیت دشوار است. البته که او درست می‌گوید. البته باید توجه کرد که این دشواری برای هر دو جهت وجود دارد و نه فقط برای جهتی که من اختیار کرده‌ام. محققان هنوز چیزهای زیادی برای آموختن دارند. در سال ۲۰۱۲ بهترین چیزی که ما در اختیار داریم و البته با پذیرش میزان احتمالی بودن آن، تحلیلی است که به ما می‌گوید آیا تغییرات نرخ بیکاری در امروز با تغییرات چند سال پیش نرخ جمعیت خانه‌دار مرتبط هست یا خیر. من شواهد بسیاری یافته‌ام که برخی از آنها انتشار یافته است و برخی خیر. حس من این است که اگر تلقی من در جامعه علمی موجه دانسته شود، مفاهیم مربوط به رفاه آن خرده ارزش مثبتی را که برای تحقیقات مدافع خانه‌دار شدن قائل بود، دیگر قائل نخواهد شد.

اگر سطوح بالای خانه‌داری کارآیی بازار کار را تخریب کند، هزینه‌های آن بالقوه بسیار بالا خواهد رفت. این وظیفه اقتصاددانان است که اخطار دهند. آنها باید این مساله را به درستی به سیاست‌‌گذاران و جهانیان تشریح کنند؛ چون سیاست‌گذاران به رای گرفتن می‌اندیشند و جهانیان به منافع اجتماعی فرزندانشان.

اقتصاددانان تنها کسانی هستند که ذهنشان ناکارآیی را در چارچوب یک تعادل عمومی می‌فهد. ما نیازمندیم که روشنگری‌های میلتون فریدمن را دیگربار زنده کنیم و بار دیگر درباره ساختار عمیق اقتصاد گوشزد کنیم. این کار از هیچ‌کس دیگری بر‌نمی‌آید.