قنسول روس
چنانچه آقای عمادالسلطنه به من مرقوم داشته بودند که کاظم نامی تپانچه به سمت یکی از شاگردهای مدرسه روس کشیده بود قنسول جنرال روس جمعی از قزاقهای قنسولگری را همراه برداشته در کوچه و بازار تبریز هرکه را دیده کتک زده فحش داده، حبس کرده، بلکه از کسی بیاحترامی بشود یا خدای نکرده تیری به سمتش خالی شود کشته شود یا مجروح شود به مقصود برسند. الحمدلله این دفعه هم بهخیر گذشته است. اما بهانه میگیرند و عاقبت وخیم دارد.
من در جوانی و اوایل شباب نوکری داشتم همدانی اسمش نظر. تقریبا نوکر منحصر به فرد من بود.
من در جوانی و اوایل شباب نوکری داشتم همدانی اسمش نظر. تقریبا نوکر منحصر به فرد من بود.
چنانچه آقای عمادالسلطنه به من مرقوم داشته بودند که کاظم نامی تپانچه به سمت یکی از شاگردهای مدرسه روس کشیده بود قنسول جنرال روس جمعی از قزاقهای قنسولگری را همراه برداشته در کوچه و بازار تبریز هرکه را دیده کتک زده فحش داده، حبس کرده، بلکه از کسی بیاحترامی بشود یا خدای نکرده تیری به سمتش خالی شود کشته شود یا مجروح شود به مقصود برسند. الحمدلله این دفعه هم بهخیر گذشته است. اما بهانه میگیرند و عاقبت وخیم دارد.
من در جوانی و اوایل شباب نوکری داشتم همدانی اسمش نظر. تقریبا نوکر منحصر به فرد من بود. اتاق من، رخت من، کار من با او بود. اتاق من جارو نشده بود میگفتم چرا جارو نشده جواب میداد «مونه» میگیری. رخت من پاره بود میگفتم چرا ندوختی جواب میداد آقا «مونه» میگیری. پیغام میدادم جواب نمیآورد، تغیر میکردم میگفت آقا «مونه» میگیری. مختصر هر مطلبی که عنوان میکردم جواب همان یک کلمه بود. آخرالامر به ستوه آمده شکایت به حضرت والا و مرحومه خانم کردم باز ترکش نشد.حالا قنسول روس هم از هر کاری مثل نظر «مونه» میگیرد تا گربه را عروس کند.
من در جوانی و اوایل شباب نوکری داشتم همدانی اسمش نظر. تقریبا نوکر منحصر به فرد من بود. اتاق من، رخت من، کار من با او بود. اتاق من جارو نشده بود میگفتم چرا جارو نشده جواب میداد «مونه» میگیری. رخت من پاره بود میگفتم چرا ندوختی جواب میداد آقا «مونه» میگیری. پیغام میدادم جواب نمیآورد، تغیر میکردم میگفت آقا «مونه» میگیری. مختصر هر مطلبی که عنوان میکردم جواب همان یک کلمه بود. آخرالامر به ستوه آمده شکایت به حضرت والا و مرحومه خانم کردم باز ترکش نشد.حالا قنسول روس هم از هر کاری مثل نظر «مونه» میگیرد تا گربه را عروس کند.
عنوان و نام پدیدآور: روزنامه خاطرات عینالسلطنه، تالیف قهرمانمیرزا عینالسلطنه؛ به کوشش مسعود سالور، ایرج افشار
تهران: اساطیر، ۱۳۷۴ ج3، ص: 1840
ارسال نظر