سیری در سفرنامههای ایرانی جهانگردان خارجی (بخش دوم)
ماموریت سیاست و تجارت
فریماه فلاحی: «ده سفرنامه یا سیری در سفرنامههای جهانگردان خارجی راجع به ایران» اثری است که سیمای تاریخی ایران را طی چند سده گذشته ترسیم کرده است. این کتاب که توسط مهراب امیری گردآوری و تدوین شده است شامل گزیدهای از سفرنامههای دیپلماتها، خاورشناسان و جهانگردان نامی است که مدتی در ایران ساکن بودهاند.
گزیده سفرنامه سرجان ملکم نیز یکی از ۱۰ انتخاب امیری است که فصل پنجم کتاب را به آن اختصاص داده است. سر جان ملکم نماینده کمپانی هند شرقی و سفیر حکومت هند بریتانیا بود که سهبار به ترتیب در سالهای ۱۸۰۰ و ۱۸۰۸ و ۱۸۱۰ میلادی (برابر با سالهای ۱۲۱۵ و ۱۲۲۳ و ۱۲۲۵ هجری قمری) به ایران سفر کرد، اما بار دوم به علت نفوذ فرانسویها در تهران به او اجازه ورود به پایتخت داده نشد و بهناچاردر بوشهر متوقف شد.
فریماه فلاحی: «ده سفرنامه یا سیری در سفرنامههای جهانگردان خارجی راجع به ایران» اثری است که سیمای تاریخی ایران را طی چند سده گذشته ترسیم کرده است. این کتاب که توسط مهراب امیری گردآوری و تدوین شده است شامل گزیدهای از سفرنامههای دیپلماتها، خاورشناسان و جهانگردان نامی است که مدتی در ایران ساکن بودهاند.
گزیده سفرنامه سرجان ملکم نیز یکی از ۱۰ انتخاب امیری است که فصل پنجم کتاب را به آن اختصاص داده است. سر جان ملکم نماینده کمپانی هند شرقی و سفیر حکومت هند بریتانیا بود که سهبار به ترتیب در سالهای ۱۸۰۰ و ۱۸۰۸ و ۱۸۱۰ میلادی (برابر با سالهای ۱۲۱۵ و ۱۲۲۳ و ۱۲۲۵ هجری قمری) به ایران سفر کرد، اما بار دوم به علت نفوذ فرانسویها در تهران به او اجازه ورود به پایتخت داده نشد و بهناچاردر بوشهر متوقف شد. سرجان ملکم شرح سفارت خود در سالهای ۱۸۰۰ و ۱۸۱۰ میلادی را در کتابی با عنوان «SKetches of Persia» نوشت که در سال ۱۸۴۵ در لندن چاپ و منتشر شد. امیری بخشهایی از این سفرنامه را که مربوط به ورود ملکم به تهران در سال ۱۸۰۰ و ملاقاتش با فتحعلی شاه و دیگر دولتمردان ایران است، ترجمه کرده است.
ورود به تهران و ملاقات با صدراعظم
«اولین منظره تهران (پایتخت جدید)، بسیار پرشکوه و دلپذیر بود. شهر در دامنه ارتفاعات البرز قرار گرفته، سلسله ارتفاعاتی که از اروپا تا دورترین نقطه آسیا کشیده شده است. ظاهرا بزرگترین قله این رشته کوهها، دماوند است که در میان تودههای ابر سر بر آسمان برافراشته و در تمام فصول سال پوشیده ازبرف است و به هر آنچه در حول و حوش آن قرار دارد با دیده تحقیر مینگرد.
ما، قله دماوند را به فاصله صد مایلی از دور مشاهده کردیم و هرچه جلوتر میآمدیم شکوه و عظمت آن بیش از پیش نمایان میشد. با کمی فاصله از قرارگاه خودمان چند تپه خاکی و آثار دیوارهای خراب شده شهر معروف قدیمی ری را مشاهده کردیم. آنهایی که به آثار باستانی علاقهمندند ترجیح میدهند به قله دماوند صعود کنند و از خرابههای ری دیدن کنند، ولی یک مرد سوداگر و تاجرپیشه تنها به تهران میاندیشد. در نزدیکیهای کوهستان البرز یک قصر تنها دیده میشد که تحسین و حیرت مرا برانگیخت، ظاهرا میهمانان سلطنتی از این کاخ استفاده میکنند... قبل از آنکه تهران را ترک گویم، چندین ملاقات با شاه داشتم که در تمام این ملاقاتها شاه همیشه سرحال و بانشاط بهنظر میرسید و در بعضی موارد هم صحبتهای خصوصی از عادات و رسوم و سنن مردم و دولت انگلیس به میان کشیده میشد. در حین مذاکره شاه پرسید آیا حقیقت دارد که از امپراتوری هند هر ساله ده کشتی پر از طلا و نقره به انگلستان فرستاده میشود، ایلچی در پاسخ گفت به ندرت اتفاق میافتد که شمشهای طلا از مستملکات شرقی امپراتوری به انگلستان فرستاده شود مگر اینکه به خاطر تجارت این کار انجام گیرد...
فکر میکنم برای اولینباری که فتحعلی شاه را دیدم طبق قوانین اسلامی اضافه بر چهار زن جوان عقدی خود که من جرأت بردن نام آنها را ندارم، تعداد زیادی زن دیگر داشت که از آنها صاحب یکصد فرزند بود که رنگ و جلای خاصی بر سریر سلطنت میدادند و برای مدتی طولانی موقعیت و قدرت پادشاهیش را تحکیم میبخشیدند، چرا که عموی ستمگر ولی در عین حال نیرومند او آغا محمدخان تمام مدعیان تخت و تاج را محو و معدوم کرده بود و آغامحمدخان همیشه این جمله معروف را بر زبان میآورد که من کاخ شاهی را با مصالحی از خون بنا کردهام تا بابا خان (همیشه برادر زادهاش را به این نام خطاب میکرد) در پناه دیوارهای آن آسوده بخوابد...».
سفرنامه ادوارد اسکات وارینگ
بخش ششم این کتاب پرداختن به سفرنامه اسکات وارینگ است که کتابش را با عنوان A tour to Shiraz، در سال ۱۸۰۷ منتشر کرده است. بنا به گفته خود وارینگ، وی در ظاهر بهعنوان سیاح و گردشگر، ولی عملا برای گردآوری مطالب سیاسی درباره اوضاع ایران در تاریخ ۲۲ مه ۱۸۰۲ وارد بوشهر و سپس شیراز شد. اسکات وارینگ در این سفرنامه اطلاعات جالبی از تجارت و معاملات بازرگانی در ایران، مالیات و وصول عوارض گمرکی، ارتش ایران، مالکیت و دریافت بهره مالکانه، آداب و رسوم و مسائل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی آن زمان را به خواننده میدهد که از هر لحاظ جالب و ارزنده است.
شیراز 1802
«... من فکر میکنم که شیراز حدود پنج مایل مساحت دارد و کمی بیش از یک ساعت سواره اطراف آن را گردش کردم. در شیراز دو کارخانه شیشهسازی و ریختهگری وجود دارد که هردو از هر حیث قابل دیدن هستند. کوزه قلیان شیشهای که در این کارخانه ساخته میشود نظر هر غریبهای را به خود جلب میکند. این شیشه قلیانها با برگ گل و نوعی از درختان تزئین شدهاند. بعضی از کارگران این کارخانهها در حد خود دارای مهارتهای فراوان هستند، ولی متاسفانه در شرایط اسفباری زندگی میکنند و مجبورند که برای سرمایهداران و مردم ثروتمند شهر کار کنند بدون اینکه کوچکترین امیدی به دریافت پاداشی یا جبران کار خود داشته باشند. در بین این کارگران تفنگساز ماهر و چیرهدست فراوان یافت میشود و یک نوع طپانچه به بازار عرضه میکنند که با طپانچههای اروپا برابری میکند.
بازار وکیل
بازار وکیل با آجر ساخته شده و در نوع خود یکی از بهترین شاهکارهای زمان خود به حساب میآید. این بازار تقریبا در حدود نیم مایل طول و در حدود پنجاه پا عرض دارد. میگویند هنگامی که بنای آن به اتمام رسید کریم خان سواره از میان آن عبور میکرد و جای ناخنی را روی دیوار مشاهده کرد بلافاصله دستور داد تا مقصر را پیدا کردند و سرش را به خاطر این عمل از تن جدا کردند. یک گارد محافظ شبانه از بازار حراست میکند و هر کالایی جای جداگانهای مخصوص به خود دارد که مشتری برای تهیه و خرید آن میداند به کدام قسمت مراجعه کند. در شیراز بازارچههای قشنگ دیگری وجود دارد ولی هیچکدام به پای بازار وکیل نمیرسد.
لباس مردان ایرانی به آسانی قابل توصیف است. زیرجامه یک نوع شلوار فراخی است از پارچه ابریشمی، ولی معمولا در فصل تابستان و ایام گرما به جای ابریشم از پارچه کتانی استفاده میکنند. پیرهن تنپوشی است که آن را روی شلوار میپوشند ارخالق (لباده) را نیز از پارچههای موسلین یا چیت یا از یک نوع شال زیبا میدوزند قبا یا خرقهای که روی لباس میپوشند. اغلب از انواع پارچه نفیس و گرانقیمت دوخته میشود کلاهشان هم از یک نوع پوست مرغوب سیاهرنگ تاتاری که بسیار زیبا است تهیه میشود.
تجار و بازرگانان از پوشیدن لباس قرمزرنگ و همچنین تکمههای طلا و نقره روی قباهای خود منع شدهاند استعمال لباسهای ابریشمی به وسیله مسلمانان تحریم شده و آنان همچنین از پوشیدن تنپوشهایی که با ابریشم و کتان مخلوط شده نیز تا اندازهای احتراز میکنند. ولی مقدار زیادی از این نوع پارچه از گجرات وارد ایران میشود. ایرانیها نه مانند اسلاف خود و نه مانند هندیها به شیوه زنها لباسهای خود را زینت نمیدهند و من فکر میکنم که تنها پادشاه است که لباسهای جواهرنشان به تن میکند...
تجار و بازرگانان و صاحب حرف نیز کلاه خود را بهطور قائم و عمودی به سر میگذارند شاه عباس که مایل بود تجار و بازرگانان ولخرجی زیاد نکنند فرمانی صادر کرد که آنها تنها از شال و عمامه و قبا و لباس فراخ استفاده کنند او تصور میکرد که شال ارزانترین نوع پارچهای است که میتوان لباسی از آن تهیه کرد چرا که پس از استعمال و کهنگی امکان داشت که از قسمتهای قابل استفاده آن برای بچهها لباس دوخته شود. با اینکه حمامهای ایران (صرفنظر از عدم نظافت) بسیار مجلل و زیبا هستند، ولی من حیثالمجموع مردم آن کشور بسیار کثیف هستند. آنان به ندرت پیراهنهای خود را عوض میکنند مگر آنکه احساس خطر کنند. در ایران کسی پیدا نمیشود که هر ماه یک بار جامه تازه بپوشد یا اینکه هر ۶ ماه دو بار شلوار خود را تعویض کند. یک سرباز ایرانی بهطور مسخرهآمیزی خود را تا دندان مسلح میکند، واقعا مضحک بهنظر میرسد که یک سرباز ایرانی تا این اندازه خود را به سلاح جنگی مجهز میکند. اسبهایشان به زحمت در زیر بارگران اسلحه حرکت میکنند... «داروغه» بالاترین مقامی است که از طرف حاکم بر امور شهری نظارت میکند. وظیفه او این است که در بازار به شکایت مردم رسیدگی کند. چنانچه تاجر یا صاحب کسبی از اجرای تعهدات خود سر باز زند شاکی به داروغه شکایت کند او متشاکی را مجبور خواهد کرد تا به تعهدات خود عمل کند یا اینکه در مدت معینی به او مهلت میدهد تا دیون خود را بپردازد، چرا که رحم و شفقت اسلامی حکم میکند تا به طرف بدهکار فرصت مناسبی داده شود که بتواند بدهی خود را بپردازد. لیکن چنانچه به خلاف و بدحسابی شهرت داشته باشند بلافاصله داروغه او را روانه زندان میکند...
تجار ایرانی افرادی جانسخت و ستیزهجو هستند و طبقات پایین جامعه متحمل مشقاتی میشوند تا بتوانند مبلغی پول تهیه و تدارک ببینند. بعضی از این افراد به هندوستان سفر میکنند و برخی نیز نمایندگان خود را به موصل میفرستند تا کارخانههای چیتسازی را مورد بازرسی و نظارت قرار دهند و بیشتر آنان هم به نقاط دورتری مانند کشمیر مسافرت میکنند تا مقادیری شال تهیه و خریداری کنند. با پذیرا شدن چنین خطراتی به ندرت انتظار دارند که بعد از مسافرتی در حدود سه سال بتوانند سود قابل ملاحظهای به دست آورند. تجارت در ایران با مقایسه با کیفیت آن سود اندکی دارد مضافا به اینکه بایستی تعدادی قاطر نیز کرایه کنند.
اجناس موجودی هر تاجر سالی دو بار گاهی هم سالی یک بار و در بعضی موارد نیز ممکن است تا سه سال به فروش نرسد. بعضی از تجار و بازرگانان عرب و ایرانی به جای اینکه سرمایههای خود را با خرید اجناس و احتکار آن به خطر بیندازند، اغلب ترجیح میدهند مالالتجارههای خود را با چارپا به بوشهر و بصره حمل کنند تا از آنجا به مقصد موردنظر حمل شوند و از این رهگذر سود سرشاری نصیب خود کنند.
مالیات و وصول عوارض گمرکی
مالیات و عوارض گمرکی در ایران از طریق چند دستگاه مسوول از طرف دولت که در حقیقت مالک اصلی است، صورت میگیرد. از اجناس و مال التجارههای وارداتی در بندر بوشهر صدی پنج گمرک یا عوارض وصول میشود (اضافه بر این عوارض شیخ بوشهر از هر لنگه قماش وارداتی نیز یک طاقه چیت مالیات یا حقالعمل گمرکی دریافت میکند).
مالکیت و دریافت بهره مالکانه
برای یک مسافر بسیار دشوار است که از عرف و رسوم دریافت بهره مالکانه در کشوری چون ایران که بهره مالکانه را بهطور نقد و گاهی هم به طریق غیرمنظمی از کشاورزان و زمینکاران دریافت میکنند، آگاهی یابد و شما تنها میتوانید این اطلاعات را از عده معدودی که آنهم مایل به ابراز چنین مطالبی باشند کسب کنید....
همانطوری که در بخشهای سوم و چهارم این کتاب دیدیم، سرهارفورد جونز یک بار در زمان سلطنت جعفر خان زند بهعنوان دبیردوم کنسولگری انگلیس در بصره و یک مرتبه هم برای خرید جواهرات سلطنتی در زمان لطفعلیخان زند به شیراز آمد؛ ولی برای بار سوم او در مقام سفیر پادشاه انگلستان در سال ۱۸۰۸ وارد ایران شد و آنگونه که در یادداشتهایش مشخص است، وی به علت آشنایی به زبان فارسی و دوستی با میرزا بزرگ قائممقام وزیر عباس میرزا توانست دوباره اعتماد دولت ایران را (پس از بیاعتنایی حکومت هند به مفاد قرارداد ژنرال ملکم) به خود جلب کند و هیات فرانسوی را به ریاست ژنرال گاردان از ایران اخراج کند.
نوشته سرهارفوردجونز از دربار ایران
بخش هفتم کتاب به بررسی نوشته سرهارفورد جونز از دربار ایران اختصاص داده شده است. سرهارفورد جونز یادداشتهای دوران سفارت خود در ایران را در کتابی تنظیم و ثبت و آن را در سال ۱۸۳۴ در لندن منتشر کرده است. خاطرات وی شامل: شیراز- ۲۴ دسامبر ۱۸۰۹، اصفهان- اول فوریه (از بمبئی تا شیراز ) ۱۲ سپتامبر تا ۲۴ دسامبر ۱۸۰۹، تهران ۱۴ فوریه ۱۸۰۹، دیدار با شاهزادهها محمدعلی میرزا، عباس میرزا، شاهزاده میرزا بزرگ و ملاقات با خسرو میرزا است. جونز در این نوشته اطلاعات بسیاری ازدولت وقت و وضعیت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی آن روزگار ارائه میدهد. در توضیحات این کتاب گزارش دیدار سفیر بریتانیا با شاه قاجار چنین آمده است «... یک صندلی برای سرهارفورد گذاشتند او نامه پادشاه انگلستان را به میرزا شفیع تسلیم کرد و میرزا هم با صدای بلند گفت: سرهارفورد به پایه سریر همایونی شرفیاب شده است تا نامه برادرتان پادشاه انگلستان را به پیشگاهتان تقدیم کند. سپس میرزا نامه پادشاه انگلستان را در کنار تخت نهاد و آنگاه هدایا را از آقای موریر دریافت کرد و روی اولین پله تخت گذاشت. بعد ازپایان این مراسم سرهارفورد مطالبی به انگلیسی خطاب به شاه ایران بیان کرد که جعفر علیخان بیاناتش را به فارسی ترجمه کرد.
شاه به ایلچی گفت شما و هیات همراهتان خوش آمدید. سپس سرهارفورد نشست و موریر در سمت راست و جعفر علیخان درطرف چپ و بقیه افراد هیات با کمی فاصله در پشت سر او نشستند. شاه خیلی شاداب و سرحال بود و به سفیر گفت که از اتحاد و یگانگی فعلی با انگلستان بسیار خشنود است و بعد جویای سلامتی برادرش پادشاه انگلستان شد و پرسید که آیا اعلیحضرت جورج سوم هنوز پادشاه انگلستان هستند یا اینکه پسرش مقام سلطنت را عهدهدار شدند. سفیر پاسخ داد که خدا را شکر میکنم که جورج سوم هنوز بر اریکه سلطنت نشستهاند. سپس شاه برگشت به میرزا شفیع گفت چرا فرانسویها در این مورد به من دروغ گفته اند؛ آنها گفتند که جورج سوم سال قبل در ماه ژوئن درگذشته است...»
سرهار فورد مینویسد:
پس از مراسم باریابی اندکی بعد مرخص شدیم و دیدیم همان مراسمی که در شیراز برای مراجعت ما به عمل آمد حالا هم درتهران تدارک دیده شده بود. هنگامی که سوار شدیم سه تیر توپ بهعنوان احترام از قصر شلیک شد و موقعی که از حیاطهای متعدد میگذشتیم، دستجات و افواج نظامی با لباسهای متحدالشکل کهنه و مندرس اروپایی خود همانطوری که فرانسویها به آنها تعلیم داده بودند به تمرین نظامی مشغول بودند و از اینکه امروز شهریار ایران با لباس ساده در مراسم ظاهر شد به خاطر روز دوم محرم روزهای سوگواری شیعیان بود، بعد از دهم محرم که معمولا ایرانیها کارهای روزمره خود را آغاز میکنند. شاه دستور داد که بلافاصله مذاکرات راجع به قرارداد آغاز شود. لیکن سرهارفورد به من گفت که این اقدامات از طرف میرزا بزرگ صورت گرفته است. او همچنین اضافه کرد که منشی میرزا بزرگ بهطور محرمانه به تهران وارد شده است و پیغام مهمی برای وی آورده است.
روز هجدهم فوریه همراه با اعضای هیات به ملاقات امینالدوله رفتیم، او به من گفت که دیروز شاه از ملاقات با دیپلماتهای انگلیسی و همچنین هدایایی که به معظمله تقدیم شده بسیار خوشحال است و سوگند یاد کرده است که دیگر با فرانسویها کاری ندارد.
به زودی پی بردم که باید هرچه زودتر قراردادی با دولت ایران منعقد کنم؛ زیرا احتمال میرفت که حکومت هند با سیاست غیرعاقلانه خود از انعقاد چنین قراردادی جلوگیری کند...
خوشبختانه فرصت بسیار مناسبی بود؛ چون میرزا شفیع نیز مانند من به انجام این کار تمایل داشت، روز بعد که به ملاقات او رفتم اظهار کرد که او و امینالدوله هردو بهعنوان نماینده تامالاختیار انتخاب شدند تا درباره انعقاد قرارداد با من وارد مذاکره شوند.
کمی بعد پیشنویس قرارداد به تایید طرفین رسید. یکی از مواد قرارداد اگر اشتباه نکنم بند سوم حاکی از آن بود که دولت ایران تعهد کرد چنانچه ژنرال ملکم (بدون ذکر نام) با قوای نظامی وارد خلیجفارس شود، آن دولت به طرز دوستانهای با وی برخورد کند و تمام احتیاجات و وسائل ضروری او را (با پرداخت قیمت) تهیه و تدارک ببیند و اجازه دهد که در جزیره خارک پیاده و مستقر شود.
ارسال نظر