دکتر حسین فاطمی، وزیر امور خارجه دولت مصدق در فاصله بین دو کودتای ۲۵ تا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، در روزنامه باختر امروز که مدیریتش را برعهده داشت، سه سرمقاله آتشین نوشت؛‌‌ همان شد که روز ۲۸ مرداد دفتر روزنامه باختر امروز که از سال ۱۳۲۸ منتشر می‌شد، توسط عوامل کودتا غارت شد و آن لحن آتشین سرمقاله‌ها در اعدام فاطمی تاثیر انکارناپذیر داشت.

فاطمی در سرمقاله‌های خود در آن ۳ روز محمدرضا پهلوی را که پس از شکست کودتای ۲۵ مرداد به بغداد فرار کرده بود، «فراری بغداد» توصیف کرد و دربار را دشمن ملت و نیز «قبله‌گاه هر چه دزد، هر چه بی‌ناموس و هر چه واخورده اجتماع» و انگلیس را ارباب شاه. بنا به اهمیت این سرمقاله‌ها و تاثیری که در فضای بین دو کودتا و سرنوشت نویسنده‌اش داشت، گزیده‌ای از این سه سرمقاله در پی می‌آید:

این دربار شاهنشاهی روی دربار سیاه ملک فاروق را سفید کرد
ساعت یازده و نیم دیشب چند افسر مسلح و قریب پنجاه شصت نفر سرباز گارد شاهنشاهی شصت تیر به دست مثل راهزنانی که در کتاب‌های افسانه قرون وسطایی خوانده‌اید به خانه من ریختند و بدون اینکه حتی اجازه دهند من کفش پا کنم در برابر شیون طفل یازده ماهه و مادرش مرا به سعدآباد - کاخ سلطنتی - توقیفگاه گارد شاهنشاهی بردند و در هر اتاق خانه‌ام نیز تا ساعت چهار صبح دوازده سرباز بیتوته فرمودند. در این مقاله نمی‌خواهم ماجرای این جنایت - این کودتای ننگین - این دستبرد و تجاوز «شاهنشاهی» را به حقوق ملت شرح دهم، بلکه میل دارم حقایقی را که تا امروز قسمت مهم آن از مردم مخفی مانده است ذکر کنم... دربار در تمام طول ۱۰ سال اخیر قبله‌گاه هر چه دزد، هر چه بی‌ناموس و هر چه واخورده اجتماع بوده قرار داشته و از همه بدتر تنها تکیه‌گاه خارجیان و نکته اتکای سفارت انگلیس این دربار گند و کثیف و لعنتی بوده است...
چو تیره شود مرد را روزگار / همه آن کند کش نیاید بکار
یکشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۳۲





خائنی که می‌خواست وطن را به خاک و خون بکشد فرار کرد
قرار کودتاچیان با فرزند عاقد قرارداد ۱۹۳۳ این بود که اگر در خفه کردن صدای ملت، در نابود کردن حکومت ملی توفیق پیدا کردند و توانستند بر دست و پای افراد وطن‌پرست و آزادیخواه زنجیر بگذارند رادیو تهران در ساعت مقرر برنامه معمولی خود را شروع نکند تا سردسته خیانتکاران خود را از کلاردشت پس از چند دقیقه با هواپیما به تهران برساند و مزد فروش وطن و تجدید عهد اسارت و مرگ استقلال و محو حاکمیت مملکت را از انگلستان بستاند. دکتر مصدق از روز نخست می‌دانست که فرزند رضاخان هرگز نمی‌تواند با ملت همقدمی کند، می‌دانست که تمام عناصر ضدملی نقشه‌ها و توطئه‌هایشان را از دربار منحوس می‌گیرند و آنجا نیز جز «لندن» کعبه دیگری نمی‌شناسد...دکتر مصدق به قدری در این رویه خود حسن نیت به خرج می‌داد و اکراه داشت از اینکه قسمتی از اوقات گرانبهای مملکت را به یک مشکل دیگر صرف کند که روشن و آشکار (فراری بغداد) دست به کار کودتا شد.

دکتر مصدقی که نمی‌تواند باور کند کسی ممکن است به وطنش خیانت کند اگرچه آن را مکرر شنیده باشد، دکتر مصدقی که در راه پیشرفت مقاصد ملت عزیز خود حاضر به قبول هرگونه خفت و دشنام شده و بر احساسات شخصی خود همیشه غلبه می‌کند، روی مصلحت‌اندیشی‌های مختلف که همیشه جلو چشم دوربین اوست آن شب به شدت تمام به من جواب داد و شاید در طول این مدت که افتخار خدمتگزاری در کنار او را دارم اولین دفعه‌ای بود که دکتر مصدق با آن تندی با من حرف زد. نخست‌وزیر نمی‌توانست قبول کند که در مقابل صمیمیت و صداقت او و همکارانش «فراری بغداد» از تحریکات و توطئه‌چینی دست برنخواهد داشت و تا پای هستی و استقلال وطن ما نشسته است.
دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۳۲

شرکت سابق و روزنامه‌های محافظه‌کار لندن دیروز عزادار بودند
لحن دیروز اخبار و تفسیرهای مطبوعات و رادیوی انگلیس بسیار غم‌انگیز، ماتم‌خیز و سوزناک بود. همین که به لندن خبر رسید که دستور «ارباب» نتوانست کاملا به اجرا درآید و نوزاد ناپاک «کودتا» در مشیمه مادر خفه شد تاثر عمیق همه آن مجالس را که هنوز از محصول کودتای «آرنسید» کلنل همراه و الهام دهنده رضا‌خان بهره می‌بردند و دربار را مجری اراده و تعالیم خود می‌دانستند فرا گرفت و بیشتر از همه روزنامه‌های محافظه‌کار برای «فراری بغداد» گریه و ناله سردادند و نوشتند. آخرین حربه‌ای را که ممکن بود با کمپانی سابق قرار و مدار سازش بگذارد از دست ما بیرون رفت و فرار او قدرت و قوت بیشتری به ملت ایران داد تا شانه‌های خودش را به هر قیمتی که هست از نفوذ خارجی رهایی دهد.

لندن که یک صد و پنجاه سال است در شرق تاج می‌دهد و تاج می‌ستاند، سلسله منقرض می‌کند، دودمان پادشاهی می‌سازد، خرابه‌نشین را به کاخ سلطنتی می‌کشاند و دوستان ملت‌ها را به خاک سیاه می‌نشاند، چند سال است از قیام مردم ما سخت رنج می‌برد و نه تنها جزیره آبادان و خاک زرخیز خوزستان و نفوذ در تمام کشور پهناور ایران را از دست داده، بلکه رستاخیز ملی ما سرچشمه و منشأ قیام‌هایی شده که تمام شرق میانه و آفریقا را زیر نفوذ معجزه‌آسای خویش گرفته و قدرت خدایان نفت را آن چنان درهم شکسته که تاریخ امپراتوری «ملکه الیزابت» یک چنین حادثه عجیب و حیرت بخشی را تا به امروز هرگز به یاد ندارد.
شاه با همه تلاش و کوششی که به کار می‌برد و یکایک وکلا را برای تصویب قرارداد الحاقی به کاخ احضار می‌کرد در برابر اراده ملت مقهور شد و جبهه دکتر مصدق ابتدا توانست قرارداد الحاقی را در کمیسیون رد کند و بعد پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت را از مجلس بگذراند.

سه‌شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۳۲

دوره کوتاه بین دو کودتابه روایت سرمقاله‌های «باختر امروز»