چون تو اینجا باشی، دخل من بشکند!

و چون به دشت قادسیه به یکدیگر رسیدند، به حرب پیوستند، و چندین وقت حرب کردند.به همه وقت‌ها ظفر مر مسلمانان را بود. و یزدجرد به تن خویش بیامد و برآویختند. هم ظفر مر سپاه اسلام را بود و لشکر هزیمت شد، و یزدجرد بگریخت و بر جانب مرو بشد... و چون ماهوی مرزبان مرو خبر یافت، کسان بفرستاد به طلب وی و ماهوی را بر وی خشم بود. و کسان ماهوی، او را نیافتند و یزدجرد اندر آسیایی پنهان شد. آسیابان بیامد.او را بدید.گفت: از آسیای من بیرون شو، که دخل من روزی پنج درم است و چون تو اینجا باشی، دخل من بشکند و با یزدجرد سیم و زر نبود که بدو دادی و نیز گرسنه بود. یکتا گوهر بیش‌بها بدو داد که: این را بفروش و غله خویش بردار و باقی از بهر ما چیزی آر تا بخوریم و نشان ما کس را مگوی.

چون آسیابان گوهر به بازار آورد، او را بگرفتند و پیش ماهوی بردند، از او نشان پرسید، نشان بداد. ماهوی کسان بفرستاد، تا سر او برداشتند و به نزدیک ماهوی آوردند، و تن او در آب فرو هشتند. و مملکت عجم بر وی ختم شد و پس مسلمانان ایرانشهر بگرفتند و تا بدین غایت ایشان دارند و تا قیامت ایشان خواهند داشت.

زین الاخبار، گردیزی، ابوسعید عبدالحی بن ضحاک بن محمود. تاریخ گردیزی. به تصحیح و مقابله عبدالحی حبیبی. چاپ اول. تهران: دنیای کتاب، ۱۳۶۳