گروه تاریخ و اقتصاد: صبح روز ۱۷، با معرفی و سفارش کنسول انگلیس، از معتمدالسلطنه نایب‌وزیر امور خارجه در خانه‌اش دیدن کردم. ساعت هشت و نیم صبح بودکه به آنجا رفتم؛ اما هم‌اکنون هفت- هشت ایرانی برای ملاقات او آمده بودند. نایب‌وزیر در اتاق وسیع بیرونی خانه‌اش بر تخت یا سکویی کنار پنجره که قالیچه‌ای روی آن گسترده بودند نشسته بود و با حاضران حرف می‌زد و به کارشان رسیدگی می‌کرد. در همه ممالک اسلامی از صبح زود شروع به کار می‌کنند و کسی را که پس از طلوع آفتاب بیدار می‌شود تنبل می‌دانند. شب‌هنگام، از تاریک شدن هوا، وقت استراحت است و کسی در کوی و گذر دیده نمی‌شود. بازار هم که میان روز پر از مردم است، با فرارسیدن غروب و با تاریک شدن هوا ساکت می‌شود و پنداری که جولانگاه روباه و تانوکی است. همین که به اتاق وارد شدم، نایب‌وزیر از همانجا که نشسته بود سری فرود آورد و دعوتم کرد که روی صندلی‌ای که طرف باغچه گذاشته بودند بنشینم. او سر به زیر انداخته حرف می‌زند و من سر را بالا نگاه می‌داشتم و سخن می‌گفتم. مثل صحنه دادگاه (و گفت‌وگو میان قاضی و متهم) و خنده‌دار بود. نایب‌وزیر امور خارجه انگلیسی و فرانسه را می‌فهمید؛ اما با اینکه مدتی در آلمان گذرانده بود گفت که زبان آلمانی را از یاد برده است. در میان حدود یک ساعتی که با او حرف می‌زدم، یکی از اعضای وزارت امور خارجه آمد و سفارشنامه‌ای را [که برایم آماده کرده بودند] آورد و وقتی که می‌خواستم از او خداحافظی کنم، ‌بارها پیشرفت‌های ژاپن معاصر را ستود. درباره چین که حرف می‌زدیم، معلومم شد که هنوز نمی‌داند که لی‌هونگ‌جانگ در گذشته است. همین که گفتم که او پارسال درگذشت، به صدای بلند و مکرر اظهار تعجب کرد. من هم از حرفش بسیار تعجب کردم؛ زیرا که او که بالاترین مقام سیاست خارجی این مملکت است و سن و سالی دارد، از رویدادهای روز دنیا چندان آگاه نیست. پس تردید ندارم که فقط شمار کمی از مقام‌ها و ماموران دولت ایران می‌دانند که ژاپن کجا است و ژاپنی‌ اهل فرنگ نیست. در این وضع، نمی‌توان از ایرانی‌ها آگاهی‌ای درباره ایران گرفت، چنانکه از نایب‌وزیر امور خارجه هم هیچ مطلب به دردبخوری نشنیدم.

سفرنامه ایران

ماساجی اینووه، (۱۳۲۰ه.ق/۱۹۰۲م.) دکترهاشم رجب‌زاده، انتشارات طهوری