اشکال مالکیت ارضی در سیستان از صفوی تا پهلوی دوم
ولایت پر نعمت و مردمان توانگر
علیرضا علی صوفی عباسعلی آذرنیوشه عباس اویسی تمایل شدید انسان به «تملک» نکته برجستهای است که در تمام صفحههای تاریخ بشر دیده میشود. غریزه تملک نزد تمام حیوانات و حتی گیاهان نیز مشاهده میشود. بشر نیز بهعنوان عضو اجتماع برای ادامه زندگی به تملک اشیا نیاز دارد، زیرا مالکیت تنها وسیله رفع نیازمندی مادی و تمایلات روحی او است. از زمان پیدایش آدم تاکنون، حس تملک، بزرگترین جایگاه را در ضمیر او داشته و دارد. همچنان که اگر کسی مالی دارد، به شدت تمام برای نگهداری آن کوشش میکند.
علیرضا علی صوفی عباسعلی آذرنیوشه عباس اویسی تمایل شدید انسان به «تملک» نکته برجستهای است که در تمام صفحههای تاریخ بشر دیده میشود. غریزه تملک نزد تمام حیوانات و حتی گیاهان نیز مشاهده میشود. بشر نیز بهعنوان عضو اجتماع برای ادامه زندگی به تملک اشیا نیاز دارد، زیرا مالکیت تنها وسیله رفع نیازمندی مادی و تمایلات روحی او است. از زمان پیدایش آدم تاکنون، حس تملک، بزرگترین جایگاه را در ضمیر او داشته و دارد. همچنان که اگر کسی مالی دارد، به شدت تمام برای نگهداری آن کوشش میکند. غریزه مالکیت در تمام جامعههای انسانی صورت اجتماعی پیدا کرده و معمولا شکل اجتماعی آن به صورت حق مالکیت جلوهگر میشود. این حق، در همه جا، مطابق قانون، تفویض و اجرا میشود و در هر محلی برحسب وضع سازمان اجتماعی آنجا، مقرراتی جداگانه دارد. از آنجا که جامعههای مختلف با یکدیگر تفاوت زیادی دارند، مقررات اقتصادی و قضایی نسبت به مالکیت نیز در هر جامعهای به ترتیبی خاص وضع و اجرا میشود. در سیستان، با توجه به وسعت اراضی، حاصلخیزی آن، فراوانی آبهای سطحی (رودخانهای) و شرایط خاص اقلیمی و اجتماعی، اشکال مالکیت و مقررات حاکم بر آن در طول زمان تغییراتی یافته است و همواره موضوع مالکیت در سیستان تحتتاثیر جریانات سیاسی و حکومتی بوده است.
در طول زمان، به نوعی نظام زمینداری کهن، منسجم و مستدام، منطبق بر شرایط محیطی، اجتماعی و اقتصادی در سیستان بهوجود آمد. این روند، تا دوره ناصری ادامه یافت. از زمان ناصرالدینشاه، به تدریج، از اراضی سیستان بهرهوری مطلوبی به عمل نیامد. سکنه آن گرفتار فقر شدند و بسیاری از مردم برای تامین معاش روزمره خود ناگزیر به مهاجرت شدند. در اوایل حکومت ناصرالدینشاه، اراضی سیستان، به صورت خالصه درآمد، انواع مالکیتهای دیگر از بین رفت و تمامی اراضی به صورت استیجاری در اختیار سرداران و خوانین (مستاجران محلی) قرار گرفت. برخی از آنها مالکان قبلی اراضی خود بودند. تا سال ۱۳۱۱ ش، اراضی، همچنان در اختیار سرداران و خوانین محلی (مستاجران خاص) بود. در این دوره، دگرگونی شگرفی در زمینه مالکیت ارضی این منطقه روی داد، اما در آن سال به دستور دولت، دایره نظام استیجاری گسترش یافت و اراضی سیستان به صورت سهام اجارهای در اختیار عموم اهالی آن قرار گرفت. این شیوه مستاجری، با فراز و نشیبهایی تا سال ۱۳۱۶ش. ادامه یافت. در این سال، دولت اجازه فروش اراضی سیستان را به ساکنان آن براساس مقررات صادر کرد، اما این اقدام نیز باعث خاتمه درگیریها و رفع اختلافات ارضی در این سرزمین نشد. اقدامات مزبور، با تلاشهای دولت برای کاهش قدرت سرداران و زمینداران منطقه همزمان بود. از این رو،لازم است به موضوع انواع مالکیت ارضی در این ناحیه پرداخته شود. برخی محققان معتقدند که در ایران، مالکیت آزاد و نامحدود به معنای واقعی وجود نداشته و همواره مالکیت افراد در معرض تهدید و خطر دولتها قرار داشته است (سیف، ۱۳۸۰، ص ۱۷۴)، چنانکه تمام زمینهای سیستان، با فرمان ناصرالدینشاه، به زمینهای خالصه تبدیل شد و انواع دیگر مالکیتها برای مدتها از بین رفت (لمبتن، ۱۳۶۲، ص۴۳۵). حال آنکه در گذشته، اشکال مختلف مالکیت در آن وجود داشت.
سابقه مالکیت در سیستان
سیستان در حافظه تاریخی ملت ایران با دو مشخصه بزرگ شناخته میشود. نخست، محل زایش حماسههای ملی ایرانیان مانند مکان ظهور موعود آیین زرتشتی (سوشیانس) و دوم، خاستگاه سلسله صفاریان است. ولی این سرزمین به تدریج با توجه به تحولات سیاسی و تاریخی و دگرگونی اقلیمی با محرومیت و انزوا قرین شد و به صورت منطقهای کوچک و منزوی درآمد. سیستان در گذشته آباد بود. چنانکه استخری، جغرافینویس نیمه قرن چهارم قمری مینویسد: «سیستان ولایتی پرنعمت و دارای خرمای بسیار و مردمان توانگر بود.» (۱۳۷۴، ص۱۹۶). این ثروت و مکنت آن طور که مک ماهون بیان کرده، همواره عقوبتی سخت برای این دیار به دنبال داشته است، زیرا در ادوار پس از اسلام، قربانی حملات حریصانه و ویرانگرانه پیاپی دستههای مختلف محمود غزنوی، چنگیزخان، تیمور، نادرشاه و سایر فاتحان شد و بیش از پیش بینوا گردید بر اساس هیدرولوژی و تاریخ سفلای رودخانه هیرمند، حدس زده میشود نخستین مناطق مسکونی بشر در اطراف هیرمند شکل گرفته باشد که نمونه آن در شهر سوخته و دهانه غلامان دیده میشود (فیشر، ۱۹۷۱، ص ۵۱).
از آنجا که موقعیت و شرایط جغرافیایی در تاریخ هر کشور و ناحیهای نقش مهمی ایفا میکند، شرایط مساعد دشت سیستان، که زاده رودخانه هیرمند است، از همان ابتدا، توجه جوامع اولیه را به یکجانشینی در منطقه جلب کرد. شاید بتوان ریشه شکوفایی کشاورزی و زمینداری منطقه را علاوه بر شرایط مساعد طبیعی و اقتصادی این دیار، در تعالیم آیین زرتشت نیز جستوجو کرد. زیرا تعالیم این دین نیز بر رشد و تعالی کشاورز تاکید میکرد و همواره نسبت به کشاورزی و زمینداری نگاه ستایشگرانه داشت و آن را تشویق میکرد (مسگر، محمدی، ۱۳۹۰، ص ۳۵۷). پادشاهان هخامنشی نیز به کشاورزی دلبستگی فراوان داشتند و همواره کشاورزان را میستودند (جنیدی، ۱۳۷۸، ص ۲۲). چشمانداز کنونی دشت سیستان، بازگوکننده وضعیت جغرافیایی درخشان عهد باستان آن نیست. مکماهون مینویسد: «به طور کلی انسان در سرتاسر سیستان چه در دشت و صحرا یا مناطق مسکونی جدید، خرابهها را به چشم میبیند، چنانکه میتوان گفت در کمتر کشوری از دنیا این همه ویرانه وجود دارد. آنها در تمام صفحات سیستان از حالت تپههای بیشکل گرفته تا بناهای بزرگ باشکوه منهدم شده پراکندهاند.» (۱۹۰۶، ص ۲۴).
گلد اسمیت از اعضای کمیسیون سرحدی نیز بر این مطالب تاکید دارد (محمود، ۱۳۶۵، ج ۷، صص ۲۱۶-۲۱۷). باستان شناسان ایتالیایی نیز طی سالهای ۱۹۶۳-۱۹۵۹، در جریان کاوشهای خود در شهر سوخته، به آثاری از زندگی مبتنی بر کشاورزی مردم سیستان در اواخر هزاره سوم پیش از میلاد، مانند ظروف محتوی دانههای گندم، انگور و شاهدانه دست یافتند که حاکی از آن بود که ساکنان این منطقه، مراحل ابتدایی کشاورزی را پشت سر گذاشته و با تنظیم شبکه آبیاری منظم توانستند از آب رودخانه هیرمند و اراضی حاصلخیز دلتای آن به نحو شایستهای بهرهبرداری نمایند (سیستانی، ۱۳۶۹، ج۲، ص۴۵۲). از همین رو، حاصلخیزی اراضی سیستان برای مدتها ضربالمثل بود. در سایه چنین تجارب طولانی بود که دهقانان و برزگران بومی، بهترین اقتصاد و زراعت را برای این ناحیه رقم زدند. این اقتصاد، شامل کشت در فصل پاییز و برداشت در تابستان است. با وجود شیوه کشت و زرع ابتدایی، مساحت زمینهای زیر کشت سیستان در قرون گذشته چند برابر امروز بود (بدیع، ۱۳۶۰، ص ۱۲).
در تایید مطالب فوق، نویسنده گمنام تاریخ سیستان، در قرن پنجم هجری، در مورد تاثیر کشاورزی و زمینداری در حیات اجتماعی و اقتصادی چنین نقل میکند: «شهریاست به ذات خویش قائم، که به هیچ شهری محتاج نیست، که اگر کاروان گسسته گردد، همه چیز از نعمتهای الوان وجامههای بزرگوار و آنچه ملوک را و اهل مروت را باید، همه اندر آن شهر یافته شود. که به جای دیگر حاجت نیابد و زیادت (باشد) و زمستان میوه، تر باشد، همچنان که به تابستان سال تا سال و اسپرغمهای نیکو و همه ساله، بره شیر مست یافته شود و ماهی تازه به همه اوقات که ایزد تعالی آن را اندرکتاب خود ستوده است... و دیگر که اندر عالم معروف است که زمین نیست بهتر از زمین سیستان» (۱۳۸۷، صص ۵۷-۵۸).
اهمیت کشاورزی در سیستان تا بدان اندازه است که کاتب تاریخ سیستان هنگامی که میخواهد از عدالت و مردمداری یعقوب لیث صفار سخن به میان آورد، زراعت و آبیاری سیستان را معیار عدالتخواهی و انصاف حکومت خود و رفاه مردم جامعه میداند «اما اندر دهاء بدان جایگاه بود که مردی دبیر فرستاد و از نیشابور که به سیستانرو، احوال سیستان معلوم کن و بیا مرا بگوی، مرد به سیستان آمده و همه حل و عقد سیستان معلوم کرد و نسختها کرد و بازگشت، چون پیش وی شد، گفت: به مظالم بودی؟ گفت: هیچکس از امیرآب گله کرد و گفت: نه، گفت: (الحمدلله) باز گفت به پای چوب عمار گذشتی؟ گفتا: گذشتم. گفت: کودکان بودند آنجا. گفت: نه. گفت: الحمدالله. گفتا: به پای مناره کهن بودی؟ گفتا: بودم؛ گفت: روستاییان بودند. گفتا: نه، گفت: الحمدالله. پس مرد خواست که سخن آغاز کند و نسخت عرضه کند، یعقوب گفت: بدانستم بیش نباید. مرد برخاست. پیش شاهین شد، قصه باز گفت،شاهین گفت: تا بررسیم. پیش میر شد،گفت: این مرد خبرها آوردست باید بگوید. گفتا همه بگفت و شنیدم، کار سیستان اندر سه چیز بسته است؛ عمارت و الفت و معاملت. هر سه پرسیدم: عمارت حدیثامیر آبست، پرسیدم که اندر مظالم هیچکس از امیر آب گله کرد. گفتا: نه. دانستم که اندر حدیث عمارت تاخیر نیست و الفت ابتدا آن جویکی باید و تعصب میان فریقین* تا برافتد و اصل جویکی به پای چوبه عمار کودکان کنند. پرسیدم گفتا: نبود. دانستم که الفت برجایست و تعصب نیست. سدیگر (سه دیگر) معاملت عمال و رعیت باشد. چون بر رعیت زیادت و بیدادی باشد، تدبیر خویش به پای مناره کهن کنند و آنجا جمع شوند و به مظالم شوند، چون داد نیابند هم آنجا آیند و تدبیر گریختن کنند، چون نبودند آنجا دانستم که بررعیت جور نیست. بیش از چه پرسم» (۱۳۸۷، صص ۲۶۰-۲۶۱).
طی قرون اول تا چهارم هجری، ظاهرا سه شکل مالکیت بزرگ ارضی شامل وقفی، ملکی و دیوانی در سیستان و شرق ایران رواج داشت، اما در قرون پنجم و ششم هجری املاک سلطنتی و خانواده سلطنتی، از املاک دیوانی یا دولتی جدا شد. در عین حال، مالکیت اقطاع رواج یافت که نوع دیگری از مالکیت بود (پطروشفسکی، ۱۳۴۵، ص ۴۳۴). البته، قابل یادآوری است که از قرن هفتم به بعد، املاک بزرگ شخصی و اراضی وقفی وسعت یافته است. درباره رابطه مالک و زارع در ایران و همچنین سیستان، شیوه مزارع و پرداخت بهره مالکانه، در سراسر قرون میانه اسلامی تسلط داشت. پرداخت بهره مالکانه به صورت جنسی، در حالی که بر سایر اقسام پرداخت (در قبال کار یا پول) تفوق داشت، شیوه منحصر به فردی نبود (پطروشفسکی، ۱۳۴۵، ص۶۵۰). به عبارت دیگر بهره مالکانه برحسب شرایط زمان و مکان گاه به جنس و نقد و زمانی به صورت مختلط پرداخت میشد.
البته از قرن پنجم ق. املاک اقطاع در سیستان وجود داشت. اگرچه سیستان و طبرستان از جمله ایالاتی بودند که به ظاهر هیچ گاه تحت سلطه مستقیم سلجوقیان واقع نشدند، اما آنان موفق شدند حکام دستنشانده خود را در آنجا به حکومت بنشانند. براساس تقسیمات اولیهای که سران سلجوقی بر آن توافق کردند، تصرف سیستان و چند ایالت دیگر به موسی یبغو واگذار شد. اما پس از وی، سیستان از جمله ایالاتی بود که لفظ اقطاع بر آن اطلاق میشد؛ زیرا شخصی از طرف سلطان به اداره آن ایالت میپرداخت و در قبال آن باید طبق همین قانون در لشکرکشیهای سلطان به او کمک میکرد. اما به نظر میرسد برخلاف سایر نواحی، این حکام وجه و خراجی به سلطان سلجوقی نمیپرداختند (تاریخ سیستان، ۱۳۸۷، صص ۳۶۸-۳۷۶) به ظاهر نخستین کسی که با حمایت آلپارسلان و ملکشاه در سال ۴۶۰ ق به حکومت رسید، طاهربن محمد خلف، از بازماندگان خاندان صفاری سیستان بود. پس از او بهاءالدوله طاهربن نصربن احمد، به خدمت سلطان ملکشاه رفت و منشور حکومت بر سیستان را دریافت نمود و بدین ترتیب حکومت سیستان در خانواده او باقی ماند (تیت، ۱۳۶۴، صص ۴۷-۴۸). سلطان سنجر هم سیستان را تصرف کرد و تاجالدین امیرابوالفضل را به جانشینی بهاءالدوله برگزید (نیشابوری، ۱۳۳۲، ص۴۴). تاجالدین، در جنگی که میان گورخان قراختای و سلطان سنجر روی داد، در سپاه سنجر حضور داشت و جنگاوری و شجاعت فراوانی از خود نشان داد. از همین رو، سلطان چند شهر دیگر را بر اقطاعات او افزود و حتی خواهر خود، صفیه بیگم را نیز به عقد او درآورد (سیستانی، ۱۳۸۳، ص۷۴) از همین رو است که تصور کلی بر آن است که ایالت سیستان به اقطاع داده نمیشد، زیرا از سوی سلاطین سلجوقی به خاندان محلی واگذار شده بود.
منابع:
۱- سیف، احمد (۱۳۸۰) استبداد، مساله مالکیت و انباشت سرمایه در ایران. تهران: نشر رسانش
۲- استخری، ابواسحاق ابراهیم (۱۳۷۴) مالک و ممالک (ج ۱)، به کوشش ایرج افشار یزدی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب
۳- مسگر، علیاکبر؛ محمدی، سمیه (۱۳۸۹)، بررسی رویکرد مذهب زرتشتی به موضوع بازرگانی و زراعت
۴- جنیدی، فریدون (۱۳۷۸)، حقوق بشر در جهان امروز و حقوق بشر در ایران باستان، تهران، نشر بلخ
۵- سیستانی، محمد اعظم (۱۳۶۹) سیستان و سرزمین ماسهها و حماسهها (ج۴)، کابل، مرکز علوم اجتماعی آکادمی علوم جمهوری افغانستان
۶- بدیع، شمسالدین (۱۳۶۰) مناسبات ارضی در ایران معاصر (چ ۱) مترجم غلامحسین متین، تهران، انتشارات اخگر
۷- پطروشفسکی، ایلیا پاولویچ (۲۵۳۵) کشاورزی و مناسبات ارضی در عهد ایران مغول (ج۱) مترجم کریم کشاورز انتشارات نیل
۸- تاریخ سیستان (۱۳۸۷) مصحح محمدتقی بهار، تهران، انتشارات مبین
۹- نیشابوری، ظهیرالدین (۱۳۳۲)، سلجوقنامه، مصحح، میرزا اسماعیلخان افشار حمیدالملک، تهران، نشر نقره
۱۰- لمبتن، ا.ک.س (۱۳۶۲)، مالک و زارع در ایران (ج ۲) مترجم منوچهر امیری، تهران، بنگاه ترجمه و نشر
*شیعه و سنی
ارسال نظر