نیروهای اثرگذار در انقلاب مشروطه

نویسنده: ژانت آفاری ترجمه:‌ مهدی بازرگانی انقلاب روسی ۱۹۰۵ با مجموعه‌ای از انقلاب‌ها در ایران (۱۹۰۶)، ترکیه (۱۹۰۸)، مکزیک (۱۹۱۰) و چین (۱۹۱۱) دنبال شد؛ انقلاب‌هایی که مرحله جدیدی در تاریخ جهان در حال توسعه شناخته می‌شوند و ایدئولوژی‌های رقیب- ناسیونالیسم، دموکراسی، مذهب و سوسیالیسم- را به یک مواجهه و رویارویی آزاد کشاند. انقلاب مشروطه ایرانی بیشتر به خاطر تاسیس پارلمان و یک مشروطه دموکراتیک برای نخستین‌بار در کشور است که به خاطر می‌آید. آنچه کمتر شناخته شده، نقش گرایش‌های سوسیال‌دموکراتیک متفاوت است که در ایران این دوره فعال بودند. این گروه‌ها که به جای خودشان سازمان‌های مهمی شدند، اهمیت زایدالوصفی در فهم این دوره و توسعه انقلاب دارند. دیگر اینکه جنبه‌های اجتماعی و فرهنگی انقلاب که سوسیال‌دموکرات‌ها در آن نقش اساسی ایفا کردند، کم‌اهمیت و غیرضروری نبود بلکه به اصل انقلاب نزدیک‌تر بود. «ظرفیت‌ها» و «محدودیت‌های» جنبش کمک به تعریف آن کرد.

انقلاب مشروطه از طریق ائتلاف نیروهای نخستین آن، اصلاح‌طلبان لیبرال، بخش‌هایی از علما، بازرگانان، مغازه‌داران، طلاب، اصناف بازار، کارگران و اعضای رادیکال انجمن‌های مخفی که برای شکل ‌دادن به یک مجلس نمایندگان و قانون اساسی می‌کوشیدند، ممکن شد. این یکصدایی برای نخستین‌بار در جریان اعتراض‌های جنبش تنباکو ۱۸۹۲ -۱۸۹۱ رخ داد و تا جایی کارش بالا گرفت که توانست بر یک تاریخ طولانی ستیز و ضدیت بین اصلاح‌طلبان مذهبی و بخش‌های سنتی پیروز شود. فعل و انفعالات بیشتر با اقتصاد جهان کاپیتالیست و بخشی از تسلط فزاینده بر ایران توسط قدرت‌های اروپایی در نیمه‌دوم قرن ۱۹، عامل عمده ایجاد این اتحاد و نیز تحولات انقلابی‌ای که در ایران آغاز قرن بیستم در پی آمد، بود. از دهه ۱۸۸۰ به بعد تجارت ایران با اروپا به طور قابل‌ملاحظه‌ای افزایش یافت.

این رشد، پاسخی بود به بهبود سیستم حمل‌ونقل، خطوط تلگراف جدید به اروپا، آغاز به کار کشتی بخار در دریای کاسپین و خلیج‌فارس و به‌خصوص بازشدن کانال سوئز. نیاز اروپایی‌ها به پنبه، برنج، میوه و ابریشم، تاثیر بسیار مهمی در کشاورزی بومی نهاد. این تاثیر‌گذاری با فشار روی هزینه کار سخت و بی‌مزد کشاورزی و تولیدات کارخانه‌ای همراه بود. به عبارتی دیگر مجموعه قراردادهایی که با کشورهای اروپایی بسته شد، از گلستان (۱۸۱۳) و ترکمانچای (۱۸۲۸) با روسیه، گسترش شاخصه‌های حمایتی را که می‌توانست کارخانه‌های بومی را در ایران نجات دهد، ممنوع کرد.

آن لامبتون، چارلز عیساوی، نیکی کدی و ویلیام فلور این بحث را دارند که انتقال از «کشاورزی معیشت‌نگر» به پرورش «محصولات بازاری» و همچنین فروش اراضی خالصه شاهی به اربابان خصوصی، فرآیندی بود که در دهه آخر قرن نوزدهم شتاب پیدا کرد و به وخامت بسیار اوضاع مادی بازرگانان کوچک، صنعتگران و دهقانان سوق پیدا کرد.

در همین اواخر جان فوران استدلال کرده فرآیند توسعه در ایران، توسعه وابسته بوده است. این فرآیند درجه‌ای از مدرنیزاسیون را با خود آورد و حتی بخش‌هایی از جامعه را در یک مقطع کوتاه منتفع کرد اما در درازمدت دوام نیافت. سنخی از توسعه که منافع بازرگانان خارجی را بیش از جامعه وطنی آن تامین کرد و کل جمعیت را در وضعی بسیار بدتر رها کرد. او با استفاده از تحلیل‌های سیستم جهان ایمانوئل والرشتاین استدلال می‌کند که ایران در نیمه آخر قرن نوزدهم از یک اقتصاد «غیراروپایی متمرکز» در دوره صفوی به بخشی از حاشیه بازار سرمایه‌داری جهانی سوق پیدا کرده است. همچنین مولفه‌های ایدئولوژیک مهمی وجود داشت که آنچه نیکی کدی، «اتحاد مذهبی رادیکال» می‌نامد را به هم متصل می‌کند. چیزی که در نهایت از دل انقلاب مشروطیت بیرون می‌آید.

در مطالعات معاصر مشروطیت، گرایش غالب از برخی تفسیرهای پیشین که روی رهبری علما تاکید می‌کرد و نقش آنها را به مفهوم وسیع عدالت در دکترین شیعه نسبت می‌داد؛ در حال انتقال به دوره‌ای جدید است. کانون توجه این دیدگاه جدید، بر تنوع ائتلاف‌ها و اتحادهای موقتی که انقلاب مشروطه را ممکن ساخت متمرکز شده است. گاد گیلبر بر این باور است که این بازرگانان بودند که با همراهی اعضای اصناف بازار برای نخستین‌بار علما را پشتیبانی کردند و پس از این حمایت بود که «بست‌نشینی» در سفارت انگلیس رخ داد. آنها بودند که مبارزه کردند و قانون و پارلمان را با معیارهای اروپایی‌اش فراچنگ آوردند. ونسا مارتین بر برخی عوامل اقتصادی که به پیوستگی‌های سیاسی علما در دوره مشروطیت اشاره دارد، تاکید می‌کند. شیخ‌فضل‌الله نوری کسی بود که سریعا به طرفداری از مخالفان برخاست، اما این را نیز در نظر بگیرید که سیدعبدالله بهبهانی و سیدمحمد طباطبایی ارتباط نزدیک‌تری با بازرگانان و اصناف تهران داشتند.

سیدامیر ارجمند این دیدگاه را دارد که بهبهانی و طباطبایی از علمای طراز اول مشروطه‌خواه، کم‌کم از زمانی که خواست مجلس ملی (متشکل از طبقات مختلف) و قانون اساسی به میان می‌آید، پای پس می‌کشند. سه ‌تک‌نگاری در دو دهه گذشته در ایران منتشر شده است که روشنایی‌های تازه‌ای بر سازمان سوسیال‌دموکرات‌ها در ایران انداخته است. فریدون آدمیت، مذاکرات سوسیال‌دموکرات‌ها را با مجلس (مجلس ملی) و نقش‌آفرینی آنها در شورش‌های دهقانی منطقه کاسپین تشریح می‌کند. او آخرین نوشته‌های محمدامین رسولزاده را که یکی از مهم‌ترین تئوریسین‌های حزب سوسیال‌دموکرات (۱۹۱۱ - ۱۹۰۹) است، ارائه می‌کند. منصوره اتحادیه نظام‌مافی، با استفاده از آرشیوهای خانوادگی خصوصی، چیزهای جدیدی درباره نقش احزاب سیاسی در این دوره ارائه می‌کند.

نظام‌مافی نقش کمیته انقلابی ملی و حزب دموکرات را که اعضای رهبری‌کننده آن، سوسیال‌دموکرات بودند، مورد بررسی قرار می‌دهد. منگل بیات با استفاده از منابع روسی، به سراغ ریشه‌های سوسیال‌دموکرات‌های ایرانی در قفقاز روسیه می‌رود و تاثیر آنها را در دوره مشروطه اول بیان می‌کند. با اینکه بعضی از اعضای پیشرو علما به دلیل علاقه‌ای که به آزادیخواهی و مشروطیت داشتند به جریان اپوزیسیون پیوستند؛ بسیاری از گروه‌های غیرروحانی به دلایل دیگری به حلقه مشروطه‌خواهان پیوستند. نخست سیاست‌های مالیاتی و امتیازات انحصاری خارجی در عصر ناصرالدین‌شاه (۱۸۹۶ - ۱۸۴۸)

و مظفرالدین‌شاه (۱۹۰۷ - ۱۸۹۶) بود که سرنوشت بازرگانان، مغازه‌داران، اعضای اصناف بازار و همچنین برخی روحانیان را شدیدا تحت‌تاثیر قرار داد. این به‌خصوص درباره اصلاحات گمرکی سال‌های ۱۹۰۵ - ۱۹۰۰ صدق می‌کرد که توسط رئیس بلژیکی گمرکات، ژوزف نوز به صورت قانون درآمد.

اصلاحات گمرکی درآمد دربار را افزایش داد و بازرگانان روسی را نیز مورد لطف قرار داد. بازرگانان ایرانی و حامیانشان، که شامل بخش‌هایی از علما نیز می‌شدند، حالا به این اتحاد ناسیونالیستی پیوستند. با این هدف ویژه که به امتیازات انحصاری خارجی پایان بخشند. دوم اینکه برخی از علما، مثل شیخ‌فضل‌الله که در مراحل پایانی به جنبش پیوستند، از دیدگاه‌های مدرن دوری می‌کردند و در واقع، رویای قانون مشروطه‌ای را در سر می‌پروراندند که در آن، احکام علما و اسلام شیعی به تصویب برسد و دیدگاهشان بر دولت و انقلابییون ترجیح داده شود. این نزاع بین مشروطه (کنستیتوشنالیزم) و مشروعه (قانون مطابق با شریعت) از آغاز شکل‌گیری پارلمان و تصویب قانون اساسی در ۳۰دسامبر ۱۹۰۶ رخ داد و تا پایان ذهن جنبش انقلابی را به خود مشغول کرده بود.

سوم، بعضی از اعضای دولت، خواص زمین‌دار و برخی از روحانیون مثل حامیان صدراعظم امین‌السطان از این ائتلاف موقتی بهره می‌بردند. چهارم و شاید مهم‌تر از همه، روشنفکران تندرو و اعضای انجمن‌های مخفی بودند که امیدوار به تجدید نیروی هر دو دسته ناراضی علما و سیاستمداران دل‌بریده بودند. با این نگاه که تنها راه به‌وجودآوردن یک ائتلاف ملی با کشش وسیع توده‌ها همین است. این سیاست همان‌طور که نیکی کدی استدلال می‌کند، از دهه ۱۸۹۰ توسط ملکم‌خان و جمال‌الدین اسدآبادی مورد دفاع قرار گرفت. هر دو این پژوهشگران، ادوارد براون نویسنده کلاسیک «انقلاب ایران ۱۹۰۹ -۱۹۰۵» و نیکی کدی اشاره می‌کنند که بیشتر انقلابی‌های مذهبی که حامیان اصلی انقلاب مشروطیت بودند و برای به‌وجودآمدن جبهه ملی فراگیر بین علما و سیاستمداران تلاش می‌کردند، در واقع آزاداندیشان بودند.

اما به منظور فهمیدن رادیکالیزه‌شدن سریع جنبش در ایران بعد از ۱۹۰۶، ما باید به ایدئولوژی سوسیال‌دموکراسی و سازمان‌های اجتماعی و سیاسی‌اش توجه کنیم. انجمن‌های سوسیال‌دموکرات برای اولین‌بار زمانی که نبرد برای قانون و پارلمان به پیروزی انجامید، شروع به تاثیر‌گذاری کردند. بین سال‌های ۱۹۰۶ و ۱۹۱۱ سه گرایش سوسیال‌دموکرات به مدد همبستگی روشنفکران ارمنی و آذری به وجود آمدند.

اینها شامل:

۱) فرقه اجتماعیون عامیون (سازمان سوسیال‌دموکرات‌های ایرانی) می‌شد که مرکز فرماندهی خود را در باکوی روسیه قرار داده بود. با این ملاحظه که بسیاری از شاخه‌هایی که به عنوان انجمن‌های مجاهدین در ایران شناخته می‌شدند، بعد از آگوست ۱۹۰۶ تشکیل شدند.

۲)سوسیال‌دموکرات‌های تبریز، به‌خصوص ارمنی‌ها که خودشان را در صف انقلابی‌ها در تبریز قرار دادند و کمک کردند به سازماندهی مقاومت در برابر لشگر محمدعلی‌شاه در

۹- ۱۹۰۸.

۳)حزب دموکرات که در دوره مشروطه دوم (۱۱ - ۱۹۰۹) شکل گرفت و برنامه سوسیال‌دموکراتیک داشت. حزب دموکرات نمایندگی اقلیت را در مجلس دوم به دست آورد و به خاطر پیوستگی‌ای که با رهبران ایل بختیاری داشت در تابستان ۱۹۱۰ به دولت نیز پیوست.

این یک واقعیت است که سهم سوسیال‌دموکرات‌ها و مخالفان مذهبی و همچنین انشعابات سیاسی مهم آنها بسیار کم مورد تصدیق قرار گرفته. در دهه ۷۰ -۱۹۶۰، روشنفکران رادیکالی مثل جلال‌آل‌احمد و شریعتی تکرار کردند آن ادعای پذیرفته‌شده عمومی را که اتحاد بین طبقات «بازرگانان» و «بخش‌هایی از علما» موجب رخ‌دادن انقلاب مشروطه شد. به‌نظر می‌رسید که آنها سناریوی مشابهی را در مبارزه برای سرنگون‌کردن دولت محمدرضاشاه پیشنهاد می‌کنند و یک وظیفه ذاتی مترقی برای بخش‌هایی از علما و الهیات اسلامی در کلیتش قائل می‌شدند.

این یقینا درست است که بسیاری از مشروطه‌خواهان اعتبار مذهبی داشتند، با چندین مجتهد در بینشان و همچنین تعداد زیادی تاجر که انقلاب را هدایت می‌کردند. روشنفکران رادیکال دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ یادشان رفت به این نکته اشاره کنند که بسیاری از همان افراد، در واقع ناراضیانی بودند که نتوانستند هیچ وقت وابستگی‌های ایدئولوژیک خود را آشکار و عمومی کنند.

- این ترجمه، بخشی کوتاه از مقاله مفصل ژانت آفاری در فصلی از کتاب A CENTURY OF REVELOTION, SOCIAL MOVEMENT IN IRAN است که به ویراستاری جان فوران (جامعه‌شناس آمریکایی) منتشر شده است.