به عقیده او، جامعه ایرانی به لحاظ ساختاری فقط به‌ شهر و روستا محدود نبوده و همواره دارای بعد سومی هم بوده که همان اجتماعات ایلی است‌. اهمیت اجتماعات ایلی در تاریخ ایران ناشی از آن بوده که اکثر سلسله‌هایی که حاکمیت را طی مدت‌های مدید در ایران در اختیار داشتند، از ایلات و قبایل کوچنده بوده‌اند. به عقیده اشرف، «ابعاد کلی جامعه ایرانی به اجتماعات شهری و روستایی محدود نبوده و همواره دارای بعد سومی که اجتماعات ایلی باشد بوده است. بنابراین، [لازم است] رابطه اساسی شهر و روستا در تحلیل مارکس به تفهیم روابط شهر و ایل و روستا توسعه یابد و بعد سوم ساختمان جامعه ایرانی در هر تحلیلی که از آن به عمل می‌آید، در نظر گرفته شود.» تعریف اشرف از «نظام ملوک‌الطوایفی» متفاوت با «نظام فئودالی» است.

 به عقیده وی، یکی از «مشکلات تفسیر تاریخ ایران یکی دانستن نظام ملوک‌الطوایفی با فئودالیسم است.» به باور وی، برخلاف نظام فئودالی، نظام ملوک‌الطوایفی قلمرو خود را به شکل «پاتریمونیال» اداره می‌کند. او پیدایش نظام ملوک‌الطوایفی در تاریخ ایران را ناشی از «زوال حکومت مقتدر مرکزی» و سلطه ایلات و خاندان‌های محلی بر عرصه سیاسی می‌داند؛ حکومتی غیرمتمرکز با ویژگی‌های پاتریمونیال یا آسیایی. به نظر اشرف، نظام ملوک‌الطوایفی در تاریخ ایران به لحاظ شکلی شبیه نظام پاتریمونیال غیرمتمرکز بوده و به لحاظ ماهوی ویژگی‌های پاتریمونیال داشته است.

اشرف با چنین دیدگاهی به این نتیجه می‌رسد که برای تحلیل‌ تحولات اجتماعی و سیاسی در ایران ‌باید از سه مدل نظام آسیایی، نظام فئودالی و نظام ملوک‌الطوایفی استفاده کرد. به عقیده وی، جامعه ایران در طول تاریخ همواره میان این سه‌ نظام در نوسان بوده است.

اشرف شبیه به وبر هر کدام از مفاهیم مذکور را در حکم «نمونه‌های متعالی» دانسته و نظر خود را چنین بیان کرده است: «به نظر ما، جامعه ایرانی میان این سه نمونه متعالی نظام فئودالی و نظام آسیایی و نظام ملوک‌الطوایفی در نوسان بوده و در هر دوره‌ای به یکی از آنها بیشتر متمایل می‌شده است؛ بدون آنکه به‌طور مطلق یکی از این نمونه‌های متعالی عینا در عمل مصداق پیدا کرده باشد.»

رویکرد مفهومی اشرف در بازخوانی تاریخ ایران بر اساس مساله توسعه‌نیافتگی با چندین مشکل تحلیلی و ابهام اساسی مواجه است. نخست اینکه وجود فئودالیسم واقعی در تاریخ ایران را با توجه به ویژگی‌های چنین نظامی- که عموما در تاریخ اروپا رواج داشته- چندان صادق ندانسته است. به همین اعتبار، مشخص نیست که مفهوم یا «نمونه متعالی» فئودالیسم را برای چه دوره‌ای از تاریخ ایران به‌کار برده است. آن هم در شرایطی که معتقد است امکان تکامل فئودالی از درون نظام آسیایی از نظر بحث ما حائز نهایت اهمیت است؛ زیرا چنان‌که خواهیم دید، در تاریخ ایران می‌توان نوساناتی را مشاهده کرد که به‌طور مرتب میان نظام آسیایی و نظام فئودالی در جریان بوده است.

اشرف در مدعای مذکور دقیقا مشخص نمی‌کند که در کدام دوره‌های تاریخ ایران نظام آسیایی و در کدام‌یک نظام فئودالی حاکم بوده و نظام فئودالی بر اساس چه سازوکارهایی از درون نظام آسیایی شکل می‌گیرد؟

خصوصا اینکه اشرف در یک گزاره تحلیلی دیگر مدعایی را مطرح می‌کند که حتی به نوعی نفی دیدگاه فوق است و آن اینکه تماما قائل به حاکم بودن نظام آسیایی در تاریخ ایران شده و وجود فئودالیسم را منتفی می‌داند.

اساس و مبنای نظام اقتصادی-اجتماعی فئودالیسم غربی تضاد میان دو نظام متمایز و متفاوت شهر و روستاست و همین تضاد است که امکان رشد و نمو مستقل اصناف غربی را در شهرها می‌دهد و سرانجام با رشد آنها نظام فئودالی از هم می‌پاشد.

حال آنکه آشکار است که ۴۰قرن سابقه شهرنشینی در خاورمیانه و ۲۵قرن سابقه آن در تاریخ ایران فاقد چنین خصیصه‌ای بوده است. به بیان دیگر، شهر در نظام آسیایی فاقد استقلال شهرهای قرون وسطایی در غرب بوده است.

از مقاله‌ای به قلم ناصرصدقی

 پژوهشگر تاریخ و استاد دانشگاه