اختراع آسانسور به دست الیشا اوتیس در سال۱۸۵۳ نویدبخش ساخت ساختمان‌هایی با طبقات متعدد بود؛ آسانسوراوتیس دارای ترمز اتوماتیک بود که سبب می‌شد در صورت پاره شدن کابل نگهدارنده کابین آسانسور، ترمزها به‌طور خودکار فعال شوند و جلوی سقوط آن را بگیرند. لویی سالیوان معمار در سال ۱۸۹۶، اصطلاح «ساختمان‌های اداری بلندمرتبه» را به سازه‌هایی اطلاق کرد که نسبت به ساختمان‌های قبلی، با تعداد طبقات بیشتر برای دفاتر کاری مورد استفاده قرار می‌گرفت. کاربرد ستون‌های فولادی در این ساختمان‌ها، تجربه‌ای تازه بود که به سرعت در شهرهای بزرگ آمریکا فراگیر شد چنان‌که از ساختمان ۴۵متری مک نالی در شیکاگو (۱۸۸۹) به‌عنوان اولین ساختمان فولادی جهان نام می‌برند. این ساختمان‌ها تحت تاثیر نظرگاه معمارانی پدید آمدند که مکتب معماری شیکاگو را بنیان نهادند. مکتب معماری شیکاگو بین سال‌های ۱۸۸۳ تا ۱۸۹۳ رشد کرد و قوام یافت. در آن زمان شیکاگو مرکز خطوط راه آهن و ارتباط بین شرق و غرب آمریکا بود. همچنین مرکز تجاری مهمی به شمار می‌آمد با توجه به آتش‌سوزی سال ۱۸۷۱ و نابودی بیشتر بخش‌های این شهر، زمینه برای تحول در ساخت‌و‌ساز آماده بود. ویلیام لی بارون جنی، معمار و مهندس، با سفارش اداره بیمه آن شهر، ساختمانی طراحی کرد که عملیات ساخت آن در سال۱۸۸۴ به پایان رسید و بلندترین سازه آن زمان شیکاگو لقب گرفت. در این زمان در شیکاگو تعدادی مهندسان سازه و معمار جوان وجود داشتند که عمدتا تحصیلکرده اروپا و شهرهای شرق آمریکا همچون بوستون و نیویورک بودند. ویلیام لی برون جنی که در مدرسه هنر و صنعت فرانسه درس خوانده بود، نقش مهمی در شکل‌گیری مکتب معماری شیکاگو داشت.

اغلب آسمان‌خراش‌های اولیه در اواخر قرن نوزدهم در نیویورک و شیکاگو پدیدار شدند. در اروپا اما، نگرانی سازندگان نسبت به ایمنی در برابر آتش و زلزله، موضوعی بود که روند ساخت آسمان‌خراش را با تردید مواجه کرد؛ به‌طوری‌که تا سال۱۹۴۰، تنها حدود یکصد ساختمان بلند در اروپا دیده می‌شد.