مدرن بودن؛ زندگی سرشار از معما و تناقض
ماکار دوشکین، قهرمان رمان مردمان فقیر داستایوسکی که کارمندی نسخهبردار در یک اداره دولتی بیاهمیت است، خود را به منزله وارث شایسته ردایِ آکاکی آکاکی یویچ (شخصیت اصلی شنل گوگول) معرفی میکند. بنا به توصیف او از زندگیاش در محل کار، شغل واقعی او ظاهرا قربانی شدن است.
او فردی صدیق، با وجدان، خجالتی و گوشهگیر است؛ از زد و بند و دسایسی که به همکارانش اجازه میدهد روز را سپری کنند، کناره میگیرد.
نهایتا آنان با وی دشمن میشوند و او را به یک قربانی آیینی بدل میکنند؛ شکنجه دادن او منشأ انرژی و کانون و محور زندگی اداری آنان میشود.
دوشکین خود را به منزله یک موش توصیف میکند، لیکن موشی که دیگران میتوانند برای دستیابی به قدرت و شکوه اداری سوارش شوند.
آنچه او از سلف گوگولی خود متمایز میکند و آنچه داستان او را قابل تحمل میسازد (آیا ادبیات ملی هیچ کشوری میتواند بیش از یک شنل داشته باشد؟) هوش سرشار، غنای زندگی درونی و غرور معنوی اوست.
همچنان که وی حدیث زندگیاش را برای واروارا دوبروسلُوا، زن جوانی که در آن سوی حیاطِ خانه اجارهای او به سر میبرد، مینویسد، درمییابیم که برای بیزاری و کراهت از قربانی شدن خویش به حد کافی سرزنده است و برای تشخیص شیوههای مشارکت و توافق پنهان خویش با این امر به حد کافی باهوش. ولی او همه چیز را نمیبیند: درست در حین بیان حکایات قربانی شدن خویش، به تحقق آن ادامه میدهد- با بازگو کردن آن برای زنی که از دید ما هیچ اهمیتی برای این ماجرا قائل نیست.
دوشکین به صورتی مبهم از این نکته آگاه است که صرف نظر از فقر و تنهایی و عدم تندرستی، بخشی از مساله او خودش است. او ماجرایی از دوران جوانی خویش را تعریف میکند که طی آن، از طبقه چهارم سالن تئاتر عاشق هنرپیشهای زیبا شده است.
البته چنین عشقی فینفسه هیچ ایراد و اشکالی ندارد: این امر یکی از دلایل وجود هنرهای نمایشی است، یکی از نیروهایی که ضامن بازگشت تماشاگران است و تقریبا هر کسی دست کم یکبار دچارش میشود.
بیشتر تماشاگران امروزه نیز درست مانند دهه۱۸۴۰ این عشق را در ساحت خیال و کاملا مجزا از زندگی واقعیشان، نگه میدارند. شمار کمی از آنان، دم در صحنه تئاتر به انتظار میایستند، دسته گل تقدیم میکنند، نامههای عاشقانه و پر شور مینویسند و میکوشند تا با معشوق خویش روبهرو شوند؛ این کار غالبا به دلآزردگی میانجامد (مگر آنکه عشاق بیش از حد معمول زیبا یا ثروتمند باشند) لیکن به آنان اجازه میدهد آرزوی وحدتِ زندگی خیالی و واقعی خویش را برآورده سازند. اما دوشکین از هیچیک از دو گروه فوق پیروی نمیکند؛ او در عوض کاری میکند که بدترین ثمرات هر دو جهانِ خیالی و واقعی را برایش به بار میآورد: فقط یک روبل ته جیبم مانده بود و تا نوبت بعدی پرداخت حقوق هنوز ۱۰روز فاصله داشتیم. خب جانم، فکر میکنی چه کار کردم؟ سر راهم به اداره باقی پولم را صرف خرید عطر فرانسوی و صابون معطر کردم.
تجربه مدرنیته، مارشال برمن
ترجمه: مراد فرهادپور