بازارها و بازارچههای دارالخلافه تهران
لرد کرزن، مستشرق معروف انگلیسی که در زمان ناصرالدینشاه به ایران آمده بود، در سیاحت نامه خود از وسعت و عظمت بازارهای تهران تعریف فراوان میکند.
کرزن مینویسد: ناصرالدینشاه سالی دوسه بار به بازار میآید و کالاهای مختلف و متنوعی را انتخاب میکند و دستور میدهد که آنها را به عمارت سلطنتی ببرند؛ بدون آنکه خودش پولی بپردازد؛ زیرا رجال و اعیان دولت هزینه خرید این کالاها را تقبل میکنند.
کرزن ضمنا به بازار حراج یا بازار سمسارهای تهران اشاره میکند و مینویسد: این بازار هنوز هم باقی است و انتهای بازار کفاشها تا بازار بزرگ امتداد دارد.
مردم از سبزهمیدان به وسیله سه مدخل میتوانستند وارد بازار شوند. بازار دارالخلافه ناصری خود تنها به منزله یک شهر بود که روزانه حدود بیست تا بیستوپنج هزار نفر جمعیت را در خود جای میداد و کوچهها، راهروها، چهار راهها، میهمانخانهها و مساجد مرتبی داشت.
راهروهای وسیع پیچ در پیچ سرپوشیدهاش، زیر گنبدهای آجری روزنهداری قرار گرفته بود و این روزنهها طوری تعبیه شده بود که نور و هوا به داخل بازار نفوذ میکرد. بازار علاوه بر بزرگترین محل کسب و تجارت دارالخلافه تهران، گردشگاه مناسبی برای رهگذران و وعدهگاه و جای ملاقات انواع و اقسام مردمی بود که در آنجا یکدیگر را میدیدند تا کارها را ارزیابی کنند و از اخبار روز اطلاعاتی بهدست آورند یا شایعات و اکاذیبی را که دهان به دهان در شهرها میگردد و یک کلاغ چهل کلاغ میشود از همانجا پخش کنند. بازار دارای کاروانسراهای متعددی بود که همه با هم شباهت داشتند، یک حیاط چهارگوش با درختان انبوه زیاد گرد حوضی که از آن همیشه آب میگذشت، دیده میشد در اطراف این حیاطها در درون ساختمانهای یک یا دو طبقه، مالالتجارهها را روی هم ریخته بودند.
در بازار مساجدی نیز وجود دارد و در تقاطع بازارچهها، چارسوقهای سرپوشیدهای وجود داشت که گنبد و دیوارههای آنها با کاشیهای زیبا به طرز چشمگیر و جالبی تزیین شده است چارسوق (تیمچه) یکی از آنها بود که کلیه مغازههایش اختصاص به کتابفروشها داشت و محل مراجعه و اجتماع، روحانیون دانشمندان و میرزاها بود.
اورسل، سیاح فرانسوی درباره بازار تهران مینویسد: در ازدحام و آشفتگی حجیمی که در بازار تهران دیده میشد باز کردن راه بهویژه اگر دستها به کمک نمیآمد کار بس مشکل بود و این مشکل چند برابر میشد. اگر کسی با جمعی از خواجهها و خدمهای که خانم متشخصی را همراهی میکردند یا با دستهای از الاغها که ضربات شلاقهای زنجیری که مرتب به کفل آنها میخورد و وادارشان میکرد تا با سرعت هر چه تمامتر راه بروند و مردم را میان دیوار و خودشان له و لورده کنند یا با قطار درازی از شترها که با طمأنینه و خونسردی تمام سرشان را به راست و چپ میگرداندند تا هیچ جنسی را که با سلیقه خاصی در مغازهها روی هم چیده شده بود از نظر دور ندارند، مواجه میشد؛ ولی عبور از کنار اسبی که وارد بازار شده بود نسبتا آسان بود؛ چون غلامی که همراه اسب راه میرفت طبق یک سنت مرسوم مرتبا با صدای بلندی داد میزد «خبر دار...» و متعاقب این خبردار گاهی ضربه شلاقی نیز بر سر عابری که به موقع خود را از سرراه اسب کنار نکشیده بود، فرود میآمد. ماموران اروپایی اعیان و اشراف بدون همراهی اسکورت کاملی از غلامها به بازار پا نمیگذاشتند و اگر کسی تصادفا این سعادت را داشت که با ملتزمان یکی از این شخصیتها برخورد کند صلاح در این بود که بلافاصله خود را به یکی از راهروهای جنبی بازار دور از مسیر آنها برساند والّا از حمله ناگهانی آنها یا دستکم از چند لگد و جفتک مرکبهاشان بینصیب نمیماند و بهطور قطع با پای شکسته یا لهشده به خانه بازمیگشت.
شامگاهان، بازارچهها درهای سنگین دکانها را کشیده با قفلهای ضخیم و عجیبی محکم میبستند فقط چند شمع یکی دو بازارچهای را که هنوز دکانهایشان باز بود روشن میکرد، رداهای سیاه و بلندی در سایه روشن بازار و تاریکی اوایل شب که به زحمت دیده میشد آرام آرام در راهروها و چارسوقها میلغزید بالاخره سرگزمهها سراسر بازار را که دیگر احدی آنجا پیدا نمیشد تحت نظارت خود میگرفتند و گزمهها از هر چه در بازار بود اعم از کهنهپارههای کثیف و کم ارزش بازارچه کهنه فروشها یا جواهرات گرانقیمت مغازه زرگرها به دقت مراقبت میکردند، درویشها سرگذشت خود و ماجراهایی را که در سفرهای دور و دراز بر سرشان آمده بود با بیانی گرم تعریف میکردند و بازاریها در حالی که در ذهن خود به حساب سود و زیان روزانه خود میرسیدند به این آوازها و داستانها نیز جسته و گریخته گوش میدادند.
بازار حراج
وجه تسمیه بازار حراج یا بازار سمسارها این بود که سابقا اجناس عمده را در آن حراج میکردند. جالبتر اینکه به علت سست بودن وضع مالی ایران در زمان قاجاریه غالبا مواردی پیش میآمد که اموال دولتی برای پرداخت حقوق کارمندان ادارات در بازار حراج به معرض فروش گذارده میشد. یکی از بازارهای مهم تهران که قسمت اعظم آن هنوز هم باقی است، بازار بزازها نام دارد. این بازار در گذشته از انتهای خیابان ناصرخسرو شروع میشد و تا میدان محمدیه (اعدام) امتداد مییافت و طول آن را تا پنج کیلومتر نوشتهاند.
منبع: تهران عهد ناصری، نوشته ناصر نجمی، صص ۱۱۹- ۱۱۶