بررسی آثار جنگ بر اقتصاد، سیاست و جامعه
مصیبت بشر
اثر جنگ بر اقتصاد
از نظر تاریخی، جنگ برای کشورهای شرکتکننده گران تمام شده است. از آنجا که اکثر منابع کشور به سمت خرید تسلیحات و تقویت دفاع میرود، هزینههای نظامی افزایش یافته است که توسعه اقتصادی را خفه میکند. به عنوان مثال، روسیه در دهه ۱۹۹۰ تقریبا سه برابر تولید ناخالص داخلی خود را صرف ارتش کرد و در یک آشفتگی شدید اقتصادی فرو رفت. در بیشتر موارد، جنگ یک ملت را بدهکار میکند و کشورهای طلبکار از این موضوع سود میبرند. به دلیل رشد کندتر جمعیت و ورود مهاجران کمتر به یک کشور، جنگها غالبا ظرفیت تولید بلندمدت یک کشور را کاهش میدهند. طبقه کارگر و افراد با سطح تحصیلات میانه، وزن مالی درگیری را تحمل میکنند، در حالی که برخی از افراد، مانند کهنهسربازان جنگ، سود میبرند.
چنین سربازانی در ایالاتمتحده از مزایای بیشماری برخوردارند؛ به عنوان مثال، مزایای سربازان جنگ جهانی دوم بیش از ۳۰۰میلیارد دلار است که بسیار گزاف و ناپایدار است. جنگ به دلیل کاهش تولید اقتصاد جهانی، مانع اصلی در برابر جهانیشدن است؛ در نتیجه، تجارت جهانی و سرمایهگذاری، در یک روند شدیدا نزولی قرار خواهد گرفت. جنگ و تروریسم تردیدهایی را پیش میکشد که تخمین رایج را متزلزل میکند و مانع ورود سرمایهگذار خارجی میشود، زیرا کسبوکارهای بینالمللی در کشورهایی با سامانههای سیاسی امن معتبر خواهد بود. تجارت تنها در موقعیتی شکوفا میشود که دوام سیاسی و اعتماد اقتصادی وجود داشته باشد. در وقت جنگ، کاستیهای اجتنابناپذیر و ناخواسته، فزونیها را ناممکن و دشوار خواهد کرد.
در نتیجه تورم فزاینده و هزینههای وحشیانه کالاها، قدرت خرید شهروندان در یک سیر شدیدا کاهشی قرار خواهد گرفت. ناآرامی، اعتصابات و کشتهشدنها همگی صورتهای دیگری از جنگ هستند. زندگانی انبوهی از مردمان، همزمان با ظهور ویرانهها، در تباهی خواهد غلتید؛ افرادی که تحت تاثیر آن قرار میگیرند در نهایت خانههای خود را ترک میکنند و به پناهندگانی تبدیل میشوند که برای امور اقتصادی خود به کمک مالی نیاز خواهند داشت. جنگ سبب فلج اقتصادی و نابودی زیرساختهای صنعتی میشود.
اثر اجتماعی
جامعه را میتوان با جنگ تغییرشکل داد. برای مثال جنگ منجر به افزایش مشارکت زنان به عنوان نیروی کار شده است. این وضعیت سبب میشود که موقعیتهای مردانهپنداشتهشده، به زنان نیز منتقل و سپرده شود. جنگ بر زنان و دخترانی که در طول جنگ مورد تجاوز جنسی قرار گرفتهاند، ردپایی از زخمهای روحیای بهجا میگذارد که دیدگاه آنها نسبت به رابطه جنسی را تغییر میدهد و سبب ایجاد مشکلات اجتماعی بین مردان و زنان میشود.
اثرات سیاسی جنگ
هر ایدئولوژی سیاسی بهشدت تحت تاثیر جنگ است. این امر سبب حمله به باورها و سنتهای سیاسی دیرین میشود. شناخت دوستان و همراهان، مشخصه دوران پس از جنگ است. سربازان معمولا بسیاری از کودکان جنگ را وقت رفتن به نبرد در پشتسر میگذارند. این کودکان و مادرانشان وقتی نبرد به پایان میرسد، واکنشهای مختلف دریافت میکنند. بسیاری از غیرنظامیان در طول جنگ کشته میشوند که اثر بارزی بر ساختار قومی آن کشورها دارد. همانطور که پس از جنگ جهانی دوم آشکار شد، تغییر شدید در نسبت جنسیتی و تعداد تولدهای خارج از ازدواج وجه دیگری از اثرات اجتماعی جنگ است.
طبیعت با جنگ ویران خواهد شد
جنگ منجر به آلودگی خاک، هوا و آب، نابودی تنوع زیستی و تخریب زیستگاه طبیعی میشود. قحطی و مشکلات بهداشتی، شیوع بیماری و گرسنگی در کمپهای پناهندگان صورت دیگری از فجایع جنگ است. پناهندگان برای تامین هزینههای خود، به شکار بدوی حیوانات دست میبرند که این عامل سبب آسیبهای زیستمحیطی از قبیل فرسایش زمین و بیابانزایی میشود که در طول جنگ کنگو امری مشهود بود. هنگامی که کشتیها در وقت جنگ دریایی مورد حمله قرار میگیرند، جریان روغن به اقیانوس نشت میکند و سبب آلودگی شدید آب میشود. آلودگی هوا نیز ناشی از نشت مواد سمی به اتمسفر خواهد بود. انفجارهای شدید ناشی از مواد منفجره منبع اصلی آلودگی صوتی است و ممکن است برای همیشه توانایی شنیدن قربانیان را مختل کند. همچنین مینهای جنگ، زمین را برای کشاورزی غیرممکن خواهد کرد.
سلاحهای خطرناک مانند بمب اتم برای اولین بار در نتیجه جنگ جهانی دوم کشف شد. سلاحهایی که میتواند زندگی روی زمین را ناممکن کند. نور خیرهکننده مواد منفجره بلافاصله با حرارت شدید همراه میشود؛ با بارشهای رادیواکتیو که سبب مرگ کلان، صدمه به سیستمهای آبی و برپایی آتشسوزیهای غیرقابل کنترل خواهد شد. این فجایع بر کودکانی که در زمانهای دیگر به دنیا میآیند نیز اثر خواهد گذاشت. جنگلها در اثر آتشسوزی که در جریان کشتار ایجاد شده است، ویران میشوند. در نتیجه، خاک زمین لخت میشود و سبب افزایش روانی آب خواهد شد. بخارهای تولیدشده در هنگامه چنین نبردهایی مسبب باران اسیدی یا باران سیاه خواهد شد.
پیامدهای احساسی و روانشناختی
جنگ نه تنها سربازان که شهروندان را نیز درگیر میکند. جنگ با اختلالهای گوناگون روانشناختی مرتبط است. این وضعیت شامل واکنش تنش رزمی («خستگی رزمی»، «خستگی نبرد» یا «نوروز(nevrouse) جنگی») است که به آن شوک پوسته/ موج گرفتگی (واکنشی وابسته بهشدت بمباران و درگیری که به صورت وحشت، هراس، فرار یا اختلال در استدلال، خواب، راهرفتن یا گفتن ظاهر میشود) نیز گفته میشود. همچنین اختلال استرس پساتروماتیک نیز یکی دیگر از این نوع صدمات است.
تاثیر عاطفی جنگ هم برای سربازان و هم برای قربانیان میتواند دشوار باشد، زیرا قربانیان به تجربیات آسیبزا/ تروماتیک واکنش نشان میدهند و از فعالیتهای خاصی اجتناب میکنند که منجر به بیگانگی اجتماعی و عاطفی میشود. توانایی سربازان برای موفقیت در آینده توسط تاثیرات روانی جنگ محدود شده است. به دلیل تجربههای مکرر مرگمحور، برخی از این نیروها آنقدر تحت تاثیر قرار میگیرند که ترجیح میدهند ازدواج نکنند. اکثر کسانی که تحت تاثیر قرار گرفتهاند، مرگ آشنایان خود را از نزدیک دیدهاند و حتی مجبور شدهاند خود را از چنگال مرگ رها کنند. اکثر قربانیان جنگ احساس پشیمانی میکنند و میگویند که درگیری هرگز نباید رخ میداد. یک نمونه عالی از این موضوع، هولوکاست است، که سبب شد بازماندگان آرزو کنند کهای کاش مرده بودند.
پیامدهای ذهنی
جنگ عواقب مرگباری برای غیرنظامیان و سربازان در مناطق مستعد به جنگ دارد که منجر به افزایش شیوع اختلالات روانی به ویژه در میان زنان، کودکان، معلولان و سالمندان میشود. جنگ صدمات فاجعهباری به رفاه یک ملت و مردم مناطق جنگی وارد میکند، مردمی که در ترس دائمی و با ذهنیت جنگطلب زندگی خواهند کرد. این اثرات روانی وابسته به بزرگی مشکل و سرعت حل آن، میتواند به مشکلات روانشناختی دائمی تبدیل شود. افراد درگیر صدمات روانشناختی در جنگ ممکن است از مالیخولیا، اضطراب و مشکلات روانتنی مانند بیخوابی رنج ببرند و برای ترمیم آسیبهای روانی خود نیاز به کار حرفهای خواهند داشت.
پیامدهای اخلاقی
اگرچه تلاشهایی برای تضعیف قدرت اخلاقی و پیوند عشق در جنگ انجام میشود، عشق معمولا در پایان پیروز میشود. عشق در نتیجه انزوا و تفرقه ناشی از جنگ غیرمتداول میشود و حباب ایگو یا خود جای آن را میگیرد. تنها انزوا و خشونت یکی از نتایج این تداوم است. جنگ که یکی از حفرات تاریخی بشریت است بدل به ابزاری در دست جنگافروزان ریاکار میشود که اعضای جوان، زودباور، ابله و درگیر کاستیهای عمیق اقتصادی را چون ماشینی از گوشت و استخوان به میدانهای کشتار میفرستند که در نهایت به عنوان بانیان تروریسم و جنایتکاران دائمی علیه بشریت شناخته خواهند شد.
اثرات بر سلامتی
جنگهای بزرگ امروزی پتانسیل بیشتری برای کشتار جمعی از راه دور دارند. مرگ و میر پس از جنگ در نتیجه آسیبی که جنگ به سلامت فرد و بنیان اقتصادی کشور وارد میکند افزایش مییابد. گفته میشود که در جنگهای داخلی، مدتها پس از آتشبس همچنان تلفات مرگ و معلولیت، نرخ فزایندهای دارد. استفاده از رویکردهای دیپلماتیک در جهت به حداقل رساندن خصومت، عدم پذیرش انتقام از طریق ابزارهای خشونتآمیز و حرکت در جهت کمینهسازی تنشهای بینالمللی، امری ضروری است. اثرات جنگ بر سلامتی مردمان، بهویژه زنان و کودکان کاری است. زنان در فاحشهخانههای نظامی مورد تجاوز جنسی قرار میگیرند و برای انواع بردگی قاچاق میشوند که مجموع این عوامل آنها را در برابر عفونتهای مقاربتی و HIV/ AIDS آسیبپذیر میکند.
هرگز نباید بهانهای برای جنگ وجود داشته باشد. در هر صورت، وجوه تخصیصیافته به جنگ میتواند در زمینههایی مانند اشتغال سبز، مراقبتهای بهداشتی، آموزش و سایر تلاشهای تاییدکننده زندگی استفاده شود. تجاوز و سلطه هرگز نباید پایه و اساس سیاست خارجی باشد. در عوض، ما باید برای مذاکره و پایبندی به قوانین بینالمللی ارزش قائل شویم. مبارزه موفقیتآمیز با انواع استثمار جنسی، به ویژه قاچاق زنان، امری ضروری و مهم است.
مطلقا هیچ مدرکی وجود ندارد که مردم طبیعتی خصمانه و شرور داشته باشند. هیچ مردی برای استثمارگر بودن زاده نشده است مگر اینکه یک ایدئولوژی ویرانگر او را به چنین مغاکی بفرستد. مردم در هر جامعهای با میل به عشق و اتحاد متولد میشوند. عشق تنها نیروی پیشران شناختهشدهای است که توانایی تضعیف جنگ را دارد. تعارض نشانه آشکاری از فقر ذهنی افراد است. سازندگان روابط سالم و عاشقان کسانی هستند که میتوانند در وقت یک درگیری و پس از پایان آن، خردمند بمانند و هیچگاه بدخواهی نسبت به دشمن نداشته باشند.