روایت درهم از اقتصاد برهم!

البته من در سال ۱۹۵۸ به ایران بازگشتم؛ یعنی ۱۹۴۴ به هند رفتم ۵۸ اواخر ۵۷ اوایل ۵۸ به ایران بازگشتم و ۱۹۵۸ من وارد سازمان برنامه شدم، آن موقعی بود که آقای ابتهاج مدیرعامل سازمان برنامه بودند. ایشان یک گروهی در سازمان برنامه تشکیل داده بودند از دانشگاه هاروارد و من با آن گروه همکاری می‌کردم؛ البته به عنوان یک نفر اقتصاددان. این نحوه‌ای بود که من وارد ایران بعد در سازمان برنامه وارد شدم. در آن گروه یک تعداد زیادی از ایرانی‌ها بودند مثل آقای فرمانفرمائیان، آقای مقدم، آقای سیروس سمیعی و من هم یکی از آنها بودم. البته تعداد افرادی که از هاروارد هم بودند خوب هفت هشت ده نفر بودند و در رشته‌های مختلف بود یکی در زمینه اقتصاد کلی از نظر macroeconomics و این حرف‌ها و البته در سکتورهای (بخش‌های) کشاورزی و صنعت و غیره. من در آن قسمت macroeconomics کار می‌کردم و به تدریج مسوولیت آن گروه macroeconomics به عهده من گذاشته شد به آن می‌گفتیم GEG، General Economic Group و خوب این GEG منابع مختلف را توزیع می‌کرد مابین سکتورها و البته سعی می‌کرد یک برنامه‌ریزی بشود که این سکتورها حداکثر استفاده را از این منابع را بکنند بنا بر این یک دیالوگی بود میان GEG و سکتورهای مختلف اقتصاد.

البته من رئیس آن گروه GEG بودم البته یک عده‌ای از هارواردی‌ها کمک می‌کردند در این زمینه مثل آقای جری فرید یا آقای مارتین که اقتصاددان بسیار خوبی بود و چند نفر دیگر از کشورهای اسکاندیناوی. این در موقعی بود که برنامه سوم ایران تهیه می‌شد. ما قبل از اینکه برنامه سوم ایران تهیه بشود یک مقدار ارزیابی کردیم از برنامه‌های قبلی که در ایران تهیه می‌شد و براساس این ارزیابی به این نتیجه رسیدیم که برنامه‌های قبلی به‌صورت یک comprehensive نبود. نحوه‌ای که در ایران بود سازمان برنامه مستقیما طرح‌ها را اجرا می‌کرد قبل از برنامه سوم به صورت یک partial planningای بود یعنی یک موسسه‌ای بود که یک قسمت از درآمد نفتی را می‌گرفت و خرج می‌کرد و بعد هم این طرح‌ها را تحویل می‌داد به وزارتخانه‌های مختلف برای اینکه نگهداری بشوند.

خوب این صورتی بود که شروع شد کار من در ایران. بعد البته بعد از یک مدتی که با هارواردی‌ها همکاری می‌کردیم البته موقعی که کندی آمد مثل این‌که از گروه هاروارد خواسته شد از آنها که بروند از ایران و یک عده از دوست‌های من هم از سازمان برنامه رفتند مثل آقای فرمانفرمائیان و آقای مقدم و آقای سیروس سمیعی و من هم البته. آقای اصفیا بودند آن موقع مدیرعامل سازمان برنامه و تحولاتی در خود سازمان برنامه ایجاد شد و من برای یک مدت یک سالی به هاروارد رفتم برای fellowshipای که در آنجا داشتم و بعد از اینکه از هاروارد برگشتم رئیس همان واحد برنامه‌ریزی سازمان برنامه شدم ولی خوب فکر می‌کردم که برنامه‌ریزی یا به‌طور کلی مسائل توسعه در ایران، البته این موقعی بود که آقای امینی هم نخست‌وزیر شده بودند و رفتند و هیات عالی برنامه البته آقای علم بودند به عنوان نخست‌وزیر و ایشان امور را به عهده گرفته بودند و من البته خیلی ناراحت بودم از اوضاعی که پیش آمده بود و من استعفا دادم از سازمان برنامه و به بانک مرکزی رفتم. آن موقعی بود که آقای مهدی سمیعی رئیس بانک مرکزی بودند و خداداد فرمانفرمائیان معاون ایشان بودند و من رئیس اداره بررسی‌های اقتصادی بانک مرکزی شدم برای مدت یک سال، یک سال و نیم، و البته قبل از اینکه اصلا به ایران برگردم از هاروارد من با بانک جهانی تماس گرفته بودم که می‌خواستم به بانک جهانی وارد بشوم و بانک جهانی وقتی که من بانک مرکزی بودم به من offer کردند که، یعنی وارد بانک جهانی بشوم و من هم در مارس۱۹۶۶ آمدم به بانک جهانی و مشغول شدم در بانک جهانی. البته در ۱۹۶۸، ۱۹۶۹ وقتی‌که آقای مهدی سمیعی رئیس سازمان برنامه شدند البته آقای هویدا هم آمده بودند به واشنگتن…

 س- امیرعباس هویدا؟

ج- بله، آن موقع بود که مجددا می‌خواستند یک عده‌ای از ایرانیان برگردند به ایران و یک عده‌ای برگشتند مثل آقای مقدم، سیروس سمیعی و سایر… من البته خیلی مایل نبودم برگردم. به هر حال آقای سمیعی اصرار داشتند که من برای مدت دو سالی بروم به سازمان برنامه به‌عنوان معاون سازمان برنامه و من برای دو سال رفتم ۱۹۶۹ تا ۱۹۷۱ و خوب وقتی که به ایران بازگشتم در این دو سال خوب ناظر خیلی فعالیت‌های اقتصادی در ایران بودم چون معاون طرح و برنامه بودم.

 ممکن است یک خرده جزئی‌تر راجع به این رویدادهای اقتصادی و این طرح‌ها و برنامه‌ها صحبت بفرمایید؟

یعنی از چه نظر؟

 ما بدانیم از این نظر که دقیقا شما در کدام یکی از اینها مشارکت مستقیم داشتید یا ناظر بودید یا از جزئیاتش اطلاع دارید؟

من برنامه سوم که ۱۳۴۰ فکر می‌کنم (۱۹۶۰ یا ۶۱) اجرا شد آن برنامه تا اندازه‌ای خوب در آن شرکت خیلی زیادی داشتم. همان‌طوری ‌که خدمتتان عرض کردم. رئیس آن گروه GEG یا General Economic Group بودم و خوب فکر می‌کنم خود برنامه هم کم‌وبیش برنامه خوبی بود ولی خوب آن چیزی که عمل شد خوب به هیچ‌ وجه مطابقتی با آن برنامه‌ای که تهیه شد نداشت. البته در هیچ‌جای دنیا حالا که می‌بینیم این عملی نمی‌شود وقتی شما یک برنامه‌ای می‌ریزید درست همان چیزی که ریخته می‌شود خوب همان اجرا نمی‌شود ولی بعد از اینکه تحولات سیاسی و اینها پیش آمد آقای، همانطوری‌که خدمتتان عرض کردم، امینی بودند بعدش آقای علم آمدند...

امضا: مورخ خصوصی