روایت دکتر جان ویشارد از زندگی و معیشت مردم ایران در پایتخت قاجار
«طبقه متوسط» وجود ندارد
جان ویشارد: تهران بزرگترین شهر و پایتخت ایران، شاید جمعیتی در حدود ۲۷۵هزار نفر مسلمان دارد و تقریبا ۲۵هزار نفر ارمنی و زردشتی و یهودی در آن زندگی میکنند. در یکی از برجهای تهران ساعتی است که هر هشت روز یکبار کوک میشود و شخص خاصی را استخدام کردهاند که این کار دشوار را انجام دهد. روز دوشنبه ساعت را کوک میکند و یک هفته صبورانه چپق میکشد و حرکت عقربهها را تماشا میکند، میگفتند او راضیترین کارمند شهر است و مورد حسادت بسیاری که نتوانستهاند چنین شغل بیدردسری را برگزینند.
اما نباید به این فکر بیفتیم که در ایران مردان جدی و پرکار وجود ندارد. نمونههای بسیاری میتوان ارائه داد از کسانی که ارزش وقت را دریافته و آن را به پول تبدیل کردهاند. ارباب جمشید، نماینده تجار زردشتی در تهران، تا چند سال پیش بهعنوان نویسنده یا محاسب با حقوق جزئی برای دیگران کار میکرد. امروز او یکی از ثروتمندترین و متنفذترین مردان ایران به حساب میآید. او نه تنها در امور اقتصادی توانایی خود را نشان داده، بلکه در امور سیاسی نیز اعتبار دارد و به عنوان نماینده در اولین دوره مجلس شورا انتخابش کردند. او آدمی پاکدل و آزادیخواه است و بهعنوان بار مستمندان و بانی امور خیر نزد مردم مشهور شده است.
در موارد زیادی من به خاطر موقعیت شغلیام شاهد بخشندگی و مساعدت این مرد به درماندگان و بیچارگان بودهام. اشخاص دیگری را در میان آمریکاییان یا مسلمانان میتوان برشمرد که خدماتی بدون تظاهر انجام دادهاند یا نسبت به دیگران کمک و خیرخواهی کردهاند و در عین حال در هیچ خانهای نیست که قلیان و قوطی سیگار وجود نداشته باشد. چایخانههایی که در هر گوشه و کنار شهر برپا کردهاند، محل ملاقات آدمهای بیکاره و تنبل است. در این قبیل جاها، غذا، مشروب، تریاک و تنباکو، مثل چای سهلالوصول است و در اختیار همه قرار میگیرد. در تهران وسیله حملونقل، درشکه یا کالسکههایی (واگن اسبی) است که با اسب کشیده میشوند و مردم معمولی بسیار از آن استقبال کردهاند. چندین کارخانه بزرگ نیز در این شهر دایر شده، اما سرنوشتی جز ناامیدی و تعطیل شدن نداشتهاند؛ زیرا بالابودن نرخ زغال سنگ مانع از چرخش هر کاری است.
به نظر می رسد در تهران دو چیز بسیار ارزان است، زندگی انسان و اسب. هر سال تعداد زیادی از گرسنگی در این شهر میمیرند و دیدن افرادی که کنار گذرگاهها از گرسنگی تلف شدهاند، منظرهای عادی میتواند باشد. در طول ماههای سرد زمستان، اغلب چنین صحنههایی را جلوی در ورودی مریضخانه هم مشاهده میکردیم. این وضع چنان رو بهشدت گذاشته بود که ما ناچار شدیم اتاق خاصی بنا کنیم و به آنها که به ما پناه میآوردند، جا و غذا بدهیم. تا آنجا که من تجربه کردم، در ایران طبقه متوسط وجود ندارد، مردم یا فقیرند یا غنی، ثروت گروه مرفه بیشتر در زمینهای حاصلخیز است که دهقانان در آنجا به کار کشاورزی اشتغال دارند.
پرداخت مالیات مستقیم معمول نیست؛ زیرا دهکدهها و زمینهای کشاورزی یکساله به بیشترین پیشنهاددهنده واگذار میشود و او خود مسوول است. یکی از جاهطلبیهای تهرانی این است که خانهای در شهر و پایگاه و ساختمانی در ده داشته باشد و بسیاری چنین کاری کردهاند و شهر رو به گسترش است. دیگر اینکه ایرانی، طبیعتا ذوقی شاعرانه و لطیف دارد، علاقهمند است که درختها و بوتههای گل سرخ را که تقریبا تمام سال دارند، با دست خودش بکارد. جویهای آب با سرعت و زیبایی از کنار درختان و سبزهها میگذرند و جدا از آبیاری باغها، طراوت و تازگی را با خود به همه جا میبرند. تعدد زوجات که قبلا امری عادی و عمومی بود، تا حد قابل ملاحظهای در میان طبقات مرفه منسوخ شده است و زنها و دختران از حرمت و آزادی بیشتری برخوردار هستند.
این وضع، مخصوصا در شهرهای بزرگ کاملا مشهود است، اخیرا یک زن با شهامت، از آنان که طرفدار و مدعی حقوق زنان هستند، مقاله تندی در یکی از روزنامههای ایران نوشته و در آن خواستار رسیدگی به وضع اسفبار زنان شده است. این اقدام نشانه امید بخشی است که زنی با جرات بسیار قدم به میدان میگذارد و مدعی معمولیترین حقوق در جامعهاش میشود که سالها از آن محرومش کردهاند. در آغاز ارگ تهران که در آن قصر سلطنتی و ادارات عمومی قرار گرفتهاند، در شمال شهر ساخته شد؛ اما اکنون شهر آنقدر گسترش یافته که این بناها کاملا در مرکز شهر واقع شدهاند.
این ارگ به احتمال زیاد ۱۵ تا ۲۰جریب وسعت دارد و دور تا دور آن را دیوار عظیمی احاطه کرده است. داخل این حصارها که ارگ نامیده میشود، شاه و خانوادهاش زندگی میکنند، مانند سایر خانههای ایران، قصر نیز بیرونی و اندرونی یا حرمسرا دارد. تمام اتاقها با نور برق که نیروگاهش در محوطه قصر قرار دارد روشن میشود. در یکی از سالنها بیش از چهار صد چراغ برق پر نور وجود دارد. جالب است اشاره کنم، کسی که امور برق قصر را اداره میکند، یک ارمنی است. نه تنها ساختمانها و محوطه ارگ با چراغ برق روشن میشود، بلکه غذاهایی که برای شاه آماده میشود، اغلب روی اجاقهای برقی در یکی از اتاقهای پذیرایی پخته و آماده میشود. به یاد دارم که در حضور مظفرالدینشاه بودم که دستور داد شامش را آماده کنند. یک آشپز مشهور ایرانی در حضور او شام را پخت و آماده کرد.
در آن زمان چراغهای محوطه قصر تا صبح روشن باقی میماند، چون شاه عادت داشت، نیمههای شب از خواب برخیزد و به قدم زدن بپردازد. در نظر بازدید کنندگان خارجی هیچ چیز زیباتر و پرارزشتر از فرشهای ایرانی نیست. مدرسه شاه (دارالفنون) که تعداد زیادی هم محصل دارد، در داخل ارگ قرار گرفته، این کالج ساختمان جالب و زیبایی دارد، با وسایلی مجهز، با وجودی که انضباط دادن و اداره کردن آنجا همیشه مشکل عمدهای بوده، کارهای مفید و موثری نیز در آنجا انجام گرفته است. اخیرا بخش طب با نظارت و هدایت چند طبیب فرانسوی مجددا به کار مشغول شده است. بخش نظامی، موسیقی، نقاشی، مهندسی، معدن و احتمالا رشتههای دیگر در آن دایر کردهاند. مدرسه فلاحت در باغ نگارستان واقع شده است.کتابهای متعدد اروپایی در کتابخانه به چشم میخورد.
تنها چیزی که از آمریکا در آنجا دیدم نقشه جهان نمای بزرگی بود که در سال۱۸۵۶ در نیویورک توسط میسیونرهای مسیحی ترسیم شده و زیر آن نوشته بودند: «و تو به راهت ادامه بده و به تمامی قلبها بیاموز اعتقادت را.» متصل به مدرسه، شرکت تلگرافخانه انگلیسی است. پیامهای مربوط به هندوستان و استرالیا که از کمپانی هند و اروپا به تهران رسیده، از آنجا مخابره میشود. خبرهای روزانه به انگلیسی و فرانسه در ورقه کوچکی به نام « اخبار عامه» منتشر میشود. البته چنین خبرهایی قبل از آنکه در هندوستان به طبع برسد و در دسترس عموم قرار گیرد، در تهران به طبع نمیرسد؛ اما ما خبرهای آمریکا را در مدت بیستوچهار ساعت بهدست میآوریم.
بالاتر از اداره تلگرافخانه، میدان توپخانه است که در مرکز شهر واقع شده. از این میدان خیابانهایی به تمام قسمتهای شهر کشیدهشده و بالطبع مرکز درشکهها و ارابهها و کالسکهها برای بردن مسافران به قسمتهای مختلف شهر است. تنها مرکز تجارتی که در این میدان بنا شده، بانک شاهی ایران است که و ساختمان زیبایی دارد. در نزدیکی میدان توپخانه اداره پستخانه و اداره گمرکخانه قراردارد. یکی از خیابانها که به سمت شمال میرود لاله زار نام گرفته که مغازههایی به سبک اروپایی در آن دایر است.
در غرب میدان به طرف شمال، بخش اروپایینشین است که نام خیابان علاءالدوله بر آن نهادهاند و دوستان فرانسوی آنجا را بولوار سفرا نام نهادهاند، در انتهای این خیابان سفارتخانه انگلیس است که یکی از زیباترین و عالیترین باغهای شهر است و در آنجا سفیر و وابستههای سفارت زندگی میکنند. خانههایی که در این بخش ساختهشده خیلی راحت و مجهزند و به افرادی اختصاص مییابد که در تهران اقامت موقت دارند و شاید از چنین ماموریتی دلخوشی هم نداشته باشند که شرایط زندگی را نزدیک به آنچه در کشورشان داشتهاند برایشان فراهم آوردهاند. کشورِ ما در ایران صاحب محل و خانه مشخصی نیست و آمریکاییها ناچارند در تهران به خانههای اجارهای پناه ببرند. میسیون مذهبی آمریکایی درست، در پشت ناحیه اروپایینشین واقع شده که بهصورت باغ باصفایی در آمده است.
مدرسهای برای پسران و یکی هم برای دختران و اتاقهایی برای اقامت احداث شده است. مریضخانه آمریکایی به فاصله دو میل در گوشه دیگر از شهر واقع شده و خود میسیون مالک آن است. تهران زیر نظر حاکم یا والی اداره میشود. بیشتر مالیات شهر توسط حاکم جمعآوری میشود و به مصرف میرسد و در سالهای گذشته درآمدی سرشار داشتهاند. شبهنگام، شبگردها به ماموران نظمیه (زیر نظر حاکم) کمک میکنند و با چماقهایشان به دیوارها میکوبند و فریاد میکشند. هر خانواده هم مبلغی پول یا چیزی بهعنوان هدیه به آنان که آسایش شبانه را سلب کردهاند، تقدیم میکند. تنبیه اغلب، شلاق یا چوب زدن در ملأ عام است که با فلک کردن مجرم اجرا میشود. اجرای این فرامین را در شرایطی عملی میسازند که بتواند شاهدان عینی بیشتری رابه معرکه بکشاند. بسیاری از تنبیهات ظالمانه انجام میگیرد و زندانها حتی برای مقاومترین افراد، طاقتفرساست.
اتفاق میافتد که به زندانیان آنقدر غذاهای نامناسب میدهند که ابدا نمیتوانند بخورند و اگر مجبورشان کنند، معده آنان به حدی ضعیف میشود که قدرت هضم را از دست میدهد. چند دفعه بیمارانی رابه مریضخانه ما فرستادند که از گرسنگی مشرف به موت بودند. بیشتر دوستان زندانیان برایشان غذا میآوردند. با توجه به این شرایط، شرط عقل است که متهم به شلاق پناه ببرد؛ زیرا گرچه شلاق زدن سخت و ظالمانه است، اما ضایعات و خطرات گرسنگی را به دنبال نخواهد داشت. گرچه در ایران زندان رفتن چندان سرشکستگی برای کسی ندارد؛ زیرا بسیاری از اشخاص سرشناس و معتبر را دیدم که در زندگیشان به دلایل مختلف دستگیر و زندانی شدهاند و لااقل از لحاظ خودشان چندان اهمیتی نداشته است.
در طول سالهای گذشته زندگی در تهران از همان امنیت و فراغتی برخوردار بوده که شهری مشابه آن در اروپا یا آمریکا میتوانست داشته باشد. چنین به نظر میرسد که قتل عمد در تهران در مقایسه با شهرهایی با وسعت و اهمیت آن در کشورهای دیگر، کمتر اتفاق میافتد. شاید هم ما از جنایات و حوادثی که روی میدهد مطلع نمیشویم؛ چون این قبیل قضایا در روزنامههای یومیه انتشار نمییابد.