موقعیت‌‏های کاری زنان

Untitled-1

درآمد دولت از نفت در سال ۱۳۳۳ش. (سال آغاز قرارداد کنسرسیوم) یک درصد درآمد ناخالص ملی بود؛ درحالی‌که در سال۱۳۳۵ش. با آغاز صدور نفت‌خام به 6درصد و با افزایش مستمر در سال های بعد به اوج خود یعنی ۴۲درصد در سال۱۳۵۳ش. رسید.

پس از سال۱۳۵۳ از اهمیت درآمد نفت نسبت به درآمد ناخالص ملی کم شد و میزان آن به 1/ 38درصد در سال۱۳۵۶ش. کاهش یافت. این عواید برای کل جامعه به‌صورت یک منبع نامرئی رفاه درآمد تا آنکه به تدریج مکانیسم ناپیدای آن شناخته می‌شد.

با توجه به جنبه‌های فنی و جامعه‌شناختی عواید نفت، این عواید به دولت انعطاف‌پذیری بسیار زیادی در پرداخت‌ها می‌بخشید.

این عامل افزون بر نقش تسریع‌کننده، خود تبدیل به عامل بازدارنده و تشدیدکننده ناموزونی در ساختار سیاسی- اقتصادی و اجتماعی کشور شد و یکی از مهم‌ترین تاثیرات درآمدهای نفتی منحرف کردن مسیر توسعه در ایران از یک روند طبیعی درون‌زا به سوی یک اقتصاد مصنوعی و گلخانه‌ای بود. نوسازی باعث رشد جمعیت، روند شهری شدن و روند ماشینی شدن و موجب تقویت متقابل آنها می‌شود.

اما در کشورهای در حال توسعه، این عناصر مختلف (جمعیت، انگاره‌های تکنولوژی)، گسترش شهرنشینی با یکدیگر در تضادند و سد راه یکدیگر می‌شوند. جامعه به طریق گوناگون در برابر تحولات و دگرگونی‌ها مقاومت می‌کند و هر عامل تغییرزایی برای جلب مردم به مسیرهای جدید با طیف گسترده‌ای از مشکلات و موانع روبه‌رو می‌شود. در عصر پهلوی دوم، نوسازی اقتصادی در وضعیت اقتصادی و معیشتی و اشتغال زنان تاثیرگذار بود. بالطبع با افزایش آموزش، خواهان دستیابی به مشاغل بیشتری بودند. اما زنانی هم بودند که بدون سواد و تحصیلات جذب مراکز صنعتی و خدماتی می‌شدند. افزایش انتظارات و توقعات در نوسازی اقتصادی باعث افزایش رغبت زنان به داشتن درآمد و کار می‌شد و آمار زنان شاغل هم افزایش می‌یافت.

گرایش‌هایی که زنان را به سوی اشتغال غیر خانگی می‌کشاند صرفا ارتباط کمی با سطح آموزشی آنها داشت. حتی رضایت شغلی در بین سطوح آموزشی مختلف، فرق چندانی نداشت. به عبارت دیگر، گروه‌های زنان با تحصیلات پایین، دانش‌آموخته دبیرستان یا دانش‌آموخته‌های دانشگاه، هیچ‌کدام از شغلشان رضایت نداشته‌اند، اوج اشتغال به کار زنان در مراکز شهری تا اواسط دهه۱۳۴۰ بود و از آن پس تا اواسط دهه۱۳۵۰ش. رو به کاهش نهاد.

این رویکرد به آن معنا بود که با وجود تصویری که از زنان طبقه متوسط به‌عنوان زنان آزادشده، در خارج ارائه می‌شد، این زنان در دهه۱۳۵۰ش.در حقیقت به سوی ترک کارشان کشانده شدند. درصد زنان فعال از نظر اقتصادی در محیط شهری از 3/ 9درصد در سال ۱۳۳۵ش. به ۹/ ۹درصد در سال ۱۳۴۵ش. رسید و در ۱۳۵۰ش. به 5/ 7درصد سقوط کرد تا در سال ۱۳۵۵ با کمی رشد مجددا به سطح ۹درصد برسد.

دلیل این فرآیند به احتمال قوی ترکیبی از عوامل اقتصادی و اجتماعی بوده است که از جمله آنها می‌توان از ایدئولوژی دولتی حاکم که زنان را به انجام کارهای خانگی تشویق می‌کرد، نام برد. به علاوه، بی‌میلی مردان، بعد از اینکه به واسطه رشد اقتصادی در جامعه درآمدشان رو به افزایش نهاد، به اینکه اجازه دهند عضوی از خانواده‌شان برای دستمزد به کار بپردازند نیز در این فرآیند تاثیر داشت.

موقعیت مکانی زنان در ایران (روستانشین یا شهرنشین بودن) تاثیر بسزایی در اشتغال و شرکت آنها در فعالیت‌های اقتصادی داشت. زنان روستاها تقریبا همگی در فعالیت‌های اقتصادی شرکت داشتند. کارهای تولیدی زنان روستایی به سبب همراه بودن با کار خانه‌داری و انجام این امور در مزارع و باغات متعلق به خانواده به شمار نمی‌آمد و فقط کسانی که مستقلا فعالیت اقتصادی داشتند، جزو نیروی شاغل محسوب می‌شدند و زنانی که به‌طور غیرمستقیم در کارهای تولیدی دست داشته‌اند به حساب نیامده‌اند. هرچند به نظر می‌رسید که اشتغال زنان شهری در سال‌های دهه۱۳۴۰ افزایش یافته است، اما طی سال‌های ۱۳۳۰ تا ۱۳۴۵ش. از بین هر ۱۰نفر زن شهری ۱۰سال به بالا فقط یک نفر شاغل بود و کمی میزان فعالیت زنان در سال ۱۳۴۷ش. را نشان می‌‌دهد. البته پایین آمدن سن اشتغال در گروه سنی (۱4-۱0) و (۱9-۱5) ساله، نشان‌دهنده اشتغال به تحصیل دختران در این گروه‌های سنی است. در دوره پهلوی اول کوشش بر این بود که دختران را فقط برای زندگی سالم خانوادگی آماده کنند و به کارهای علمی و فکری آنان توجهی نمی‌شد؛ زیرا تصور می‌کردند که زن تنها برای خانه‌داری و تولید مثل و پرورش کودک خلق شده است. گرچه این امور از وظایف زن به شمار می‌رفت، اما به تدریج طرز تفکری به‌وجود آمد که باید از استعدادهای گوناگون زن غافل نشد و در کلیه شئون اجتماعی، وظایف و مسوولیت‌هایی را به آنان واگذار کرد؛ نوسازی اقتصادی در وضعیت شغلی زنان تاثیر بسیاری نداشت و بالطبع در وضعیت اجتماعی اشتغال آنها نیز تغییری ایجاد نشد.

از ارقام به‌دست‌آمده استنباط می‌شود بین سمَت زن در سال‌های ۱۳۳۵ و ۱۳۴۵ش. در کل کشور تفاوت مهمی مشاهده نمی‌شود و تحول سمت زن جز در چند مورد قابل توجه نیست. تحول چشمگیر در این مورد فقط به زنان شاغلی که زیر عنوان «بدون مزد» و «مزد و حقوق بگیر» از آنها یاد شده است، اختصاص دارد. به این ترتیب که تقریبا ۶درصد بر تعداد زنان شاغل بدون مزد طی ۱۰سال موردنظر افزوده شده، تقریبا همین مقدار از تعداد زنان شاغل «مزد و حقوق بگیر» در همان مدت کاسته شده است و در این سال‌ها تقریبا 8درصد از تعداد کارکنان مستقل کاسته شده و از طرف دیگر ۹درصد به تعداد مستخدمان دولت افزوده شده است.

درباره زنانی که سمت کارفرمایی داشته‌اند اصولا تغییر و تحولی طی این مدت مشاهده نمی‌شود. وسعت این‌گونه زنان تغییری نکرده و از لحاظ سمت نیز تفاوت چندانی نکرده است. تفاوت عمده بین زنان و مردان شاغل این سال‌ها در این است که بر تعداد کارکنان بدون مزد زن طی دو سرشماری افزوده شده و از تعداد کارکنان مزدبگیر کاسته شده است، در دهه۵۰، زنان در همه سطوح تحصیلی مشارکت داشتند و وارد بیشتر حرفه‌ها شده بودند، البته اغلب در شماره‌های نمادین. از سوی دیگر، الگوی نابرابری پایدار ماند. باسوادی زنان با نرخ باسوادی 7/ 74درصدی مردان در ۱۳۵۵ش. و نرخ پایین فعالیت اقتصادی آنان با نرخ مشارکت تقریبا ۹۰درصدی مردان، تقابل داشت.

 نوسازی به ادغام زنان شهری در اقتصاد منجر شد و بسیاری از حوزه‌های فعالیتی را که پیش از این ناگشوده بودند به روی زنان طبقه متوسط و مرفه گشود. اما ضرورتا به شیوه‌ای پایدار و قابل پیش‌بینی بر شغل زنان تاثیر نگذاشت. افزون بر این، زنان در مقام فرودست به اقتصاد رسمی پیوسته بودند و ایدئولوژی دولتی و مقررات دولتی به انحای مختلف با اعمال جنبه‌های منفی روابط جنسیتی حاکم، دستاوردهای زنان منفردی را که به واسطه توسعه اقتصادی و اجتماعی، رشد و پیشرفت می‌کردند،

از بین می‌برد. در تقابل با اشتغال، قضیه بیکاری نیز مطرح می‌شود. زنان بیش از پیش تمایل به فعالیت‌های اجتماعی و اقتصادی از خود نشان می‌دادند و نسبت زنان آماده به کار جدید کاملا قابل توجه بوده و از نصف زنان بیکار تجاوز می‌کرد، میزان بیکاری زنان در استان‌های مختلف کشور، در شهرها و در روستاها دستخوش دگرگونی زیاد شده بود.

در فاصله 10سال ۱۳۳۵ - ۱۳۴۵ش. در بیشتر استان‌ها بیکاری زنان رو به فزونی گذاشته بود. در گذشته، زنان تمایل زیادی به شرکت در فعالیت‌های اقتصادی از خود نشان نمی‌دادند.

بر اثر تحولات اجتماعی که در سال‌های منتهی به ۱۳۴۵ش. به وقوع پیوسته بود، موجب شد که تعداد زیادی از زنان در شهرها و روستاها به بازار کار روی آورند و چون امکانات اشتغال زیاد نبود، بازار کار نتوانسته بود کلیه عرضه نیروی انسانی را جذب کند، در نتیجه تعدادی از آنان بیکار شدند. میزان بیکاری باسوادان بیشتر از بی‌سوادان بود.

در نهایت می‌توان چنین پنداشت که بی‌سوادان برای اغلب مشاغل آمادگی از خود نشان می‌دادند و در نتیجه میزان بیکاری آنها پایین است؛ درحالی‌که باسوادان در اثر توقعات و انتظاراتی که داشتند آسان به قبول هر شغلی تن درنمی‌دادند یا اینکه با وجود اشتغال به مشاغل مختلف، ممکن است ارضای خاطر آنها فراهم نمی‌شد.

بنابراین خود را بیکار می‌پنداشتند. مساله مهم دیگر این است که میزان بیکاری زنان نسبت به مردان قابل توجه است و شاید بتوان چنین استدلال کرد که کسب معلومات و دانش برای زنان همانند مردان عامل ورود به بازار کار برای انجام فعالیت اقتصادی بوده است و چون امکانات اشتغال در بازار کار محدود بود. لذا عده‌ای از آنها در نتیجه بیکار می‌ماندند.

در سال ۱۳۵۱ش. 4/ 1میلیون زن رسما در ایران کار می‌کردند که از این میان ۶۴درصد در صنعت، ۲۲درصد در خدمات و ۱۱درصد در کشاورزی فعالیت داشتند. این تعداد در واقع ۱۳درصد کل زنان بالاتر از ۱۲سال بود

(مردان این سن ۶۴درصد را تشکیل می‌دادند. البته در روستاها تعداد زنانی که شاغل بودند به مراتب بیش از این ارقام رسمی بود. ۷۲درصد قالی‌بافان زن بودند.

در دهه ۱۳۵۰ش. اکثریت زنان در مشاغل صنعتی و خدماتی بودند، مزد کمی دریافت می‌کردند و شرایط کارشان دشوار بود، بیشتر زنان دانش‌آموخته دبیرستان‌ها و دانشگاه‌ها در بخش خدمات به کار مشغول می‌شدند.  براساس یک برآورد، ۵۳درصد زنان شاغل در مراکز شهری در بخش خدمات کار می‌کردند. معلمی حرفه نخست برای آنان بود و پرستاری نیز از حرفه‌های جدا زنانه محسوب می‌شد یا دست‌کم برای بخش غیر مدیریتی‌اش این‌گونه بود. مشاغل دفتری، اداری و منشی‌گری نیز به اندازه معلمی و پرستاری در میان زنان رواج داشت.

با این حال، زنان هنوز فرصت کمی برای شغل‌های خیلی تخصصی و دارای شأن، نظیر پزشکی و حقوق داشتند.

 از مباحث و آمار و ارقامی که در این پژوهش در زمینه آموزش و اشتغال زنان مطرح شد، به‌دست می‌آید که وضعیت آموزش و اشتغال زنان رو به افزایش نهاده است؛ اما این روند افزایشی رضایت‌بخش نبود. هنوز بسترها و زمینه‌های لازم و کافی برای رسیدن به حد مطلوب رشد نیافته بود.

این عدم رشد در جامعه روستایی بیشتر دیده می‌شد؛ اما تعارض‌ها و تقابل‌ها در جامعه شهری به‌دلیل تفاوت زندگی شهری و روستایی و انتظارات آنها بیشتر بود. در جامعه شهری هم با توجه به شرایط اقتصادی، وضعیت اقشار با هم متفاوت و در دریافت آموزش و نوع مشاغل متمایز بودند.

این تمایز در شرایط فرهنگی و سیاست‌های اعمال‌شده فرهنگی از سوی حکومت نیز واکنش‌های مختلفی دربرداشت. اقشار بالا راحت‌تر و سریع‌تر سیاست‌ها را دریافت و می‌پذیرفتند؛ اما واکنش‌ها نسبت به سیاست‌های فرهنگی مخصوصا نسبت به زنان، در اقشار ضعیف جامعه شهری بود. عدم رضایت در روند آموزش و اشتغال و مسائل فرهنگی زنان به تدریج باعث تعارض و تقابل با حکومت شد.

نکته دیگر اینکه در جامعه عصر پهلوی دوم، زنان امکانات بیشتری برای حضور در عرصه‌های اجتماعی داشتند.

هرچند گسترش آموزش و اشتغال زنان رضایت‌بخش نبود و آمارها حاکی از عدم تساوی حقوق و امکانات میان زنان و مردان در این بخش‌ها بود؛ اما زنان این عدم تساوی را درک می‌کردند و خواهان برابری بودند. با اینکه آموزش و پرورش یکی از عوامل مهم تغییر و تحرک نسل‌ها است و تغییر در سطح تحصیلات باعث تغییر و تحول در ارزش‌ها و عقاید یک نسل می‌شود؛ اما هر آنچه از آن نسل آموزش‌دیده منتقل می‌شود عقاید مدرن نیست، بلکه ممکن است باعث انتقال برخی از جنبه‌های سنتی همراه با نوگرایی باشد.

در این دوره، با افزایش سطح تحصیلات زنان، نسلی از زنان پرورش یافتند که دارای آگاهی از موقعیت خود و جامعه بودند؛ در عین حال جامعه‌ای را مشاهده می‌کردند که از زنان جهت تغییر سبک زندگی مدرن به سوی غرب‌گرایی استفاده می‌شد.

اگرچه زنانی بدون حجاب در مدارس، دانشگاه‌ها و ادارات بودند، اما آن سبک زندگی و پوششی را که تبلیغ و ارائه می‌شد با ارزش‌های سنتی خانواده و جامعه خود در تعارض می‌دیدند و خواهان تعریف زندگی مطابق با ارزش‌های جدید خود بودند. یعنی حفظ ارزش‌های سنتی و مذهبی در کنار پرداختن به امور آموزشی و اشتغال خود.

این نسل از زنان آگاهانه‌تر در پی دستیابی به حقوق خود بودند و شکافی میان نسل خود با حکومت و جامعه را درک می‌کردند.

این شکاف موجب مقابله شد تا ارزش‌های خاص خود را به‌دست آورند. البته در میان این نسل از زنان، زنانی بودند که دارای سواد و تحصیلات نبودند و عدم امکانات آموزشی و فقر اقتصادی و فرهنگی که مانع از حضور آنها در مدارس می‌شد، باعث شد که در سطح شهرها تنها تجدد را در ظاهر و پوشش زنان طبقات متوسط و بالا ببینند که آن هم در تعارض با محیط پرورش آنها بود، این دسته از زنان نیز درصدد مقابله با سیاست‌های حاکم بر وضعیت موجود برآمدند.

بخشی از مقاله‌‌ای به قلم جهانبخش ثواقب، روح‌‌اله بهرامی و پروین رستمی