یک قطره نفت برابر با یک قطره‌‌ خون‌‌! قبر دکتر فاطمی در ابن بابویه

به گفته مصدق، او نخستین کسی بود که پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت در سراسر ایران را ارائه داد. پس از کودتای ۲۸مرداد سال۱۳۳۲ او زندگی مخفیانه را آغاز کرد. دوران‌‌ اختفای‌‌ دکتر فاطمی ۲۰۷ روز بود‌‌. از‌‌ روز کودتا‌‌ تا‌‌ ۲۲‌‌اسفند۱۳۳۲، تا اینکه در آخرین‌‌ مخفیگاهش‌‌ در خانه‌‌ای واقع در شمیران دستگیر شد. در مدت اختفا نامه‌ها و یادداشت‌‌های بسیاری خطاب به همسر و دوستانش نوشت. در اینجا نامه‌ای از او را می‌خوانید که در مورخ ۲۵آذر سال۱۳۳۲به همسرش نوشته است:

پریوش عزیزم! صد و بیست روز از جنایت تاریخی ۲۸مرداد گذشت، صد و بیست روز پیش‌‌ برای‌‌ آخرین مرتبه صدای تو را از تلفن خانه مصدق که می‌‌گفتی زودتر به خانه برگردم و از آتش زدن«باختر امروز»به من خبر می‌‌دادی شنیدم. از آن روز به‌‌ بعد‌‌ دیگر‌‌ تو را ندیده‌‌ام، صدای‌‌ تو‌‌ را‌‌ که‌‌ آن‌قدر ‌‌ ‌‌گوش و روح و جسم و جان من بدان خو گرفته است نشنیده‌‌ام و نمی‌‌دانم این‌‌ محرومیت که بیش از هرچیز دیگر فکر و حواس‌‌ مرا‌‌ به‌‌ خود مشغول داشته است پایان خواهد پذیرفت یا‌‌ اقلا‌‌«روزنه‌‌ای»خواهد گشود که این سکوت مرگبار اتاق من، این جدایی سنگین و روح‌‌گداز که بین ما حائل شده است‌‌ بطور‌‌ موقت‌‌ از میان برود.

جز سه چهار کاغذی که با زحمت‌‌ میان ما ردّ و بدل شده دیگر هیچ علامت حیات و نشانه زندگی برای ما باقی نگذاشته‌‌اند. در کاغذ آخری‌‌ات‌‌ نوشته‌‌ بودی‌‌ که از ترس پلیس، نامه‌های مرا ناچار شده‌‌ای بعد از شش‌‌ بار‌‌ خواندن با اشک پاره کنی و دور بریزی، دلم سوخت و حیفم‌‌[آمد]که آنها را دریده و به آب‌‌ داده‌‌ای‌‌ یا‌‌ به‌‌ آتش افکنده‌‌ای که اثری به دست پلیس بی‌‌وجدان نیفتد. اینها یک کاغذ‌‌ عادی‌‌ نبودند‌‌، صورت نامه دوستانه نداشتند، مکاتبات عاشقانه. محسوب نمی‌‌شدند، جملات و عباراتی‌‌ بودند که مظهر یک انسان‌‌ بال‌‌وپر‌‌ شکسته‌‌، یک بشر اسیر، یک آدمی که به‌خاطر وطنش همه‌‌ محرومیت‌ها را به خود‌‌ خریده‌‌ است، محسوب می‌‌شدند. سیلابه روحی غمگین و افسرده و خونابه دلی پر از امید و آرزو‌‌ بودند‌‌ که‌‌ هرگز در حالت عادی، در اوقات بدون حادثه و در زمان‌های جاری نمی‌‌توان بدان صورت‌‌ حرف‌‌ زد، به آن تاثیر ناله کرد و با آن شدت و سوز به پای مادر‌‌ وطن‌‌ گریست‌‌ .خیلی میل داشتم آنها را دوباره برای من پس می‌‌فرستادی تا با یادداشت‌های‌‌ دیگر خود‌‌ حفظشان‌‌ کنم، نگه‌دارم برای یک روزی که اگر من زنده ماندم آن نامه‌ها‌‌ نیز‌‌ باقی‌‌‌‌ بمانند و اگر مرا از میان بردند، یادگاری از من برای نسل‌های آینده باشد تا محرومان‌‌ دیگر‌‌، جوانان‌‌ و مردانی که ناگزیر برای نجات خانه خود، دامن همت به کمر خواهند‌‌ زد‌‌ و این راهی که‌‌ ما پیموده‌‌ایم برای نجات و استقلال کشور مجبور به ادامه هستند، وسیله شناختن طرز‌‌ تفکر‌‌ و روحیه گذشتگان شناخته شود. همین الان هم که شرایط ابدا با ایامی‌‌ که‌‌ آن کاغذها را برای تو فرستادم فرق‌‌ نکرده‌‌اند‌‌، تردید‌‌ ندارم که اگر بخواهم به همان صورت‌‌ مطلب‌‌ را دوباره بنویسم، برای من میسر نخواهد بود؛ زیرا روحیه اسیران، محبوسین، مخفی‌‌‌شدگان‌‌ در لحظات مختلف‌‌ کاملا متفاوت‌‌ است‌‌. در هرروز‌‌ درست‌‌ مانند‌‌ شاعر و نقاش و مجسه‌‌ساز و استاد موسیقی، گروه‌‌ محرومین‌‌ نیز حالات مختلف دارند. گاهی به قدری احساسات انسان در این‌‌گونه موارد‌‌ رقیق‌‌ و لطیف می‌‌شود که مثل کودکان خردسال‌‌ می‌‌خواهد گریه کند، مانند‌‌ عشاق‌‌ در عالمی‌‌ دیگر، غیراز این‌‌ دنیای‌‌ خاکی سیر کند و همچون نویسندگان و نوابغ هنر که لحظه الهام برای‌‌ ایشان فرا‌ می‌‌رسد‌‌، دور افتاده‌ها هم از این‌‌ حالت‌‌ بی‌‌نصیب‌‌ نمی‌‌مانند. مکرر برای‌‌ من‌‌ اتفاق‌‌ افتاده که در‌‌ یک‌‌ روز واجد نشاط و زنده‌‌دلی هستم؛ برای خواندن، نوشتن، راه رفتن، حرف‌‌ زدن کاملا آماده‌‌ام‌‌، برعکس‌‌ اوقاتی نیز داشته‌‌ام که از هرچیز‌‌ و هر‌‌ کار منزجر‌‌ و متنفر‌‌ بوده‌‌ام‌ ‌.برای وقت کشتن کتاب‌‌ خوانده‌‌ام، روزنامه را زیر چشم گرفته‌‌ام؛ اما اصلا از تکرار جملات و عبارات کتاب و روزنامه چیزی‌‌ درک‌‌ ننموده و تو گویی کلیه قوای فکری‌‌ و حافظه‌‌ام‌‌ یخ‌‌ زده‌‌ و از‌‌ کار افتاد است‌‌. گاهی‌‌ پیش خود می‌‌گویم گذراندن این دوره و طی این کلاس هم برای تکمیل‌‌ تجربه و اطلاعات زندگی شاید‌‌ ضرورت‌‌ داشته‌‌ است.

در همین اندیشه‌هاست که به سرنوشت‌‌‌‌ میلیون‌ها‌‌ بشری‌‌ که‌‌ در‌‌ جنگ‌ها‌‌ اسیر می‌‌شوند، از کشورهای متخاصم به اسارت می‌‌روند یا در کوه‌ها و شهرها ویلان و سرگردان، به امید روزهای بهتر سر کرده‌‌اند می‌‌افتم و متعاقب آن به‌‌ تفاوت که آنها‌‌ مستقیما با قوای دشمن روبه‌رو هستند ولی ما صورت ظاهرش این است که جنگ‌‌ با بیگانه نیست؛ ولی این نیروی چریک خارجی است که به صورت«عوامل داخلی»به سنگر‌‌ ملت‌‌ ما حمله کرده و صفوف او را به این روز انداخته است. من خیلی میل داشتم این ارتش‌‌ انگلیس بود که با ما به جنگ برمی‌‌خاست و این قوای مستقیم او‌‌ بودند‌‌ که ما را محاکمه و تعقیب‌‌ می‌‌کردند، اگرچه آشنایان به سیاست بین این دو قوه تفکیکی قائل نیستند؛ ولی بسیاری از مردم‌‌ شاید هنوز‌‌ درست‌‌ به حقایق امر وقوف ندارند‌‌ و توجه‌‌ نکنند که«دکتر مصدق» را انگلستان و سیاست استعماری او به محاکمه کشیده است.

چقدر خوب گفته بود«مهندس رضوی»درجریان دادگاه پریروز دکتر‌‌ مصدق‌‌. آنجا که خطاب به‌‌ دادستان‌‌ ارتش گفت: «ما اگر جنایتی به‌‌ زعم شما کرده باشیم فقط یک جنایت است و آن مبارزه مردانه با شرکت نفت جنوب بود، سیاست نفت همیشه با خون توأم بوده است‌‌.»جمله‌‌ اخیر او را سیاستمدار معروف فرانسوی‌‌ «کلمانسو»بعد از جنگ اول با جمله معروف خود بهتر تشریح کرده آنجا که گفته است: «یک‌‌ قطره نفت برابر است با یک قطره‌‌ خون‌‌!» همه حوادث‌‌ شرق را در نیم‌‌قرن اخیر نفت به وجود آورده و هنوز هم این مایع سیاه، مشغول آتش زدن‌‌ به خانه بوریایی ماست.