Yahya_dolati_abadi

تا اینکه در ۱۲۶۷خورشیدی به تهران بازگشت و از ۲۴سالگی تا ۳۲سالگی از محضر درس استادان بزرگ مانند حاجی میرزا ابوالحسن جلوه حکیم معروف و آقا میرزاحسن آشتیانی استفاده کرد و در مدت ۶سال به تحصیل علوم حکمت و الهیات پرداخت. به نوشته دولت‌آبادی، در پیش گرفتن پیشه پدر یا زندگی در کسوت روحانیت اصیل، دشوار بود: «...زندگی در چارچوب روحانیت واقعی مستلزم دوری گزیدن از خلق و عزلت‌‌نشینی بود که در آغاز جوانی با حرارت وجودم سازگار نبود. به همین خاطر، به این خیال افتادم که همه متعلقات شخصی را به فقرا بخشیده و با آزادی از تعلقات دنیوی به سیاحت بپردازم که دوستانم مرا از اجرای آن باز داشتند. به هر صورت خیال‌های گوناگون را از سر گذراندم و درباره امور عام‌‌المنفعه اندیشیدم تا آنکه توسعه دانش عمومی در ایران به یکی از دغدغه های اصلی من تبدیل شد.»  تحول فکری دولت آبادی بسیار زود اتفاق افتاد. او در ۱۸سالگی در پی بروز اختلاف بین پدرش و ظل‌السلطان، به تهران رفت و به اقتضای فضای فکری و سیاسی پایتخت با بسیاری از ادیبان و دانشمندان آشنا شد و در کانون افکار تازه و ترقیات عصر جدید قرار گرفت. با روزنامه‌ها، کتاب‌‌های تازه، معلمان اروپایی و روشنفکران ایرانی آشنا شد و با بسیاری از آنها ارتباط برقرار کرد. در همین ارتباطات تحت تاثیر میرزا ملکم‌خان، از اصلاح خط دفاع کرد.

 در اصفهان نیز شیخ‌محمد منشادی یزدی بر تحول فکری دولت‌آبادی تاثیر مستقیم گذاشت. به گفته دولت آبادی، وی در افکار عمومی اصفهان بذر اندیشه‌های جدید و خلق اوهام را پاشید. حضور او در کنار میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی حلقه‌ای از نوگرایان اصفهان را شکل داد که دولت آبادی زیر نفوذ آنها قرار داشت. اما در اوایل سال۱۳۰۳ هجری در پی سفر میرزاآقاخان و احمد روحی به تهران و سپس استانبول باعث دلتنگی او شد. شاید در این میان، مهم‌تر از همه سیدجمال‌الدین اسدآبادی است که در یکی از سفرهای خود به ایران، مدت سه شب در خانه میرزا یحیی دولت‌آبادی پنهان شد. همچنین دولت‌آبادی از نقش روزنامه‌های نوگرا در خارج از ایران و روشنفکرانی چون مستشارالدوله، ملکم‌‌خان، زین‌‌العابدین مراغه‌‌ای و... در بیداری خود و هموطنانش نوشته است.

دولت‌آبادی پیش از صدور فرمان مشروطیت و هنگام بمباران مجلس شورای ملی جزو آزادی‌خواهان و ملیون بود و نطق‌های مهیجی علیه مستبدان و مخالفان مشروطه و آزادی در مجامع مختلف ایراد می‌‌کرد و با طرفداران مشروطه همه‌‌جا همکاری و هماهنگی داشت و برای استقرار حکومت ملی و مبارزه با اعمال استبداد مانند سایر آزادی‌‌خواهان و مشروطه طلبان مجاهدات و فداکاری‌‌های زیادی کرد.

در پی آشنایی با افکار آزادی‌خواهانه به‌ویژه در پیوند با حوزه های مبارزاتی استانبول به ریاست سیدجمال و نیز میرزا آقاخان کرمانی بود که دولت‌آبادی عملا به عرصه مبارزات سیاسی پا گذاشت. دولت‌آبادی همچنین اطلاعات محرمانه پایتخت و نیز مخاطرات آن را به مشروطه‌خواهان اصفهان گوشزد می‌کرد. علاوه بر این در معرفی و گسترش دایره مخاطبان مطبوعات آزادی بخش از جمله مجله گنجینه فنون تبریز نقش داشت؛ چنان‌که از همین طریق ارتباطی میان تقی‌‌زاده و دولت‌آبادی پدید آمد.

 نقش منحصر به فرد دولت‌آبادی در روند مشروطیت با گنجاندن تقاضای انعقاد قراردادی بین دولت و ملت که بعدها به عدالت‌خانه و مجلس ملی تعبیر شد و آشکارا فهرست درخواست‌‌های صنفی مشروطه‌خواهان را به سطح یک مطالبه ملی ارتقا داد، مشهور است.

در قضیه به توپ بستن مجلس دولت‌آبادی مجبور شد به سفارت انگلیس در قلهک پناهنده شود.

پس از قلع و قمع آزادی‌خواهان و پناه گرفتن انبوهی از آنها در باغ‌های اطراف قلهک، محمدعلی‌شاه قاجار امر کرد که دولت‌آبادی هرچه سریع‌تر خاک ایران را ترک کند. او نیز در استانبول اقامت کرد و به همکاری با انجمن سعادت و کمیته اتحاد و ترقی پرداخت و در مجامع ملی مشروطه‌‌خواهان که در آنجا علیه مستبدان تشکیل می‌‌شد، شرکت می‌‌کرد و مبارزات خود را همچنان ادامه می‌داد تا اینکه پس از خلع محمدعلی‌شاه از سلطنت دوباره به ایران بازگشت و به نمایندگی دوره دوم مجلس شورای ملی انتخاب شد؛ اما به واسطه بعضی علل از وکالت شورای ملی استعفا کرد. در سال۱۲۸۹خورشیدی به‌عنوان نماینده ایران در کنگره بین‌المللی نژادی به لندن رفت و در آن کنگره شرکت کرد و رساله‌ای نیز به مناسبت تشکیل این کنگره نوشت و در کنفرانس‌هایی سخنرانی کرد.

دولت آبادی در این موقع با خاورشناس مشهور پروفسور ادوارد براون آشنا شد و از آنجا به سوئیس رفت و مدت سه سال در آن کشور و بعضی شهرهای دیگر اروپا توقف کرد و زبان فرانسه را نیز در مدت اقامت در سوئیس به خوبی فرا گرفت. دولت‌آبادی در مجلس سوم، به صف جنبش مهاجرت پیوست؛ پس از جنگ جهانی اول به مخالفت با قرارداد۱۹۱۹ پرداخت. وی در محافلی که علیه این قرارداد تشکیل می‌شد، شرکت می‌کرد و مخالفت خود را با ایراد سخنرانی‌های مهیج ابراز می‌داشت. در همان حال، به عضویت کمیته آهن اصفهان درآمد و سرانجام، شعبه این کمیته را در تهران تشکیل داد.

منبع: مقدمه حیات یحیی

تصحیح و تعلقات مجتبی برزآبادی فراهانی (۱۳۸۷)