خودکشی داور به روایت ابتهاج
به این ترتیب علیاکبرخان داور، یکی از لایقترین مردان ایران در قرن بیستم، در تاریخ ۲۱بهمن۱۳۱۵ خودکشی کرد. حدس من این است که در یکی از آخرین شرفیابیها رضاشاه سخت به او پرخاش کرده و این موضوع به داور خیلی گران آمده و برایش مسلم شده بود که دیر یا زود رفتنی است. از یکی از دوستانش شنیدم که در آخرین شرفیابی، رضاشاه، داور را «آقای رئیسجمهور» خطاب کرده بود و داور که پایان کار خود را نزدیک دیده بود، آنقدر شهامت داشت که به زندگی خود خاتمه دهد. به هر حال موضوع پرخاش رضاشاه به او هیچوقت دقیقا معلوم نشد. من از مرگ داور بهحدی متاثر شدم که برای مدتی از همه چیز بهکلی مایوس شدم. بهخاطر شخص داور بانک شاهی را رها کرده و وارد کار دولتی شده بودم. داور آخرین نفر از سه نفری بود که رضاشاه را در رسیدن به قدرت و سلطنت کمک کردند. نصرتالدوله و تیمورتاش هر دو، قبل از خودکشی داور، از بین رفته بودند.
نصرتالدوله که آدم باهوش و جاهطلبی بود، با تیمورتاش و داور قابل مقایسه نبود. تیمورتاش هم اگرچه مرد برجستهای بود، اما او هم با داور قابل مقایسه نبود. داور خیلی با تیمورتاش نزدیک بود. خوب بهخاطر دارم روزی که تیمورتاش مرد و همه میدانستند که او را از بین بردهاند من هنوز در بانک شاهی بودم و با داور ملاقات داشتم. او را بهحدی از این واقعه متاثر دیدم که یقین دارم قبل از ملاقات با من گریه کرده بود؛ اما به هیچوجه نمیخواست دیگران متوجه این موضوع شوند و ضمنا هم نمیتوانست تاثر خود را پنهان کند. علیاکبرخان داور در پایهگذاری دادگستری جدید و اصلاح مالیه ایران نقش اساسی داشت؛ ولی متاسفانه در انجام کارهایی که بهعهده گرفته بود افراد لازم را در اختیار نداشت. وزارت عدلیه را زیرورو کرد و دادگستری نوین را در ایران پایهگذاری کرد.
ایجاد ثبت اسناد و املاک، تاسیس محکمه تجارت در جریان لغو کاپیتولاسیون و تدوین قوانینی مانند قانون مدنی و قانون تجارت و بسیاری از قوانین دیگر از کارهای برجسته داور بهشمار میرود. بعد از خودکشی داور، همکاری من با علا همچنان ادامه یافت. در همان روزها هم قرارداد من با دولت برای مدت یکسال دیگر تجدید شد. در بهمن۱۳۱۶، به پیشنهاد سرتیپ رضاقلیخان امیرخسروی، رئیس بانک ملی و با موافقت علا، به بانک ملی انتقال یافتم و به سمت معاون بانک منصوب شدم. این در زمانی بود که آلمانها تازه از بانک ملی رفته بودند. رئیس آلمانی بانک، کورت لیندن بلات، محکوم به دزدی شده بود و معاونش، فوگل که او نیز آلمانی بود به بیروت فرار کرده و در آنجا خودکشی کرده بود.
منبع: خاطرات ابوالحسن ابتهاج (دو جلد) به کوشش علیرضا عروضی