مرده بهنام، بهتر از زنده به ننگ
ای جلالالدوله! در تمام ممالک خارجه اسم پادشاه ایران را به کمال حقارت و ذلت میبرند و به رعیت ایران به چشم باربار [بربر= بدوی] مینگرند. اگر بیادبی نیست ایرانیان که یک وقتی مایه افتخار جهان بودهاند، اکنون ایشان را به چیزی نمیشمارند. ماموران دولت ایران را در خارجه، اعتنا نیست و هیچ وقعی نمیدهند و در هیچ مجلس پلیتیک [پلیتیک= سیاست] و انجمن سوینیزاسیون [سیویلیزاسیون= تمدن] بار [اجازه حضور] ندارند و جدا زیاده ذلیل و حقیر و خارند[خوارند]هر پادشاه غیرتمندی باید از چنین سلطنتی عار دارد و از این رایت [نشانه، پرچم] بیزار باشد. چه مرده به نام، به از زنده به ننگ است و اگر عار بودی کار بدین جا نکشیدی. اگر غیرت میبود، هرگز بدین درجه ذلت تن درنمیدادند.
فیلسوفان عالم برآنند که ملتی اقلا باید هزار سال در تربیت و مدنیت سیر کند تا تمدن و آدمیت، طبیعی آن ملت شود. آه که عمری دراز میخواهد تا در به در شده های ایران و فرار کردههای از ظلم دیسپوت (= دیکتاتور) را که به خاک عثمانی و روس و هندوستان و عربستان و فرنگستان پناه بردهاند، دوباره جلب نموده به وطن عودت دهند و این نمی شود مگر آنکه امنیت و آسایش و راحت در وطن خویش ملاحظه کرده و میل عودت به مرز و بوم و وطن اصلی کنند. هیهات هیهات لما توعدون. (۱۳۳) ای ایران چقدر دور است سعادت تو که سالها پایمال ظلم و ستم شدهای و چه مشکل است جمعآوری اهالی تو که در به در و آواره ممالک شدهاند.