نجف دریابندری، کارمند شرکت نفت
«یک روز رسم داشتیم و من نکشیده بودم. آخرین ساعت کلاس بود. یعنی ساعت دو بعدازظهر... آقای علومی همینطور که داشت رسمها را میدید به من رسید. گفت: رسم شما؟ گفتم: نیاوردم. گفت: جا گذاشتی؟ گفتم: بله. گفت: بلند شو، برو بیار. من هم بلند شدم، وسایلم را جمع کردم و رفتم. رفتم که رفتم... بعد رفتم شرکت نفت و استخدام شدم.» (مهدی مظفریساوجی، گفتوگو با نجف دریابندری، ص ۳۶) . ورود دریابندری در نفت با اشتغال در اداره کارگزینی همراه بود و آنگاه بهدلیل تسلط بر زبان انگلیسی، برابر سمت منشی، راهی اداره کشتیرانی shipping شد. اما بیش از یک سال نگذشت که بهدلیل همان بینظمی همیشگی عذرش را خواستند و به باشگاه دریانوردانش فرستادند. آنجا هم دوام نیاورد و بنا به خواست رئیس به اداره کارگزینی شرکت نفت رفت و از آنجا به بخش حسابداری معرفی شد.
پس از رفتوبرگشتهای فراوان، سرانجام سر و کار دریابندری، بنا به درخواست خود او به اداره انتشارات افتاد، تا شاید کاری دلخواه و درخور او فراهم آید؛ مثلا ترجمه. ادارهای که همه بزرگان نفت و نامداران کشور در آن جمع بودند. «اداره انتشارات شرکت نفت، جای خیلی جالبی بود. آدمهای خاص و صاحبنامی در آنجا مشغول کار بودند. مثل محمدعلی موحد، حمید نطقی، ابوالقاسم حالت، ابراهیم گلستان، فخر داعی...من از همه آنها جوانتر بودم. یک روز آقای نطقی مرا صدا کرد و گفت گزارش خیلی خوبی برای تو به کارگزینی فرستادهام.» (همان، ص ۴۳) .
در اینجا بود که آن شخص گریزپا، قدری آرام گرفت و در چارچوب اداری درآمد و کارش سامان یافت. ورود به دنیای ترجمه، زمانی جدیتر شد که ابراهیم گلستان او را با فاکنر و همینگوی آشنا کرد و از اینجا بود که نام دریابندری با ترجمه «وداع با اسلحه» همینگوی بر سر زبانها افتاد. تا اواخر سال۱۳۳۲ روزنامه شرکت نفت همچنان منتشر میشد و دریابندری در آن مینوشت. اما فضای سیاسی آن دوران او را به مسیری دیگر کشاند و او را برای همیشه از حضور در جمع همکاران صنعت نفت محروم کرد. او وارد فعالیتهای سیاسی شد و در اعتصابات دانشجویان مدرسه فنی نفت شرکت میکرد و از همین رو یک سال پس از کودتا به زندان افتاد. نجف دریابندری پس از گذشت یک سال تحمل حبس در زندان آبادان، برای دادگاه سوم به تهران انتقال یافت. ابتدا به ۱۵ سال و سپس به حبس ابد محکوم شد. اما با تلاش نزدیکانش، این مدت به چهار سال تقلیل یافت. در زندان «تاریخ فلسفه غرب» برتراند راسل را ترجمه کرد.
از زندان که بیرون آمد، از شرکت نفت اخراج شده بود. چند ماهی به استودیوی فیلم گلستان پیوست و سپس به موسسه انتشاراتی فرانکلین ملحق شد و تا سال۱۳۵۴ به عنوان ویراستار، سرویراستار و معاونت انتشارات مشغول بود. بعد از چند ماه سفر به سوئیس، از تلویزیون ملی سردرآورد و سرپرست بخش ترجمه و دوبله فیلمهای سینمایی شد. تا انقلاب اسلامی همچنان در این کار بود و از آن پس دیگر کار رسمی اختیار نکرد (نفت و قلم، صص ۱۳۰-۱۲۴). از مهمترین آثار او میتوان به «کتاب مستطاب آشپزی از سیر تا پیاز» و ترجمه آثاری چون «وداع با اسلحه»، «بیگانهای در دهکده»، «قضیه رابرت اوپنهایمر»، «یک گل سرخ برای امیلی»، «رگتایم»، «پیرمرد و دریا»، «سرگذشت هکلبری فین»، «تاریخ فلسفه غرب» و بسیاری آثار دیگر اشاره کرد.