درگذشت نویسنده « ایران عصر صفوی»
سیوری در مدرسه سلطنتی شهر پیتربورو انگلیس تحصیل کرد. در سال۱۹۴۳ دوره فشرده زبان فارسی را در مدرسه مطالعات شرقی و آفریقایی (سوآس) در دانشگاه لندن گذراند. در سال۱۹۴۷ به مطالعات عربی و فارسی در کوئینز کالج در دانشگاه آکسفورد روی آورد. طی سالهای ۱۹۴۷-۱۹۴۳نخست در ارتش و سپس بهعنوان کارمند وزارت خارجه بریتانیا در ایران اقامت داشت. پس از بازگشت به انگلیس، در سال۱۹۵۰ لیسانس خود را در رشته مطالعات شرقی دریافت کرد. پس از یک دهه تدریس و مطالعه بهعنوان آموزشیار زبان فارسی در دانشگاه لندن (سوآس)، در سال ۱۹۵۸ دوره دکترای خود را در رشته ایرانشناسی تمام کرد.
در سال۱۹۶۰ بهعنوان استاد مدعو راهی دپارتمان مطالعات شرقی دانشگاه تورنتو در کانادا شد. در سال۱۹۶۱ با پذیرش پیشنهاد شغل دائمی در دپارتمان تازهتاسیس مطالعات اسلامی این دانشگاه برای همیشه در کانادا ماندگار شد. او نقش مهمی در پیشبربد این دپارتمان و بهطور خاص گسترش مطالعات ایرانی در آن داشت.
در سال۱۹۸۷ پس از بازنشستگی در دانشگاه تورنتو بهعنوان استاد ممتاز همکار در ترینتی کالج به کار خود ادامه داد. او که از نویسندگان تاریخ اسلام کمبریج و تاریخ ایران کمبریج بوده، با همکاری در نگارش کتاب ایران بعد از اسلام؛ مروری بر تاریخ، فرهنگ و زبان آن در سال ۱۹۶۴، ویرایش کتاب مقدمهای بر تمدن اسلامی در سال ۱۹۷۶، ترجمه تاریخ عالمآرای عباسی (اسکندربیگ منشی) به زبان انگلیسی در سال ۱۹۷۸ و تالیف کتاب «ایران عصر صفوی» در سال ۱۹۸۷ که ترجمه آن بیش از ۲۰ بار در ایران به چاپ رسیده است و چاپ چندین مقاله دیگر درباره این دوره از تاریخ ایران بهعنوان متخصص برجسته تاریخ صفویه شهرت یافت؛ اگرچه نوشتههایش در باب این دوران، بازخوردهای متفاوتی را در میان تاریخنگاران ایرانی برانگیخته است. اولین و مهمترین کتاب سیوری درباره تاریخ صفوی کتاب «ایران عصر صفوی» است که شهرت خاصی یافته و چاپهای مکرر حکایت از بخت و اقبال بلند آن دارد.
این کتاب از چندین جهت اهمیت دارد. اول بهخاطر قدمت آن در میان مآخذ مربوط به تاریخ سلسله صفویان است که موجب اهمیت آن شده است. دیگر اینکه پایه و اساس چارچوب فکری - نظری سیوری درباره صفویان در این کتاب بنا شده و در نوشتههای بعدی، همان مطالب با کش و قوس فراوان تکرار شده است. به عبارت دیگر، بنیان تحقیقات سیوری در راستای همان کتاب و در همان فضا ادامه یافت.
سیوری بیشتر یک نظامی و سپس یک کارمند اداری بود و با همین پیشینه و حتی با استفاده و بهرهگیری از آن، به عرصه تدریس دانشگاهی وارد شد.
نکته مهم دیگر که در شکلدهی افکار و بینش سیوری نقش کلیدی خاصی بازی کرد، آشنایی او با کتاب تاریخ عالمآرای عباسی بود.
او این کتاب را به زبان انگلیسی ترجمه کرد (اسکندربیگ منشی ۱۳۷۷: ج ۱) که تقریبا ذهن اداری او را که سابقه مطالعات تاریخی خاصی نداشت، شکل داد. او از طریق این اثر با تاریخ صفویان آشنا شد و درباره آن دچار شیفتگی و وابستگی شد.
به نوشته برخی منتقدان، کتاب «ایران عصر صفوی» در واقع خلاصه و چکیده تاریخ عالمآرای عباسی است. نگاهی به تکیهکلامها، توجیهات، توضیحات و ارجاعات وی این نکته را به اثبات میرساند. هرچند سیوری در اغلب موارد ارجاعی را نشان نمیدهد؛ اما منبع اصلی او همان تاریخ عالمآرای عباسی است.
سیوری گاهی از «سلسلهالنسب» و کتاب داستانی «عالمآرای شاه اسماعیل» هم بهره گرفته که به خاطر لحن اغراقآمیزش سخت موردعلاقهاش بود.
سیوری در «ایران عصر صفوی» اعلام تشیع اثنیعشری یا «دوازده امامی» از سوی شاهاسماعیل در تبریز بهعنوان مذهب رسمی کشور توسط حکومت تازهتاسیس صفویه را مهمترین تصمیم او میداند؛ چراکه «تشیع اثنیعشری شالوده یکی از پایههای قدرت رهبران صفویه و مهمترین عامل در تبلیغات مذهبی و ایدئولوژی سیاسی صفویه بود.»
از نظر او دولت صفویه در دوره شاهاسماعیل دارای ماهیتی دینسالارانه و خصلت نظامی نهاد اجرایی بود. به نوشته سیوری به هنگام حمله افغانها، بیش از نیمقرن بود که بنیادهای سیاسی، نظامی و اجتماعی دولت صفویه بیوقفه در حال فرسایش بود؛ و سرنگونی آن تنها به ضربه ناگهانی حدود ۲۰ هزار افغان احتیاج داشت. اگرچه افغانان دیگر فرمانروایان اسمی ایران بودند، اما هرگز موفق نشدند سروری خود را بر کل کشور محقق سازند و برای ۱۴سال افراد خاندان صفوی موجودیت سایهواری را در نقاط مختلف شمالی ایران حفظ کردند.
طهماسب دوم، شاه پوشالی بود. نادر، طهماسب دوم را به نفع پسر هشتماههاش به نام عباس خلع کرد و بهعنوان شاهعباس سوم تاج بر سر نهاد. اما حتی نیابت سلطنت نیز نتوانست مدت زیادی نادر را راضی نگه دارد و در ۲۴ شوال ۱۱۴۸ بهعنوان نادرشاه و اولین پادشاه سلسله افشاریه تاجگذاری کرد.
سلسله صفویه که از ۱۱۳۵ قمری تنها اسمی از آن باقی بود، دیگر حتی اسما هم وجود نداشت؛ اما نهادهای آن به اندازهای نیرومند و اعتبار آن به قدری زیاد بود که کنار رفتن شبح آن نیمقرن به درازا کشید و سرانجام جز در زمانی که آخرین پادشاه دستنشانده صفوی به نام اسماعیل سوم در ۷-۱۱۸۶ قمری درگذشت، ناپدید نشد.
این تعبیر سیوری بهترین توصیف از میراث صفویه سالها پس از سقوط آن بود؛ وقتی پس از دورهای جنگهای داخلی زیانبار میان زندیه در جنوب و قاجاریه در شمال، در ۱۲۱۰-۱۲۰۹ قمری، قاجاریه یعنی «آخرین قزلباشها»، «میراث سلطنت مستبدانه صفویه را تحت نامی جدید احیا کردند» اما از بخت بد قاجاریه «آنان وارث دستگاه حکومتیای بودند که کلیدهای آن به دور انداخته شده یا گم شده بود.»
منبع: تاریخ ایرانی