مهاجران روس و اسکان آنها در ایران اوایل قرن بیستم
مرحله دیگری از استعمار
این پیشروی به سمت نواحی یادشده با اشغال رو به تزاید روسها به مدت بیش از نیم قرن ادامه یافت. سیاستهای تهاجمی روسیه در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، حکایت از مرحله تازهای در سیر تاریخی این کشور داشت. ظهور امپریالیسم اقتصادی در دهههای آخر قرن ۱۹، دیدگاهی متفاوت و استعمارگرانه در توسعه ارضی ایجاد کرد. توسعه قدرت ارضی توام با توسعه سلطه سیاسی و در نتیجه اقتصادی بر مردم مغلوب، به این اعتقاد منجر شد که کلنیها (مستعمرهها) امپراتوری را ثروتمندتر خواهند ساخت.
از نظر استعمارگران، در عوض بهرهکشیها، امپراتوری نیز میتوانست سهم مردم تحت سلطه را با آشنا کردن آنها با تمدن نوین و مسیحیت بازگشت دهد. در این زمینه باید گفت که بر خلاف کشورهای قدرتمند اروپای غربی که در اقصی نقاط جهان و در سایر قارهها مستعمراتی داشتند، روسیه تنها از طریق زمینهای متصل به این کشور و بهطور مستقیم توسعه مییافت.
از منظر روسها، چون دولت ایران آنقدر قوی نبوده تا در برابر فشار آنها مقاومت کند و از سوی دیگر، در مجاورت متصرفات تازه بهدستآمده آسیای مرکزی روس قرار داشت، بهعنوان یک همسایه جنوبی رفتهرفته باید در خاک آنها مستحیل میشد. روسیه در درجه نخست علاقهمند به سرزمینهای ایرانی بود تا بازاری برای کالاهای صنعتیاش باشد و هم علاقهمند به زمینهای حاصلخیز ایالتهای مجاور دریای خزر بود تا بتواند پارهای از نیازمندیهای خود را ارزانتر بهدست آورد.
همچنین در این دوران دلیلی روانشناسانه نیز داشت: به دنبال شکست در جنگ کریمه اعتبار بینالمللی روسها در اروپا از بین رفت. از این رو آنها تلاش میکردند تا عقب ماندنشان در غرب (اروپا) را در شرق (آسیا) جبران کنند. نظام حکومت ایران در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم با ضعف اقتصادی و نظامی، ازهمگسیختگی و عدم کارآیی اجرایی شناخته میشد.
به علاوه، دستاندازیهای سنگین بریتانیا و روسیه در قرار داد ۱۹۰۷/ ۱۳۲۵ ایران را به مناطق نفوذ تقسیم کرد: روسیه در شمال و مرکز و انگلیس در جنوب شرقی و یک منطقه بیطرف در میان آن دو. البته، بعد از شروع جنگ جهانی اول در مارس ۱۳۳۴/ ۱۹۱۵، روسیه با نظارت بریتانیا بر منطقه بیطرف موافقت کرد.
این توافق تقسیم واقعی ایران به مناطق تحت نفوذ انگلیس و روس را تایید میکرد که عملا در سراسر قرن نوزدهم توسعه پیدا کرده بود. از آن پس، بهطور متمرکز بخشی از منطقه تحت نفوذ روسیه در ایران رفتهرفته شامل طرح مستعمرهسازی اتباع روس شد. پیکره اصلی این نوشته بر اساس منابع روسی شکل گرفته است.
در عین حال، در زبان روسی نیز منابع منتشرشده اندکی درباره طرح اسکان و کلنیسازی مستقیم روسها در ایران وجود دارد: چند سفرنامه روسی که بهطور مختصر به موضوع اشاره میشود.
عضو شورای اداری بخش مطبوعات از سوی اداره مهاجرت در وزارت کشاورزی به شمال ایران ماموریت یافت و نتایج این سفر را منتشر کرد که سفری به ایران داشت، کتابی منتشر کرد حاوی اطلاعات پیشنهادهای عملی برای آنهایی که علاقهمند به مهاجرت به شمال ایران با کار و تجارت در آنجا بودند. تا جایی که اطلاعات موجود اجازه میدهد، هیچ تحقیق جدیدی وجود ندارد که به مستعمرهنشینهای روسی در ایران بپردازد. علاوه بر کتابهایی که در بالا به آن اشاره شد، اساس این مقاله بر آرشیوهای تاریخی در مسکو و سنپترزبورگ است. بیشتر اینکه منابع و آرشیوهای ایرانی تا آنجا که بررسی شد، در این زمینه حاوی آگاهیهای اندکی است. در عین حال دو جلد کتاب مخابرات استرآباد، گزارشهای حسینقلی مقصودلو وکیلالدوله متضمن مواد اساسی و مکملی در این زمینه است. افزون بر این، در مجموعه اسناد مکمل، چاپ وزارت امور خارجه ایران میتوان به پارهای مستندات متفرقه دست یافت. اما منابع رقیب؛ یعنی منابع بریتانیا اساسا در این زمینه تا حدود زیادی با اغماض برخورد کردهاند؛ حداقل میتوان گفت بهرغم گزارشهای کنسولی که بهطور مشبعی به مسائل منطقهای محلی پرداختهاند، در این زمینه کمتر سخن گفتهاند. آیا این یک قرار سری و دو جانبه میان روس و انگلیس بود؟
معلوم نیست. اخبار استرآباد به شکل ماهانه در گزارشهای کنسولی وجود دارد. در چند مورد بهطور فشرده اشاراتی در باب مهاجران روسی گزارش میشود. اما در میان این اخبار، نکته این است که فعالیتهای کنسول روس در امنیتزدایی و ایجاد آشوب در منطقه چشمگیر ترسیم میشود.
شاید به قرینه بتوان گفت این خود در جهت ایجاد فرصت اسکان اتباع روس در ایران بود. این اخبار در مجموع در گزارشهای کنسولی مورد بررسی و استناد قرار گرفت.
زمینهها
تهاجمات روس به ایران از زمان پتر کبیر آغاز شد. وی از موقعیت رو به زوال صفویه برای حمله به قفقاز در سواحل دریای خزر، در سال ۱۱۳۵/ ۱۷۲۲ بهرهبرداری کرد.
وی سعی کرد ایالت های اطراف خزر را بهطور دائمی ضمیمه خاک خود کند؛ اما قسمت زیادی از ناحیه گیلان خارج از کنترل واقعی روس قرار داشت. در عین حال، روسها تلاش نکردند تا ساخلوهایی به مازندران و استرآباد - که مدعی آن هم بودند - بفرستند. پتر در سال۱۱۳۶/ ۱۷۲۵ مرد و ملکه آنا (۱۷۴۰ - ۱۱۵۳/ ۱۷۳۰-۱۱۴۳) با برگرداندن نیروهای روسی از تمام مناطق ایرانی موافقت کرد. در ۱۲۱۶/ ۱۸۰۱ روسیه گرجستان را ضمیمه کرد و بعد از دو جنگ روس - ایران (۱۸۱۳ - ۱۸۰۴ / ۱۲۲۹-۱۲۱۹و ۱۸۲۸ - ۱۸۲۶ / ۱۲۴۲-۱۲۴۴ ایران بیشتر مالکیت خود بر منطقه قفقاز و ماورای آن را از دست داد. افزون بر این، در نیمه دوم قرن نوزدهم در نتیجه پیشروی روسیه در آسیای مرکزی، ایران سرزمینهای زیادی را از دست داد و دچار زیان شد.
روسیه از مرز اسمی به طرف شمال روستای قزل سو منطقه ترکمن - که مرز ایران بهشمار میرفت - عبور کرد. روسها به اعتراضات ایران درباره تجاوز جدید خود اینگونه پاسخ دادند که دولت ایران هرگز نفوذی بر ترکمنها اعمال نکرده است. آف بگر، سفیر روس در تهران در ۲۵سپتامبر ۱۲۸۶/ ۱۸۶۹ بهطور رسمی به دولت ایران خبر داد که دولت امپراتوری حاکمیت ایران بر اترک را به رسمیت میشناسد که به این صورت بهطور موقت مساله خاتمه پیدا کرد. در نتیجه فتح سرزمینهای آسیای مرکزی، مبنایی برای توسعه بیشتر روس به طرف جنوب ایجاد شد. یکی از نتایج آن، پیشرفت به طرف شمال و شمال شرقی ایران و مستعمرهسازی همه آن سرزمینها بود. مطالعات کم و بیش علمی- فنی روسها از نیمه دوم قرن نوزدهم در باب منطقه استرآباد، نشاندهنده حساسیت و علایق آنها به گسترش ارضی امپراتوری در این بخش از کرانه جنوبی دریای خزر است.
چنانکه نگاه موشکافانه گریگوری ملگونوف (Gregory Malgonov) در سفر خود به نواحی استرآباد، مازندران و گیلان بیشتر در حال و هوای طراحی توسعه مرزهای روس شکل گرفته است. در واقع، اصل سفر وی بنابر امر فرماندار قفقاز در سال ۱۲۷۷/ ۱۸۶۰ صورت گرفت و همزمان چارلز فرانسیس مکنزی (اولین کنسول بریتانیا در رشت) ۱۲۷۵/ ۱۸۵۸ به سَر و سِر روسها با ترکمنان منطقه استرآباد اشاره دارد: «درباره اینکه آیا در آتیه روسها در ساحل در منطقه مناسبی مستقر خواهند شد، شکی نیست؛ ولی فکر نمیکنم که موقع آن رسیده باشد. وقتی که آماده انجام این کار شدند، فقط کافی است که زمینهای خضرخان را در نزدیکی گمیش تپه بخرند. او با خوشحالی حاضر خواهد شد که زمینها را به آنها واگذار کند.»
مکنزی همچنین در جای دیگر به نکتهای اشاره دارد که به هر حال حاکی از نخستین کانونهای کلنیسازی در ایران است. وی به میزان نفوذ روسها در آذربایجان اشاره میکند و میگوید: دهاتی که متعلق به اتباع روس است، مانند خاک مقدس است و نمایندگان دولت ایران جرات دخالت در امور ساکنان آن دهات را ندارند.
فهرست مکنزی از میزان تملک اتباع روس جالب است. وی ذکر میکند که آقا مهدی و حاجیعباس از اتباع روس، دهات جونکار، لوچه، گوراب و ملاسرا را در تملک داشته، قنسول روس به تنهایی ۱۶ روستا در اختیار دارد.
آهنگ این روند در عصر امتیازات تندتر شد تا جایی که هر امتیازی برای اتباع روس، فرصتی بود برای استملاک اراضی بیشتر. سازوکار آن بیش از همه تحت نفوذ و سیطره کنسولهای روس در سراسر نقاط ایران، بهویژه ایالات شمالی به اجرا درمیآمد تاجایی که حجم عظیمی از دعاوی حقوقی اتباع روس در محاکم کار گزاریها بر سر چگونگی همین تملکها بود. از جمله این قراردادها میتوان به امتیاز شیلات برای استفان لینازف (Stephan Linazove) ارمنی تبعه روس از سال ۱۹۲۵-۱۳۴۴/ ۱۸۸۸-۱۳۰۶ در دریای خزر اشاره کرد.
پیرو کسب این امتیاز طولانیمدت که شامل تمام سطوح آبی میان اترک تا آستارا میشد، تمام سرزمینهای مرغوب و جنگلهای مربوطه رفتهرفته به هر شیوه و روش ممکن تحت نظارت اداره لینازف خریداری شد و با به زور به تصاحب درآمد. در کنار لینازف، امتیاز خوشتاریا (Khushtaria) قفقازی الاصل تبعه روس، صاحب امتیاز جادههای شمال، مکمل اقدامات لینازف در راستای تملک بیشتر اراضی، تحت عنوان «اداره خوشتاریا» فعالیت میکرد (همان، ش: ۲۴۰۰۰۴۴۲۶). فعالیتهای این شرکت آنچنان گسترده بود که در سال۱۹۱۳ مورد انتقاد شدید خزانهداری کل ایران، موسیو مورنارد قرار گرفت. این به آن دلیل بود که خزانهداری کل طالب تمرکز در اخذ مالیات، بهویژه مالیات ارضی بود که اتباع صاحب زمین روس از آن شانه خالی میکرد و در همهجا کنسول روس از آنها حمایت میکرد. عنصر دیگر که در جهت استملاک فعالیت چشمگیری داشت، بانک استقراضی روس (۱۸۹۱/ ۱۳۰۹) بود.
دامنه فعالیتهای این بانک در تصاحب ارضی زمینهای رهنی بسیار وسیع بود (شاهدی، ۱۳۸۱)، اما در راستای ایجاد کلنیهای مهاجرنشین برای نمونه، تجربه این بانک در مشهد در خور تامل است.
در سال۱۳۲۲/ ۱۹۰۴ خارج از دیوار شهر، در منطقه تقیآباد کنار دروازه نوقان توسط بانک استقراضی قطعه زمینی وسیع برای ایجاد شهرک یا محله (Quarter) برای اتباع روس از هر قشری خریداری شد. در اینجا مدرسه، کلیسا، بیمارستان و پارک ساخته شد.
نکته اینکه اسناد بریتانیا شرح میدهند که این کار جزئی از روش معمول روسها برای کلنیسازی بود. در عین حال، تا اوایل قرن بیستم، تملک سر زمینها و روستاهای متعدد توسط اتباع روس هیچگاه به عنوانسازوکار مستقیم و آشکاری برای انتزاع اراضی ایران تلقی نشد؛ اما از آن پس که نوعی توافق ضمنی بین روس و انگیس بر سر تعیین منطقه نفوذ در ایران صورت گرفت، مساله کلنیسازی در دستور کار روسها قرار گرفت و بعد از آن بهطور علنی اتباع رسمی خود را به مهاجرت به ایران تشویق کردند.
بخشی از مقالهای به قلم
دکتر مرتضی نورائی