دانشگاهی که علم تولید نمیکند!
دکتر طباطبایی در ملاحظاتی درباره دانشگاه نقدی ساختاری به چگونگی تاسیس دانشگاه در ایران و دستاوردهای آن وارد میکند و میگوید، در واقع، دانشگاه نتوانسته است حقوقدانی تربیت کند که توان درافکندن طرحی نو در حقوق عمومی را داشته باشد. در این باره توضیح شما چیست؟
طباطبایی کتابی به نام «ملاحظاتی به نام دانشگاه» دارد که متاسفانه نایاب است و در مورد علوم انسانی و علوم اجتماعی است. او تاکید میکند که این علوم نباید با «علوم دقیقه» اشتباه گرفته شود. وی در این زمینه بارها تکرار کرده است که تخصصی در مورد علوم دقیقه ندارد و در این باره متخصصان باید بگویند آیا اشکالاتی در مورد علوم دقیقه دانشگاههای ایران وجود دارد و اگر آری؛ آن مشکلات چیست. طباطبایی عنوان میکند که فقط در زمینه علوم انسانی و علوم اجتماعی صحبت میکند. او در این زمینه میگوید: «دانشگاه برای اولین بار در غرب به وجود آمد، اصلا علوم انسانی در غرب به وجود آمد.» این را که با چه شرایطی به وجود آمد، در کتاب دیگر طباطبایی، به نام «ابنخلدون و علوم اجتماعی» میبینیم که آن کتاب، نظریهپردازی بسیار مهمی است که مبانی فلسفی حیرتانگیزی در آنها وجود دارد که به آن نمیپردازم. اما چرا این بحث را عنوان کردم؟ به دلیل اینکه به این برسم که شرایط به وجود آمدن علوم انسانی به این راحتی نبوده و بعد از تولد فلسفه مدرن در قرن ۱۷ با دکارت، سدهها طول کشید تا از درون این تفکرات تکوینشده، علوم اجتماعی متولد شود و امروز با علوم اجتماعی با شاخههای متفاوتی مواجه باشیم.
در ادامه طباطبایی خاستگاه و محل پرورش ابتدایی علوم انسانی را حوزههای علمیه آن زمان میداند. در واقع علوم انسانی از درون مسیحیت به دنیا آمد، مثلا دانشگاه سوربن، قبلا مدرسه مذهبی بود که بهتدریج به دانشگاه تبدیل شد. دانشگاه کمبریج و دانشگاه آکسفورد نیز شرایط و سرنوشت مشابهی داشتند و از ابتدا دانشگاه نبودند، بلکه رفتهرفته به دانشگاه تبدیل شدند.
این موارد دانشگاههای ملی هستند. در واقع علم که متولد میشود دارای چند وجه است که جهانی بودن یک جنبه از آن است؛ اینکه جهانیان تا حدود معینی میتوانند از آن استفاده کنند، اما همیشه هم اینطور نیست. به عنوان مثال، علوم اجتماعی علمی نیست که بتوان صفر تا صد آن را وارد کرد؛ به دلیل اینکه علوم اجتماعی یک پا در سنت دارد و اگر ریشههای سنتی در آن دیده نشود، تکوین پیدا نمیکند، برای همین علوم اجتماعی در ایران سنت ویژه خودش را دارد. در واقع باید اجتهادی در زمینه علوم اجتماعی غرب صورت بگیرد و ویژگیهای آنها با مسائل و مشکلات ایران منطبق شود تا بتوان آن علوم اجتماعی را به کار برد. این مساله یکبار در آلمان اتفاق افتاده است. دانشگاه آلمانی از درون حوزهها بیرون نیامده، بلکه تاسیس شده است؛ منتهی موسسان و رئیس این دانشگاه که دانشگاه ملی آلمان بود، پیشنیازهایی را رعایت کردند؛ چرا که تاسیس دانشگاه بازیچه نیست که دور یک جایی دیوار بکشیم و بگوییم اینجا دانشگاه است. فیشته، فیلسوف بزرگ و هگل از روسای آن دانشگاه بودند. ضمن اینکه قبل از آن کانت در خصوص جدال دانشکدهها در این مورد نظریهپردازی کرده بود.
دانشگاه تهران، دانشگاه مادر ایران است. در این فضا چه میتواند شکل بگیرد؟ در واقع تقلید از علومی که در غرب به وجود آمده و برای همان ملتها هم درست شده، درست است که بخش اندکی هم از این علوم نمایه جهانی دارد، با این حال باید کسانی با فرهیختگی وسواسگونهای وجود میداشتند که ریشههای فلسفی تولد علوم اجتماعی را در چنین دانشگاهی مورد بررسی و آموزش قرار میدادند تا آن را با شرایط ایران منطبق کنند. اما این اتفاق در نظام دانشگاهی ایران نیفتاد . دانشگاهی که تشکیل شده بود مبانی فلسفی و ریشه فهم چرایی علوم اجتماعی را نداشت. در این باره درست است که دانشگاه متولد شد و اندکاندک کارهایی انجام شد، ولی در واقع تا انقلاب فرهنگی و «جایگزین کردن تعهد به جای تخصص»، این در حالی است که «تخصص» محل و جایگاه دانش است و از سوی دیگر، «تعهد» محل و جایگاه حوزه است که در حوزه علوم اسلامی تدریس میشود. بنابراین شخصی که در آنجا مدرس است، متعهد به تدریس علوم اسلامی است، نه علوم دیگر.
دانشگاه محل علم است و علم هم بیطرف است؛ از سوی دیگر فلسفه، خبر است و میپرسد «چه هست و چه نیست». وقتی تعهد با «ذهنیت آماده» وارد دانشگاه میشود، مانند این است که بخواهیم دو امر با ذهنیت متناقض و جمعنشدنی را جمع کنیم و برای همین آن نهال ضعیف دانشگاه بهتدریج فرسوده میشود.
میتوان چنین استدلال کرد که نظام دانشگاهی فعلی ایران به محلی برای تربیت کارمند تبدیل شده است و محل تولید علم نیست؟
تمامی علومی که در دانشگاههای فعلی ایران وجود دارند، ترجمههایی از دانشگاههای مختلف اروپایی و آمریکایی هستند؛ به همین دلیل کمتر برای مشکلات ایران توانستهاند راهحلی پیدا کنند.
نتیجه چه شده است؟
اگر میخواهید نتیجه را ببینید، به روبهروی دانشگاه تهران مراجعه کنید تا بانگ و آوای «پایاننامه فوقلیسانس و پایاننامه دکتری» را بارها بشنوید و ببینید که آگهیهای اینها هم روی در و دیوار موجود است. در واقع دانشگاه در حال تربیت افرادی است که با این وضعیت فارغالتحصیل میشوند. به همین دلیل هم هیچ آبی برای ایران گرم نمیشود؛ همچنان که نشده است. طباطبایی در کتاب «فلسفه حقوق» از یکسو به فلسفه حقوق غرب و اهمیت آن در تاریخ اندیشه بشری نگاه کرده و از سوی دیگر به فلسفه حقوق در ایران که از مشروطه آغاز شده است؛ در نتیجه ویژگی دیگر این کتاب، نگاهی به فلسفه حقوق و اهمیت فلسفه حقوق در تامین منافع ملی است.