میرزا از این مقدمات نتیجه می‌گیرد که ایران آبستن حوادث است... و «مطلق تغییرات کلی در وضع آن به هم خواهد رسید»... او در یکی از نامه‌‌‌های سال ۱۳۱۱ گفته بود که برابر گزارش شخص محترمی «به کلی وضع دماغ‌‌‌های مردم تغییر نموده و مستعد از برای قانون و انسانیت و حق‌شناسی شده‌‌‌‌‌‌اند.» اما میرزا به این نکته اساسی التفات پیدا نکرده بود که تکوین این آگاهی نوآیین و بحران ناشی از آن در نظام خودکامه نیازمند تدبیر بنیادینی بود که به باور او با روی کار آمدن ظل‌السلطان -که در واقع جز دفع فاسد به افسد نبود- در تضاد است.

در نیم‌سده عصر ناصری ‌سازوکارهای قدرت سیاسی، بیش از پیش، بازتابی در میان گروه‌‌‌هایی از عامه مردم پیدا کرد، اما آنچه به‌ویژه در نظر این گروه‌ها -و البته در میان نخبگان و روشنفکران ایرانی- نمودار می‌‌‌شد، ظاهر تباهی‌‌‌های شاه و درباریان بود؛ نه منطق مناسبات قدرت.

 مبانی نظریه مشروطه‌خواهی، جواد طباطبایی، انتشارات مینوی خرد، صص ۷۴-۷۳