افغانستان، جنگ همه علیه همه!
تردیدی نیست که از سال ۱۹۷۹ به بعد با تشدید جنگهای چریکی و حمایت روستاییها از طالبان، بخشهایی از قلمرو کشور از کنترل سازمان دولت بیرون شد، اما تا سال ۱۳۷۰ دولت بر کلانشهرها تسلط داشت و نهادهای دولتی بهسختی نفس میکشیدند. سقوط حکومت دکتر نجیب، روند نابودی سازمان دولت را که از سال ۱۹۷۹ شروع شده بود، تکمیل کرد. در پی سقوط حکومت دکتر نجیب، حتی کابل به میدان خون و آتش تبدیل شد و گروههای مسلح در خیابانهای پایتخت به جان هم افتادند. با سقوط حکومت حزب وطن بسیاری از شهرهای افغانستان از جمله قندهار، چنان دچار هرجومرج شدند که در تاریخ کمتر نظیر داشت. در کابل، قندهار و دیگر مناطق افغانستان در آن زمان وضعیتی حاکم شد که نظریهپردازان دانش سیاستشناسی از آن به «جنگ همه علیه همه» تعبیر میکنند.
در آن زمان هیچ نوع مصونیتی وجود نداشت و کابل سرزمین بدون دولت شده بود. نهادهای دولتی مثل پلیس، وجود نداشت که از ساختمانهای حکومتی، خانههای مردم و سرمایههای عمومی و خصوصی حفاظت کند. گروههای مسلح در منطقه هر کاری که میخواستند، میتوانستند بکنند. حتی گروههای مسلح مربوط به یک قوا که به یک ساختمان دولتی دست یافته بودند، آن ساختمان و اموال موجود در آن را ملک پدری خود میدانستند و به رهبر قوا که به آن تعلق داشتند، اجازه نمیدادند به آن ساختمان وارد شود. مردم کابل از آن زمان داستانهای وحشتناکی نقل میکنند. افراد مسلح به خانهها داخل میشدند و دختران را میربودند. نه نهادی وجود داشت که این موضوع را پیگیری کند و نه خانوادهها به تفنگ دسترسی داشتند تا از خود دفاع کنند. بر مبنای روایتهای شفاهی که کمیسیون مستقل حقوق بشر آن را مستند کرده است، در آن زمان افراد مسلح مربوط به قواهای مختلف، در کوچه و خیابان، حتی برای سرگرمی، مردم را به گلوله میبستند. وضعیت چنان بد شد که مردان بسیاری از خانوادهها در نواحی مخلتف کابل با بیمیلی تمام، نزد فرماندهان قوای ارتش ثبتنام کردند، کارت عضویت آنها را به دست آوردند و مسلح شدند تا در سایه تفنگ، تنظیم و قوم، مصونیت خود را تضمین کنند. از آنجا که حکومتی وجود نداشت، مردم مجبور بودند براساس روابط خویشاوندی و قومی، وارد گروههای مسلح شوند تا زنده بمانند. آنانی که توان مهاجرت داشتند، شهر را ترک کرده بودند؛ آنانی که مانده بودند، باید راهی برای بقا جستوجو میکردند.
وضع شاهراهها وحشتناکتر بود. آدمهای وحشی و هار در شاهراهها ایستهای بازرسی ایجاد کرده بودند. این انسانهای مسخشده، تنها از مسافران باجگیری نمیکردند؛ آنان مسافران را میکشتند و در مواردی به زنان مسافر هم تجاوز میکردند. واقعیت وحشتناک دیگر این بود که شماری از فرماندهان ارتش از درآمد نامشروع وحشیهایی که در شاهراهها ایستهای بازرسی ایجاد کرده بودند، سهم میگرفتند و آن را در جنگ با دیگر قوا مصرف میکردند. شهر و ده و شاهراه به جغرافیای بدون دولت بدل شده بود. شاگردان سیاستشناسی در کشورهای اروپایی تعریفهای انسانشناسی سیاسی مثل «انسان، گرگ انسان است» را در کتابها میخوانند و مصادیق آن را در تاریخ دورشان جستوجو میکنند، اما ما در تاریخ نزدیکمان مصداق این تعریف را دیدهایم. تمام نظریهپردازان دانش سیاستشناسی هرجومرج و «جنگ همه علیه همه» را بدترین وضعیت ممکن توصیف کردهاند. تاکید تمام آنان بر این است که انسانها برای بقا و ختم وضعیتی که همه علیه همه میجنگند، به حکومت نیاز دارند؛ حکومتی که مصونیت انسانها را تامین کند، امنیت ملکیتهای خصوصی و عمومی را بگیرد و وضعیتی بیافریند که دعواهای حقوقی و جزایی در دادگاهها فیصله یابد. نظریهپردازان دانش سیاستشناسی برای تعدیل قدرت حکومت و جلوگیری از استبداد، تفکیک قوا و قدرتمند شدن نهادهایی مثل پارلمان و شوراهای محلی و مشروعیت انتخاباتی حکومت را پیشنهاد کردهاند، اما بسیاری یک حکومت مستبد را بر وضعیتی که در آن «جنگ همه علیه همه» وجود داشته باشد، ترجیح دادهاند. در نظریه سیاسیای که فارابی و دیگر فیلسوفان مسلمان ارائه کردهاند، نیز به نظم اجتماعی، تشکیل اجتماع و ضرورت تشکیل اداره و حکومت برای جلوگیری از هرجومرج تاکید میشود. با توجه به اینها، سقوط حکومت حزب وطن در سال ۱۳۷۱ در واقع سقوط نظم دولتی و نابودی سازمان دولت بود. این بدترین اتفاق ممکن است. این اتفاق در آن زمان قابل پیشبینی بود. شخص دکتر نجیب در سخنرانیهایش میگفت که پیروزی مخالفان مسلح او جنگ کنر را به کابل میآورد.
پس از خروج نیروهای شوروی از افغانستان، ارتش وقت افغانستان توان جنگ در برخی از ولایات، از جمله کنر را نداشت، به همین دلیل بود که از آن ولایات خارج شد. پس از خروج نیروهای دولتی از کنر، مناطق مختلف آن ولایت به دست قوای مختلف افتاد و بعد این قوا برای گسترش قلمرو نفوذشان با هم درگیر شدند. دکتر نجیب با توجه به اوضاع کنر و شاید بر مبنای معلوماتی که از درون تنظیمها داشت، به این نتیجه رسیده بود که در صورت غلبه قوا بر حکومت او، کابل دستخوش هرجومرج میشود. آن زمان سازمان ملل متحد هم این موضوع را پذیرفته بود. به همین دلیل بود که این سازمان به صورت اعلامشده تلاش میکرد قدرت را از دکتر نجیب به یک اداره غیرجانبدار انتقال دهد و این اداره غیرجانبدار زمینه برگزاری انتخابات یا شیوه مسالمتآمیز دیگری را برای انتقال قدرت فراهم آورد. تلاشهای سازمان ملل متحد ناکام ماند. عبدالوکیل، وزیر خارجه حکومت دکتر نجیب در کتاب خاطراتش آورده است که بینین سیوان، نماینده ویژه دبیرکل وقت سازمان ملل متحد که پرونده افغانستان را در دست داشت، بیشتر به براندازی نجیب میاندیشید تا به انتقال مسالمتآمیز قدرت سیاسی. بر مبنای روایت عبدالوکیل، کل پروژه سیوان براندازی نجیب بود که آن را در پوشش تطبیق سیاست سازمان ملل متحد پیش میبرد.