هیوم؛ فیلسوفی تجربهگرا
دیوید هیوم (David Hume) در هفتم مه ۱۷۱۱ میلادی در ادینبورگ اسکاتلند دیده به جهان گشود. خانواده او اصالتی کهن داشتند اما جزو ثروتمندان بهحساب نمیآمدند، پدر او در همان سالهای کودکیاش درگذشت.
هیوم دوره دانشگاه خود را در ادینبورگ گذراند و چون خانوادهاش انتظار داشتند تا هیوم قاضی شود، بنابراین برای حدود سه سال در زمینه حقوق به مطالعه پرداخت، اما به سبب علاقه بسیار به فلسفه سرانجام مطالعات حقوقی را رها کرد با این حال او بهخاطر وضعیت مالی خانوادهاش تصمیم گرفت که وارد کار تجارت شود، به همین سبب به بریستول رفت و تلاش کرد تا نزد تجار معتبر تجارت را فراگیرد، اما بعد از مدتی این کار را مغایر طبع خود دید، بنابراین بریستول را ترک و به فرانسه رفت و درآنجا با پیشهکردن قناعت مطالعات خود را پی گرفت.
هیوم در سال ۱۷۳۷ به اسکاتلند بازگشت و در آنجا اثر فلسفی دیگری منتشر ساخت.
در سال ۱۷۴۵ درخواست کرد تا در دانشگاه ادینبورگ کرسی تدریس اخلاق و فلسفه روح را بر عهده بگیرد؛ اما درخواستش رد شد. پس از یک سال تدریس خصوصی به عنوان منشی یک ارتشبد به خارج رفت و تا ۱۷۴۹ به میهن بازنگشت. در این مدت چند اثر فلسفی از او انتشار یافت که نام و شهرتی بلند برایش به ارمغان آورد.
در سال ۱۷۵۲، هیوم کتابدار دانشکده وکلای مدافع در ادینبورگ شد و با خواهرش در شهر سکونت گزید. هیوم به یاری استفاده از آن کتابخانه به نوشتن تاریخ انگلستان رویآورد و تا ۱۷۶۱ چند جلد از آن را منتشر ساخت. او در سال ۱۷۶۳ همراه ارل آوهرتفرد، سفیر بریتانیا در فرانسه، به پاریس رفت و مدتی دبیر سفارت بود. در پاریس با تعدادی از فیلسوفان بزرگ فرانسوی معاشرت داشت اما پس از مدتی هیوم به لندن بازگشت. در آنجا دو سال به معاونت وزیر برگزیده شد و در سال ۱۷۶۹ به ادینبورگ بازگشت و در ۱۷۷۶.م درگذشت.
دیوید هیوم در پیشرفت علم اقتصاد کلاسیک نقشی بسیار عمده داشت و از پایهگذاران قطع رابطه با افکار تجارتگرانه بود، اگرچه بررسیهای اقتصادیاش همهجانبه نبود و بیشتر تجزیه و تحلیل خود را به مساله پول، بهره و تراز پرداختها اختصاص داد.
هیوم، نظریه تجارتگران را دایر بر اینکه میزان مطلق پول نماینده رفاه اقتصادی و ثروت ملی است، رد کرد و نشان داد که اگر مقدار پول فوایدی این چنین داشته باشد، این فواید را باید نه در میزان مطلق آن، بلکه در افزایش مقدار پول دانست؛ افزایش معتدل مقدار پول سبب افزایش معتدل قیمت میشود و این هر دو به سود تجارت و رفاه کشور است.
هیوم نخستین ارائهکننده نظریه معروف مقداری پول است، اما باید دانست که او در ضمن به عادات مصرفکنندگان اشاره میکند و این تلویحا میرساند که او از تاثیر این عادات در تعیین نتیجه افزایش مقدار پول آگاه بوده است؛ مثلا اگر مقدار پول در کشوری افزایش یابد، اما افراد آن را به خرج نرسانند بلکه در کیسههاشان نگاه دارند پیداست که این افزایش تاثیری بر هیچ چیز نخواهد داشت. هیوم در تجزیه و تحلیل خود نه تنها تاکید کرد که فقط افزایش معتدل مقدار پول و در نتیجه ازدیاد معتدل قیمتها - و نه مقدار مطلق آن- ممکن است برای اقتصاد ملی مفید باشد، بلکه اضافه کرد که تازه این تاثیر هم موقت است و آنچنان نیست که برای ابد سطح رفاه کشور را افزایش دهد.
علاوه بر این هیوم مانند تجارتگران، رابطه مقدار پول و نرخ بهره را تمییز داد، ولی تجزیه و تحلیل او از این رابطه ماهیتا با نظر تجارتگران متفاوت بود. او گفت این درست است که رابطه معکوسی بین مقدار پول و نرخ بهره وجود دارد، ولی این دلیل نمیشود که دومی را معلول اولی بدانیم.
تنها ادعایی که میتوان کرد این است چنین رابطهای معمولا مشاهده میشود، ولی چه بسا که علت اصلی هردو، یعنی آنچه یکی را در عین حال زیاد میکند و دیگری را کاهش میدهد، عامل یا عوامل دیگری است. این ترمیم دو وجه دارد؛ یکی وجه فلسفی آن است که هیوم در جای دیگری به تفصیل بر کرسی نشانده بود و آن اینکه رابطه دو متغیر و تغییرات آن دو با یکدیگر الزاما رابطه علت و معلولی نیست و ما اصلا برای تصور خود به وجود علت و سبب، پدیدههای گوناگون طبیعی یا اجتماعی هیچ دلیلی نداریم. این همان نظری بود که کانت را به وحشت انداخت تا فلسفه را از خطری که هیوم متوجه آن کرده بود نجات دهد اما برخلاف تصور خود، به آن توفیق کامل نیافت.
وجه دیگر آن مستقیما با اقتصاد رابطه دارد و تاکید را از روابط پولی متوجه روابط تولیدی اجتماع میسازد که بر اثر پیشرفت آن، هم مقدار پول ممکن است زیاد شود و هم نرخ بهره کاهش پذیرد. در هر حال هیوم اعلام کرد نرخ بهره کم همیشه در مواقع فراوانی و رفاه مشاهده میشود و بنابراین دخالت دولت در تعیین نرخ بهره و بهویژه بالا نگهداشتن آن غلط است.