کشیشی در کسوت اقتصاددان توماس رابرت مالتوس

توماس رابرت مالتوس (Thomas Robert Malthus)  ۱۳ فوریه سال ۱۷۶۶.م در جنوب لندن به دنیا آمد. او در یک خانواده روشنفکر رشد و نمو پیدا کرد؛ خانواده‌ای که حتی دوستان نزدیک فیلسوفانی مانند دیوید هیوم و ژان‌ژاک روسو بودند. با گذشت زمان مالتوس رابطه نزدیکی با اقتصاددان بزرگ دیگر آن زمان،  دیوید ریکاردو برقرار کرد. او از کودکی توانست به کالج عیسوی در کمبریج دسترسی پیدا کند و پس از پایان تحصیل در کلیسا مشغول به‌کار شد. مالتوس پس از مدتی به‌عنوان استاد تاریخ و اقتصاد سیاسی به کالج هایلیبری پیوست.

سال ۱۸۱۹.م مالتوس به عنوان عضوی از انجمن سلطنتی انتخاب شد و سال ۱۸۲۱م به باشگاه اقتصاد سیاسی پیوست. دیوید ریکاردو و جیمز میل دیگر اعضای همین جامعه بودند. تقریبا یک دهه بعد، در سال ۱۸۳۳م، مالتوس به عنوان عضو  آکادمی علوم اخلاقی و سیاسی فرانسه و همچنین عضو آکادمی سلطنتی برلین انتخاب شد. سرانجام در سال ۱۸۳۴م، مالتوس یکی از بنیان‌گذاران انجمن آماری لندن شد.

اما حضور مالتوس در حوزه اقتصاد با انتشار نظریه قابل بحثش درباره جمعیت و تاثیر آن بر اقتصاد بیشتر به‌چشم آمد؛ مالتوس در سال ۱۷۹۸م مقاله‌ای با عنوان«اصول جمعیت و چگونگی تاثیر آنها بر توسعه آینده جامع» منتشر کرد که انتشار آن، تاثیر گسترده‌ای بر جای گذاشت. در این مقاله به روشی قدرتمند، مالتوس استدلال کرد توسعه اجتماعی به دلیل رشد سریع جمعیت محکوم به شکست است.

اکنون نیز هرگاه درباره رشد جمعیت و رشد مواد غذایی و عدم‌تعادل این دو پدیده بحث می‌شود، پای نظریه مالتوس به میان می‌آید. این اندیشمند که با دیوید هیوم، آدام اسمیت و ریکاردو هم‌دوره و دوست بود، به خاطر نظریه جمعیت خود شهرت جهانی یافته است.

به نظر او جمعیت با فرایاز (تصاعد)هندسی افزایش می‌یابد و فراهم ساختن خواربار برای ادامه زندگی با فرایاز حسابی انجام می‌شود. مالتوس نظریه‌ خود را با طرح این پرسش‌ها آغاز کرد که اصولا چه عواملی موجب پیشرفت و ترقی جامعه‌ انسانی می‌شود؟ چگونه و به چه ترتیب می‌توان این علل را پیش‌بینی کرد؟ از نظر او پاسخ به این پرسش‌ها مستلزم پاسخ به دو پرسش دیگر بود؛ ۱) چه عللی تاکنون مانع پیشرفت نوع بشر به سوی رفاه و خوشبختی شده است؟ ۲) چقدر احتمال دارد که تمام، یا بخشی از این علل، در آینده از میان برود؟

در پاسخ به پرسش نخست، مالتوس یکی از علل بدبختی و عدم پیشرفت نوع بشر را تمایل و توانایی بیش از حدش به تولیدمثل دانست و ‌گفت در موجودات زنده از جمله انسان یک تمایل دائمی به افزایش نوع خود، بدون توجه به مقدار غذایی که در دسترس آنهاست، وجود دارد، اما از آنجا‌که غذا برای زندگی انسان لازم است، جمعیت هیچ وقت نمی‌تواند جلوتر از عرضه‌ عادی خوراک گام بردارد و افزایش یابد. از این‌رو، باید یک کنترل‌کننده‌ قوی برای جلوگیری از افزایش جمعیت در نظر گرفت.

مالتوس با تمام ویژگی‌های خاصش مورد جالبی برای مطالعه است. کار او در مورد جمعیت و نمونه‌هایی که در زمینه مساله فقر که عمیقا او را به ارزیابی نیازهای حیاتی و اولیه بشر واداشته بود، ارائه می‌دهد، جالب توجه است. بالاخره تجزیه و تحلیل‌های عملی و تجربی‌تری که از دینامیسم رشد جمعیت ارائه می‌دهد، او را وا‌داشت به مطالعه و تفحص منظم درباره متغیرهای غیراقتصادی بپردازد. به هر حال در نتیجه وجود جنگ، فشارهای شدید جمعیت در افزایش عرضه مواد غذایی بعد از سال ۱۸۱۲ تا حدی تخفیف یافت و به دنبال آن مالتوس بر طیف وسیعی از مسائل تمرکز پیدا کرد.

کار مالتوس به عنوان یک چشم‌انداز بدبینانه شناخته شده است. او فقر را به عنوان یکی از پدیده‌های اجتناب‌ناپذیر برای گونه‌های انسانی تعریف کرده است. به همین ترتیب، کارش به دلیل زبانی انتزاعی و تحلیلی مورد انتقاد قرار گرفته. در حقیقت، ادعا شد به‌رغم این واقعیت که این روش تحقیقاتی در اروپا و انگلیس رشد کامل داشت، او تجزیه و تحلیل آماری دقیقی انجام نداده است.

در هر صورت، مالتوسیسم به سرعت در نظریه‌های اصلی اقتصادی گنجانده شد و این یک شکاف مهم با خوش‌بینی بیش از حد اقتصادی بود؛ در حالی که توجیهی برای نظریه دستمزد بر اساس حداقل هزینه‌های معیشت و بی‌اعتبار کردن اشکال سنتی خیرات ارائه می‌داد.

اثر دیگر او کتاب «اقتصاد سیاسی» (سال ۱۸۲۰) با بحثی درباره ماهیت و محدودیت‌های شیوه‌های علمی در بالا بردن ظرفیت تولید طبیعت آغاز می‌شود. مالتوس نیز همانند ریکاردو بعد از ادای احترام نسبت به اسمیت، نشان می‌دهد که برخی از قضایای اسمیت نیاز به اصلاح و پالایش دارد و زمانی که به بررسی کتاب دوم درباره پیشرفت ثروت اسمیت می‌پردازد، در دو صفحه به طور خلاصه اهمیت عوامل نهادی، اخلاقی و مذهبی را مورد تایید قرار می‌دهد و سپس در ادامه روی متغیرهایی کار می‌کند که «مستقیما در حیطه اقتصاد سیاسی» قرار دارند. در واقع، او نخستین استاد اقتصاد سیاسی در دانشکده کمپانی هند شرقی در هیلی بوری بود. با تامل در آثار مالتوس و ریکاردو برداشتی ظریف‌تر و دقیق‌تر از چارچوب فکری هیوم و اسمیت را که با دقت افکار اقتصاددانان عمده معاصرشان را بررسی می‌کند، مشاهده می‌کنیم.