بررسی علل ناپایداری امنیتی دوره قاجاریه
هرجومرج و پریشانی
در گزارش یکی از دیوانیان عصر محمدشاه قاجار که در سال ۱۲۵۶ق. به نواحی جنوبی رفته از خالی شدن روستاها و فرار مردم از ظلم و ستم دیوانیان سخن به میان آمده است. او درباره شیراز میگوید که «رعایای اغلب دهات آنجا به سبب عدم تسعیر و برنیامدن از عهده حقوق دیوانی پراکنده و بعضی از دهات بینسق مانده» بود. کل رعایای سکنه دشت ارژن در نزدیکی شیراز به علت ظلم و ستم حکام که همه ساله نقد و جنس بیش از حد توان از مردم دریافت میکردند، سوای پیرمرد متولی بقعه شاه سلمان، فرار کرده و رفته بودند. در همین ماموریت، شیخ بندر کنگان نزد این مامور از ظلم و اجحاف حکام و مباشران فارس شکایت میکند که در زمان فتحعلیشاه فقط مبلغ ۷۰ تومان نقد پیشکشی میدادهاند. اما اینک با وجود آنکه جمعیت کاهش یافته، برخی بر اثر مرض وبا و طاعون تلف شده و برخی بهدلیل از عهده برنیامدن حقوق دیوانی فرار کردهاند، باز محصل مالیاتی یکهزار و دویست تومان مالیات دیوانی طلب کرده است. شیخ مزبور این ظلم و تعدی را به مصلحت نمیداند؛ زیرا موجب شده مردم به سواحل جنوبی کوچ کنند. انگلیسیها هم از این وضعیت استفاده کرده مردم را تحریک میکردند که از اطاعت دولت ایران سرپیچی کرده و به آنان بپیوندند. نجمالدوله در مسیر شیراز به کازرون در میانکتل پای درددل چند تفنگچی پریشاناحوال مینشیند که از ظلم مباشران شکوه داشتند. از قرار، مباشران از سی نفر سکنه روستا چندان مالیات میگرفتند که درآمد آنان کفایت آن را نمیکرده و مجبور بودهاند که مفتی (رایگان)تفنگچیگری کنند.
در صدارت حاجیمیرزا آقاسی، صدراعظم محمدشاه قاجار، حکومت ایالات ایران به هرجومرج میگذشت. هرکس که کارآمدی و لیاقتی داشت از سوی وی تبعید میشد. اموال مردم را به زور ضبط میکرد و برای خود ثروت و مکنت فراهم میکرد. حکومت ایالات را به هرکس که بیشتر پیشکش میداد، میفروخت و حاکم هر ایالت در عوض به مردم چنان ظلم و ستم میکرد که ناگزیر ترک دیار میکردند.» در سال ۱۲۶۳ق. ایالت کرمانشاه را به محبعلیخان فروختند و او گله و رمه اهالی آنجا را صاحب شد و مردم را به فقر و فلاکت نشاند.» زن و مرد و بچه در کوچه و بازار کرمانشاه به گرسنگی افتادند. منوچهرخان معتمدالدوله حکمران اصفهان به قدری ظلم و ستم کرد که مردم شورش کرده او را از شهر بیرون کردند.
میرزا آقاخان نوری، صدراعظم ناصرالدین شاه نیز از بزرگان ایران افراد کارآمد را معزول و تبعید کرد و بستگان ناکارآمد خود را به جای ایشان به کار گماشت. در نتیجه، وضع ایالات آشفته شد، فقر و پریشانی افزوده شد، میزان مالیات کشور کاهش یافت، تاخت و تاراج بیشتر از پیش شد و قشون بیجیره و مواجب ماند تا اینکه صدر اعظم عزل شد. در این دوره حتی وقتی که حاکم منطقهای رویه سستی در برابر دزدان و راهزنان پیش میگرفت یا عدم حضور او در شهر شایع میشد، ناامنی بالا میگرفت. درگیری و جدالی که میان حکام ایالات درمیگرفت نیز به ایجاد ناامنی و غارت در شهرها و راهها کمک میکرد. در تاریخ صاحبقرانی به تفصیل جریان آشوب و بروز فساد میان صاحب اختیاران کرمانشاهان و لرستان و عربستان (خوزستان) در سال ۱۲۴۵ق. را نقل کرده که چگونه این جنگ و جدالها و به تعبیر وی «وفور هرجومرج» اوضاع این ایالات را مختل و آشفته ساخته بود. این ستیزهها و کشمکشها در سال ۱۲۴۸ق. همچنان میان حسامالسلطنه محمدتقی میرزا و حشمتالدوله محمدحسین میرزا در لرستان و بروجرد در جریان بود که بر اثر درگیریهایی که رخ داد، بسیاری از روستاها و باغات مردم خسارت دید و هرکدام که بر دیگری غلبه مییافت، اموال او را به تاراج میبرد. در سال ۱۳۰۶ق. از بدسلوکی ضیاءالدوله حاکم بروجرد با رعایا گزارشی موجود است که بر اثر آن راه لرستان نا امن شده بود.
از اینرو «لرهای دیرکوند آشکارا به شهر خرمآباد وارد میشدند و حقالعبور تعیین میکردند تا مردم و قافله را بگذرانند و جز قاصد پیاده احدی جرات عبور نداشت.» به نقل اهالی بروجرد، «ضیاءالدوله مواجب و تیول و مستمری و وظیفه احدی را نمیداد و گندم را خرواری سی و یک تومان تسعیر میکرد و از رعایا وجه نقد میگرفت.» از سویی، عملکرد نادرست حکمرانان قاجاری موجب نارضایتی و شورش مردم شهرها میشد که خود در دست زدن به قتل و غارت فرصت مییافتند. در سلطنت محمدشاه به سال ۱۲۵۵ق. جمعی از مردم شیراز که مورخ نخبهالاخبار از آنان به «اوباش و اشرار» یاد میکند، بر شاهزاده فریدون میرزا فرمانفرمای فارس شوریده «لوای فساد برافراشتند» و حدود شصت نفر از ملازمان او را به قتل رساندند و «دست تعدی بر اهل ولایت نیز دراز کردند.» تا اینکه سرانجام با دستگیری کدخدای یکی از محلات شیراز که از نظر مقامات منشأ این شورش بودند و قتل و دستگیری جمعی از شورشیان، امنیت شیراز و صفحات فارس برقرار شد. چنین شورشی در همین سال از سوی مردم اصفهان علیه خسروخان گرجی، حاکم شهر رخ داد و او را از شهر اخراج کردند. این شورش نیز توسط نیروی اعزامی که مامور «قلع و قمع اشرار» آنجا بودند سرکوب «و جمعی کثیری از اوباش و اشرار» به قتل رسیدند و چند خانوار از «اشرار آنجا» را به آذربایجان روانه کردند. به این ترتیب ناآرامیهای متعدد شهری به صورتهای گوناگون امری عادی شده بود و تعداد زیادی از این شورشها در شهرهای مختلف کشور در منابع ثبت شدهاند. این ناآرامیها اغلب تجلی نارضایتی عمومی از مقامهای ایالتی بر سر مسائلی همچون «مالیات اضافی، قیمت بسیار زیاد موادغذایی، کمبود نان، حکام و والیان منفور و مانند اینها بود.»
تجاوز و زورگویی نظامیان
یکی دیگر از عوامل ناامنی و غارت و فشار بر مردم، نیروهایی بودند که در واحدهای نظامی خدمت میکردند. اینان یا بهدلیل ضعف انضباطی واحدهای نظامی یا بهدلیل روحیه شرارت و غارتگری که در میان برخی از این نیروها بود یا بر اثر فقر و تنگدستی و دریافت نکردن جیره و مواجب، به این اعمال رو میآوردند. در گزارشهای سیاحان اروپایی به شیوه رفتار غارتگرانه افواج نظامی اشاره شده است. ژوبر در دوره فتحعلیشاه از رفتار غارتگرانه افواج نظامی به روستاهای مسیر و ایجاد بینظمی و افسارگسیختگی سربازان سخن گفته است. در دوره محمدشاه قاجار در سفر معتمدالدوله حاکم اصفهان به بختیاری بنا به گزارشی بسیاری از خدمه و عمله اردو و قاطرچیها خود دزد بودند و هرچه به دستشان میافتاد به سرقت میبردند. معتمد در این سفر بعضی از آنها را بهدست فراشان خود به چوب و فلک بست، شاید نظم و امنیت در اردو برقرار شود. در این سفر حتی اسب مامور انگلیسی لایارد را سربازان دولتی دزدیدند. این سربازان در جادههای اطراف هر چه را میدیدند به یغما میبردند.
به نوشته پولاک که در سلطنت ناصرالدینشاه در ایران به سر میبرده است، گاهی سربازان به تزلزل بنیان مالکیت در روستاها و جادهها کمک میکردند. افواج محافظ شاه، فوج فیروزکوه، فوج شقویی (یا شقاقی) و بعضی از افراد فوج کردستان، به زورگویی مشهور بودند و در مسیر حرکت خود به محصولات و درختان میوه زارعان حمله میبردند و درختان را با لوازم چوبی دیگر که در کلبه رعایا پیدا میشد، میسوزاندند. هیچ در و پنجره و تیر سقف و وسیله چوبی دیگری از دست آنها در امان نمیماند. هرگاه نظامیان به دهی نزدیک میشدند، اهالی به وحشت میافتادند و با دار و ندار خود به کوه میگریختند. از طرف افسران هیچ اقدامی برای جلوگیری سربازان از دزدی انجام نمیگرفت، حتی برعکس، از اینکه میدیدند سربازان از کیسه دیگران زندگی میکنند، خرسند هم میشدند؛ زیرا آنها میتوانستند مزد سربازان را به جیب بزنند و از اینکه اسب و قاطر مسروقه را به عنوان سهم خودشان از مال غارتشده تلقی کنند نیز شرمسار نبودند. یکی از دلایل روآوری نظامیان و سربازها به غارت و دستبرد به اموال مردم، اوضاع پریشان مالی آنها بود. در گزارش یکی از سیاحان اروپایی در عهد ناصرالدین شاه، وضع طبقه نظامیها و سربازها در میان اقشار گوناگون جامعه ایرانی از همه بدتر و تاسفآورتر ذکر شده است. سربازها را معمولا از خانوادههای بیبضاعت و ضعیف شهرها و دهات که پولی برای رهایی فرزندان خود از خدمت سربازی نداشتند، میگرفتند. «این افراد محکوم بودند که همه عمر خود را چه در زمان جنگ و چه در زمان صلح، سرباز بمانند.» آنها فاقد لباس نو، کفش و اسلحه مناسب بودند. لباسشان پاره و نامرتب بود. حقوق و دستمزدی هم که از طرف شاه و از صندوق دولت برای آنها داده میشد، آنقدر در میان صاحبمنصبان نظامی دست به دست میشد که چیزی برای سربازها باقی نمیماند.
این جیره برای هر سرباز در سال ۱۲ تومان بود که جیره بسیار کمی بود. این سربازان را شاه با صدور فرامینی به ولایات و تعیین کردن تعداد آنها به خدمت فرامیخواند. آنها در سفر و حضر مخارجشان با ساکنان و در زمان صلح حقوقشان از خزانه پرداخت میشد؛ اما وقتی به دستشان میرسید پنج شش تومان بیشتر نبود؛ زیرا این مواجب از دست چند نفر میگذشت و هرکدام سهمی برای خود برمیداشتند. از اینرو سربازان با یونیفورم سربازی به کارهای پست و خلاف شئون خود تن میدادند تا پولی برای سیر کردن شکمشان به دست آورند. حتی برای کسب اجازه این کار هم ناگزیر نیمی از دستمزد خود را به افسران میدادند. بنابراین در کوچه و بازار، سربازان زیادی در دکانهای نجاری، آهنگری یا آشپزی مشغول کار بودند یا در نزدیکی قراولخانه خود روی زمین بساط پهن میکردند و پول مردم را خرد میکردند. وضع سربازانی که در دهات ماموریت داشتند یا به جبهه جنگ اعزام میشدند، از این هم بدتر و تاسفبارتر بود. آنها چون در دهات یا جبهه جنگ امکان کار کردن نداشتند، ناچار به غارت اموال مردم روی میآوردند و غالبا به محصول مزارع و باغات دستبرد میزدند. به عبارتی «چون اعضای دربار و اعیان مملکت لئیم و فرومایه بودند، حقوق افراد قشونی بسیار بد میرسید» در نتیجه وضع زندگی سربازان نامناسب میشد و به نقل یکی از افسران روسی، آنها به بیبندوباری، تن دادن به لَلگی و نوکری در کوچهها و حمل وسایل اروپاییان روی میآوردند. آن دسته از سربازها که نگهبانی از برخی تاسیسات بینراهی نظیر کاروانسراها را برعهده داشتند از طریق فروش خواربار و آذوقه به قیمت گزاف به مسافران، معاش خود را تامین میکردند. افزون براین، برخی از سربازان که مدتها جیرهشان به عقب میافتاد، ناگزیر بر اثر فقر و تنگدستی علیه روسای خود شورش میکردند و جیره خود را خواستار میشدند. در این حالت آنها را از ارتش اخراج و مجازاتهای سختی از شلاق و ترکه گرفته تا فلک کردن و اعدام برای آنها در نظر میگرفتند. گرترود بل به زیبایی وضعیت نظامیان ایران را توصیف کرده است.
گامهای سست، لباسهای پارهپاره و رنگ و رو رفته، نامرتب پوشیدن لباس نظامی، خلق و خویی بسیار بچهگانه و بدون هیبت نظامی، سرگرم بودن به بازیهای کودکانه و ساخت اسباببازی و بافتن جوراب و فروش سیب هنگام نگهبانی، از جمله توصیفاتی است که او در این باره به کار برده است. ویژگیهایی که به سرباز حالتی میداده است که به همه چیز شباهت داشت جز به یک نظامی و با این وضع ظاهری، هراس چندانی بر دل دشمن نمیافکند، بلکه در یکی از خیابانهای تهران سربازان را با اشتیاق درحال خوردن توت خاکآلود فروریخته از درخت مشاهده کرده، به این نکته نیز اشاره کرده که به سبب دستهای آلوده ماموران پرداخت، میزان اندکی از مقرری سرباز عادی به دستش میرسید و توت سفید برای او غذای ارزانی محسوب میشد. یکی از اقدامات محمدعلیمیرزا پسر و ولیعهد مظفرالدینشاه در روزگار جوانی که در تبریز بود، بهدست آوردن پول و اموال از راههای غیرمشروع و خلاف بود. در سال۱۳۰۶ق. در ۱۷ سالگی فوج امیریه که قراول مخصوص ارک حکومتی تبریز بود، به او سپرده شد. این فوج به منزله نانخانه او شده بود. وی افراد شریر و اوباش را به گرد خود فراهم آورد. از هر سربازی چند قران میگرفت و او را از خدمت مرخص میکرد. در آن زمان مرسوم بود که اشرار و راهزنان برای فرار از مالیات دیوانی یا برای فرار از مجازات و اینکه با خیال راحت به رعیت فشار آورده و به زور ملک و اموال آنها را بگیرند، سرباز میشدند و پس از چندی هم مرخص شده و میرفتند؛ اما در همان مدت سربازی و حضور در افواج نظامی از فرصت استفاده کرده و به غارت و چپاول مردم مشغول میشدند. از اینرو محمدعلیمیرزا رشوه و پیشکشی میگرفت و از سربازها حمایت میکرد. او تعدادی از یاورها و سلطانهای فوج امیریه را که از افراد شریر و راهزن بودند و کسان دیگری از تفنگدار و قهوهچی و فراش و ... را پروبال داد و از آنها در تصرف املاک مردم یا به زور یا با ترفندهایی دیگر استفاده کرد و به این شیوه بیشتر دهات آنجا را چه به پول و چه به زور از دست صاحبانش گرفت. وی همچنین با خرید گندم و جو از اطراف و احتکار آن سپس در آخر سال آنها را به قیمت گزاف میفروخت و این اقدام باعث شد برخی از مالکان آذربایجان نیز از او پیروی کنند و به احتکار روی آورند و صاحب ثروت شدند. یکی از کارهای ناشایست محمدعلیمیرزا این بود که با نیروهای خود شبانه در شهر راه میافتاد و افرادی را که از روستاها برای فروش محصولاتشان به شهر آمده بودند، دستگیر و اگر پول یا جنسی همراه داشتند، تصرف میکردند و اگر چیزی نداشتند الاغهای آنها را میگرفتند و به فروش میرساندند.
اطرافیان ولیعهد فایده این کار را از شکار رفتن بیشتر میدانستند، زیرا در شکار معلوم نبود این مقدار عایدی نصیب شکارچی شود که آنها شبانه از مردم اخاذی میکردند. به تحریک همین اطرافیان، تعدادی از بزرگانی که در سرحدات کشور مشغول خدمت بودند به دست محمدعلی میرزا معدوم شدند. قتل و غارت و رشوه جزو ویژگیهای رفتاری او شده بود. اینگونه رفتارها مردم را ناراضی و برانگیخته میکرد. اینگونه مداخل از طریق افواج نظامی امری شایع بود. نجمالدوله صحبت محرمانه یکی از صاحبمنصبان نظامی را نقل کرده که میگفت: «غایب و متوفای سرباز چندان نقلی نیست [یعنی درآمدش چندان قابل توجه نیست]. عمده مداخل راههای بیشمار دارد: اقل تغییر و تبدیل و عوض گرفتن سرباز هر نفری اقلا چهل تومان تفاوت معامله است و تغییر صاحبمنصب هر نفری سیصد تا چهارصد تومان و اذن دادن سرباز به کاسبی هر ماه هر نفر دو تومان است. نقد میدهد به اضافه جیره و ... و هکذا.»
از مقالهای بهقلم
جهانبخش ثواقب
دانشیار تاریخ دانشگاه لرستان