طب سنتی، حکمت تجربی

زباله: دل و روده حیواناتی که ذبح شده بودند، باقیمانده غذاها و جانورانی که مرده بودند و به کوچه افکنده می‌شد، برای تنظیف خیابان‌ها عملی انجام نمی‌گرفت و این کار به میل سبزی‌کارها واگذار شده بود که زباله شهر را برای کود ببرند.  

قبرستان‌های داخل شهر: در دو نقطه شهر، خیابان‌ها از قبرستان‌هایی که هنوز مورد استفاده قرار می‌گرفت عبور می‌کرد. در آنجا زمین سست و اغلب در مقابل گام اسبان مقاومت نمی‌کرد و چاله‌هایی به‌وجود می‌آمد و جوی آب هم که به‌خوبی آن را دیواره‌سازی نکرده بودند، کاملا از نزدیک آن می‌گذشت بنابراین محله‌هایی که در کنار قبرستان‌ها بوده‌اند، هنگام بروز بیماری‌های واگیردار سخت‌تر از بقیه جاها گرفتار مصیبت می‌شدند.

حیوانات ولگرد و مگس‌ها: سگ‌های ولگرد در کوچه‌ها و میدان‌ها و قبرستان‌ها فراوان بودند. مگس‌ها به‌ویژه در بهار و پاییز و پشه‌ها که آب‌های متعفن حوض‌ها و بوته‌های پر‌پشت در حیاط‌ها محل مساعد تکثیر آنها بوده مزاحمت بسیار می‌کرده‌اند.

چاله‌های خیابان: در خاطرات کلود آمده است: «در زیر تهران هزار نهر قنات جاری است که آنها را از کوهستان‌ها به شهر می‌رسانند. آب پاک و زلال کوهستان در تهران به‌صورت مایعی کثیف در جریان است. قاعدتا دهانه این قنات‌ها در خیابان‌ها، وقتی از آنها استفاده نمی‌شود، باید با قطعه‌ای سنگ بسته باشد ولی ایرانی‌ها این کار را زائد و بی‌فایده می‌دانند و این سوراخ‌ها همیشه باز است. تعداد این سوراخ‌ها در تهران زیاد است. هم در وسط بازار نیمه‌تا‌ریک از آنها دیده می‌شود و هم در میان پر‌رفت‌و‌آمد‌ترین کوچه‌ها و خیابان‌های شهر. ایرانی‌ها شاه را سرنگون کردند و به حکومت مشروطه رای دادند و شاید روزی نه چندان دور برسد که قوانین آن را نیز اجرا کنند، ولی محال است بشود پیش‌بینی کرد اگر یک ایرانی در چاله‌ای افتاد چه وقت به فکر می‌افتد و وظیفه خود می‌داند که سر آن را بپوشاند تا‌ دیگران به نوبه خود در آن نیفتند.»

جوی آب: «وقتی آب از قنات خارج می‌شود فراوان و خنک است؛ نهری است زلال اما هنگام عبور از شهر ماجراهای فراوانی برایش پیش می‌آید. صبح اول وقت مهترها اسب‌ها را به آنجا می‌آورند و در کف نهر نگه می‌دارند تا‌ تیمار و نظافت کنند. ضمنا فرش‌های کهنه بسیار کثیف را که پر ‌از گرد و خاک و حشرات هستند به آنجا آورده در نهر پهن و بعد با پاهای برهنه آنها را لگدمال می‌کنند. آب جوی از این کثافت‌ها سیاه می‌شود. با این وصف کمی پایین‌تر اشخاص موقر و سنگین می‌آیند و روی زانو نشسته از همین آب وضو می‌گیرند و نظافت می‌کنند.

گردن، بازوها، دهان و دندان خود را می‌شویند و آب دهانشان را مجددا داخل نهر می‌ریزند. کمی پایین‌تر عده‌ای دیگر که باز هم مردمی متین و موقر می‌نمایند عین این عمل را تقلید می‌کنند درحالی‌که در قسمت بالاتر شویندگان قالی همچنان سرگرم کار خود هستند. این افراد نه از کثافت باکی دارند و نه از بیماری‌ها. گویی نوشدارو خورده‌اند و هیچ سمی به ‌وجودشان کارگر نیست. بی‌پروا از آبی می‌آشامند که برای اروپایی‌ها مهلک و کشنده است. مثلی دارند که می‌گویند آب جاری همیشه پاک است. آب نهر روان است و بنابراین پاک و بی‌عیب...»؛ بنابراین وضعیت نامساعد بهداشتی کوچه‌ها و خیابان‌ها، آلودگی آب و هوا و غذا، عامل وجود حشرات بی‌شماری بود که ناقل بیماری بودند. همین‌طور وجود قبرستان‌ها در وسط شهرها و روستاها و شیوه نامناسب دفن اجساد که باعث آلوده شدن هوای اطراف می‌گشت. از طرفی نبودن امکانات بهداشتی و ناآگاهی مردم از رعایت مسائل بهداشتی، به‌منظور پیشگیری از شیوع امراض مسری جان بسیاری از مردم به‌ویژه کودکان را به خطر می‌انداخت.

بسیاری از پزشکان اروپایی که در آن زمان، در ایران به سر می‌بردند، معتقد بودند که علت شیوع بیماری‌های مسری چون وبا و طاعون، علاوه‌بر عدم‌رعایت بهداشت عمومی، به‌دلیل مواد غذایی است که ایرانیان مصرف می‌کنند. غذای اصلی مردم ایران شامل برنج، میوه، سبزی‌خام و... بود و این‌گونه مواد غذایی که بیشتر به‌صورت خام مصرف می‌شدند و به تمیز شدن و ضدعفونی کردن آنها نیز توجهی صورت نمی‌گرفت، می‌توانستند منجر به بروز بیماری‌ها شوند. بنابراین علت بسیاری از این بیماری‌ها، فقدان بهداشت در میان مردم بود به‌طوری که بیماری‌های انگلی از جمله بیماری‌های بومی بودند که تقریبا در بیشتر نقاط ایران، به‌دلیل استفاده از آب و غذای آلوده و همین‌طور عدم‌توجه به پاکیزگی محیط اطراف و بهداشت فردی، به ویژه در کودکان، به‌وجود می‌آمدند.

  وضعیت پزشکی ایران در اوایل دوران قاجار

در دوره قاجار تا‌ قبل از تاسیس دارالفنون، شیوه پزشکی سنتی در امر بهداشت و سلامت مردم حاکم و طبیعتا در عمل با مشکلاتی مواجه بود. قبل از تشکیل دارالفنون، با وجود آنکه کسانی برای تحصیل طب جدید به اروپا اعزام شده و مراجعت کرده بودند در وضع طب تغییری حاصل نشده بود. «قانون» بوعلی و «شرح اسباب» نفیسی، کتاب‌های معتبر کلاسیک به‌شمار می‌رفتند. برای تحصیل طب مکتب خاصی وجود نداشت و شاگردان پس از طی مقدمات اولیه و خواندن صرف و نحو به تحصیل حکمت الهی (فلسفه) و در مطب پزشکان معروف قدیمی به فراگرفتن حکمت طبیعی (طب و... ) می‌پرداختند و هر کس بی‌مانع می‌توانست پس از کسب اطلاعات مختصر در طب، خود را «پزشک» نامیده و به درمان بیماران مشغول شود. این وضع تا‌ زمان ناصرالدین شاه و صدارت امیرکبیر ادامه داشت. تا‌ این دوره بیماران به‌طور سرپایی یا در منزل درمان می‌شدند.

در روستاها و ایل‌ها طب سنتی رواج داشت و مانند همیشه پیرزنان کارآمد، پزشک، دامپزشک و ماما بودند و گاهی برخی از جراحی‌ها توسط دلاکان انجام می‌گرفت. یکی از شیوه‌های درمان کاربرد شیر حیوانات بود. شیر الاغ و مادیان را برای درمان بیماری‌های مزمن ریوی از قبیل تنگی‌نفس و ذات‌الریه به کار می‌بردند و عموما نتیجه می‌گرفتند. درمان با شیر زنان به‌ویژه مادران جوانی که نوزاد آنها دختر بود (شیر دختر) رواج داشت و به قول پولاک: «در میدان کاه‌فروش‌های تهران می‌توان زنان چادری را دید که شیر خود را به بیماران می‌فروشند.» داغ کردن، فتیله‌گذاری، خالکوبی و مخصوصا خون‌گیری از رگ‌های مختلف شیوه عادی پزشکی و دامپزشکی بود. پزشکی ایران، با حجامت رگ‌های مختلف اگر به وسیله پزشکان کارآمد انجام می‌گرفت در بسیاری موارد نتایج خوبی داشت و آن را می‌توان معادل طب سوزنی چین دانست. در ایران علم پزشکی به واسطه تجربیات بوده و فقط علمی که اطبا از این علم شریف تحصیل کرده‌اند منحصر به تجربیات قدیم و بسیار کهن است. اطبا و حکمای این سرزمین جمیع امراض و ادویه را بر دو قسم نموده، نام یکی را «حار»(گرم) و دیگری را «بارد» (سرد)گذارده‌اند. امراض گرم را به واسطه ادویه بارده معالجه می‌کنند. از معروف‌ترین پیروان طب قدیم در دوره قاجار علاوه‌بر حاجی‌میرزا باباشیرازی (ملک‌الاطبا) از ابوالقاسم‌خان نا‌یینی (سلطان‌الحکما) و میرزا غلامعلی شاملو (صدر‌الاطبا) نیز می‌توان نام برد.

  دیدگاه سفرنامه‌نویسان در مورد وضعیت پزشکی ایران در اوایل دوران قاجار

ژنرال گاردان، مستشار فرانسوی در خاطرات خود می‌نویسد: «مریضخانه به هیچ وجه در ایران نیست. در آبادی‌های خارج شهر فقط بعضی مردم به‌عنوان دلاکی، این حرفه را از پدر به ارث می‌برند و به گرفتن خون و سایر اعمال جراحی می‌پردازند.» همچنین گاسپار دروویل می‌نویسد: «آنچه را که در ایران طب می‌نامند، تردستی و حقه‌بازی مستهجنی است که در کمال بی‌شرمی اجرا می‌شود. تنها هنرشان این است که خود را به‌صورت جادوگران درآورند، داروهای بسیار عادی هم برای آنها ناشناخته است و به این ترتیب از دارو‌ساز و داروخانه خبری نیست. هنگامی که اطبا به بالین مریض می‌روند، ابتدا به‌نوعی از کتاب‌هایی که فهم آن مشکل و خطوط‌شان ناخواناست مراجعه می‌کنند و ضمن پیچ و تا‌ب دادن به خود و درآوردن ادا و اصول، سخنان مرموزی ادا می‌کنند و به بیمار توصیه می‌کنند این سخنان را تا‌ آنجا که برایشان میسر است تکرار کنند.

سپس روی بعضی نقاط بدن، اجساد پوست‌کنده سگ یا گربه یا کلاغ یا حیوانات مشابه دیگر را می‌گذارند و معتقدند که به این وسیله افسون مرض را از بین می‌برند.

اطبا به‌ندرت خون گرفتن را تجویز می‌کنند. اما در صورتی که آن را لازم تشخیص دهند به اولین دلاکی که در کوچه برخورد می‌کنند متوسل می‌شوند و از او می‌خواهند که مریض را حجامت کند. دلاک فورا دست به کار می‌شود و چنانچه وسیله دیگری در اختیار نداشته باشد محل حجامت را با طناب می‌بندد و نیشتر درازی که به شکل قمه است به بدن مریض فرومی‌کنند.

شگفت‌آور آنکه با این عمل هیچ‌وقت کسی ناقص‌العضو نمی‌شود. اطبا با زالو انداختن و به کار بردن وسیله برای سرباز کردن زخم، بادکش، مشمع انداختن و مرهم گذاشتن که غالبا اثرات نیکویی در بردارد چندان آشنایی ندارند. وضع جراحی چنانچه امکان آن فراهم باشد از طبابت هم بدتر است. در بیشتر نقاط ایران عمل جراحی را یهودی‌هایی انجام می‌دهند که بسیار کم‌اطلاع و قابل‌ترحم‌اند. علم آنها محدود به گذاشتن روغن و مرهم روی هر نوع زخم است. نسخه این داروهای بدبو که از پدر به فرزند می‌رسد تنها پایه معلومات و منبع درآمد آنهاست. این جراحان از همان دارویی که برای زخم معده به کار می‌برند برای تیرخوردگی هم استفاده می‌کنند. سرجان ملکُم در کتاب خود می‌نویسد: «در فن طب، اهالی تا‌ هنوز خوشه‌چین خرمن جالینوس و بقراط‌اند مطلقا از تشریح و جراحی استحضاری ندارند. جمیع امراض و معالجات را راجع‌به چهار اصل می‌کنند؛ حرارت، برودت، رطوبت و یبوست و هر یک نیز می‌تواند یک یا دو از این کیفیات را داشته باشد. قانون کلی این است که مرض را معالجه به ضد کند.»

پولاک اتریشی درباره طبابت و اطبای ایران می‌نویسد: طبیب‌های ایرانی که «حکیم» به آنها می‌گویند، خیال می‌کنند علم مداوایی را در اختیار دارند که با مقتضیات خاص سکنه ایران و شرایط آب و هوایی آن مطابقت دارد و طب اروپایی و به‌عبارت دیگر فرنگی کاملا متفاوت و مختلف است. اینها اصلا نمی‌دانند که اطلاعات مختصر طبی آنها چیزی نیست جز پرتویی و گاه تصویر مسخ‌شده‌ای از علم امراض جالینوسی که از آن هم فقط قالب را به عاریت گرفته‌اند، نه محتوایش را.» بسیاری از اطبا یهودی‌اند یا اخلاف یهودیان و مثلا می‌توان گفت که در کردستان و ترکستان کار طبابت منحصرا در دست یهودیان است، و این‌طور به‌نظر می‌آید که از قدیم کار بر این منوال بوده است. کسی که می‌خواهد طبیب شود بی ‌هیچ معلومات مقدماتی و نظری در محکمه طبیبی به کار مشغول می‌شود و نسخه‌های وی را رونویسی می‌کند و پس از مدتی کلاه تا‌تاری خود را با عمامه عوض می‌کند و سر خود را از ته می‌تراشد؛ شال پهن به کمر می‌بندد و نعلین چرم سبز به پا می‌کند و عصایی و تسبیحی در دست می‌گیرد و جملات و کلمات عربی بلغور می‌کند و به همین منوال او طبیب می‌شود.» کارلا سرنا در سفرنامه خود چنین اظهار می‌کند: «علم پزشکی در ایران کاملا عقب مانده است. پزشکان ایرانی در ایران دانش موردنیاز همگان که با همه تحقیقات و اکتشافات دانشمندان هنوز بسیاری از رموز آن مکتوم مانده است، غوری نکرده‌اند و به هیچ وجه قابل اعتماد نیستند. بیماران به جادوگران و برخی شکسته‌بندان مجرب‌ بیشتر عقیده دارند تا‌ به لقمانان» [منظور حکیم لقمان است که در مشرق زمین به طبابت شهره بوده.]

چارلز جیمز ویلون انگلیسی در کتاب خود چنین آورده است: «... در ایران علم طب به واسطه تجربیات بوده و فقط علمی که اطبا از این علم شریف تحصیل کرده‌اند منحصر به تجربیات ایام دهور است. اطبا و حکمای این سرزمین جمیع امراض و ادویه را بر دو قسم قسمت کرده، نام یکی از آنها را حار و دیگری را بارد گذارده‌اند، امراض گرم را به واسطه ادویه بارده معالجه می‌کنند. تقریبا کلیه اطبای ایران از علم تشخیص امراض اطلاع ندارند و هر گاه مرض شخص مریض به‌واسطه یک دوا معالجه نشد و به دوایی دیگر که مخالف دوای اول تاثیر دارد ملتجی می‌شوند. علم تشریح که یکی از ملزومات تشخیص طبیب است، به هیچ وجه در ایران شایع و منتشر نیست.» اگرچه اروپاییان از طب سنتی اطلاعی و نسبت به علم تشخیص بیماری به روش سنتی آگاهی نداشتند؛ بنابراین نظرات آنها در بسیاری از موارد اشتباه است ولی فایده این سفرنامه‌ها این است که از لابه‌لای آنها می‌توان به بهداشت عمومی اعم از بهداشت فردی، محیطی و انواع بیماری‌های واگیردار در دوره قاجار پی برد. در این سفرنامه‌ها و گزارش‌های سیاسی سیاحان مطالبی در باب انواعی از امراض واگیر دوره قاجار آمده است. از طرفی این سیاحان چشم‌اندازی از وضع طبابت و بیماری‌های مختلف را در سفرنامه‌های خود ترسیم کرده‌اند که بررسی دیدگاه‌های این افراد می‌تواند جنبه‌های گوناگون این بیماری‌های مهم را از حیث پراکندگی و مکان‌هایی که مستعد بروز بیماری هستند را تا‌ حدودی روشن کند.

  روش‌های درمانی و طبابت در نقاط مختلف ایران در ابتدای حکومت قاجار

طب و شیوه‌های درمانی و سبک و روش درمان و تجویز دارو به‌طور غالب و در عمده مناطق ایران در دوران قاجار قبل از تاسیس دارالفنون به‌صورت سنتی بوده است. طبیبان معروف آن زمان که پزشک عمومی جامعه بودند و عنوان حکیم داشتند، تمام علم خود را براساس کتاب‌های طبی قدیمی و تجربیاتی داشتند که در طول دوران طبابت خود به‌دست آورده بودند.

این دسته از طبیبان سنت‌گرا، در درمان بسیاری از بیماری‌های رایج در آن زمان به‌ویژه بیماری‌های ناشی از اختلال مزاج و... مهارت داشتند و به شیوه کاملا سنتی عمل می‌کردند؛ روشی که آنان در درمان بیماری‌ها به کار می‌بردند، شامل تشخیص بیماری براساس رنگ چهره و چشم و زبان، شنیدن شرح‌حال مریض، گرفتن نبض بیمار و از همه مهم‌تر تشخیص مزاج و طبع بیمار و تجویز دارو به وی بود که در این مورد اخیر یعنی تجویز دارو به بیماران، بعضی از طبیبان به‌دلیل اینکه برای هرگونه بیماری، یک نوع دارو و یک شیوه درمانی را تجویز می‌کردند، میان مردم به القاب متعددی مشهور می‌شدند؛ به‌علاوه داغ کردن، خون گرفتن و دادن مسهل، از دیگر روش‌های درمانی حکیمان ایرانی بود که نه فقط در هنگام بیماری‌ها، بلکه در مواقع سلامتی نیز به‌منظور پیشگیری از بروز بیماری، تجویز می‌شد.

از مقاله‌ای به قلم مجتبی ذهابی، شهاب شهیدانی، اکرم کرمعلی